۳- نمونههای زیر را از دید حسّ و حال فضای شعری و عاطفی بررسی کنید.
ای آن که غمگِنی و سزاواری / وندر نهان، سرشک همی باری
قلمرو زبانی: ای: یا / که: کس / غمگِن: غمگین / سزاوار: شایسته / وندر: و در / سرشک: اشک / همی باری: می باری/ قلمرو ادبی: قالب: غزل / وزن: مفعول فاعلات مفاعیلن (رشته انسانی) / سرشک همی باری: استعاره پنهان
بازگردانی: ای کسی که اندوهگینی و شایسته آنی و پنهاری مانند باران گریه می کنی.
رفت آن که رفت و آمد آن که آمد / بود آن که بود خیره چه غم داری؟ (رودکی)
قلمرو زبانی: خیره: بیهوده / چه: چرا / قلمرو ادبی: رفت: کنایه از مرد / آمد: کنایه از اینکه به جهان آمد
بازگردانی: آن که باید بمیرد مرد و آن که باید بیاید آمد. هر چه باید بشود می شود. چرا بیهوده غم می خوری؟
فضای حاکم بر شعر سنگین و غم انگیز است و میان وزن و آهنگ با درون مایه هماهنگی وجود دارد.
***
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم (حافظ)
ادبیات غنایی، عاطفی / فضای حاکم بر شعر شاد و شورانگیز است درون مایه با وزن و آهنگ هماهنگی وجود دارد.
قلمرو زبانی: برافشاندن: پاشیدن / ساغر: جام می / فلک: گردون / را: اضافه گسسته / قلمرو ادبی: قالب: غزل / وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (رشته انسانی) / بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم: کنایه از خوش گذرانیم
بازگردانی: بیا تا گل بریزیم و جام ها را پر می کنیم و خوش بگذرانیم. جهان بی وفا را نابود کنیم و شیوه زندگانیمان را تغییر دهیم.
***
این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست / تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست
دل زنده میشود به امید وفای یار / جان رقص میکند به سماعِ کلام دوست (سعدی)
غنایی، عاطفی / وزن شعر نرم، آرام و لطیف است.
قلمرو زبانی: مطرب: رامشگر، نوازنده / برگفت: نقل کرد / بذل کردن: ارزانی داشتن / سماع: شنیدن / قلمرو ادبی: جان رقص میکند: استعاره
بازگردانی: این خواننده و نوازنده از کجا آمده است که نام یار من را بر زبان آورد تا من جان و لباسم را بر پیامی که از دوست رسیده ببخشم.
بازگردانی: دل من به امید وفای یارم زنده می شود. جان با شنیدن سخن یارم شاد می شود و می رقصد.
***
جامی است که عقل آفرین میزندش / صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف / میسازد و باز بر زمین میزندش (خیام)
رباعی؛ تعلیمی و فلسفی است / وزن شعر سنگین است و در آن حس و حال متفکرانه و آمیخته با حسرت و اندوه وجود دارد
***
خروشید کای فرّخ اسفندیار / هماوردت آمد برآرای کار (فردوسی)
شعر حماسی است. وزن و آهنگ کوبنده و کوتاه است و بار عاطفی آن ، پهلوانی – جسورانه.
قلمرو زبانی: خروشیدن: فریاد زدن / کای: که ای / فرّخ: خجسته / هماورد: حریف / برآرای: سامان دادن (بن ماضی: برآراست؛ بن مضارع: برآرای) / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (رشته انسانی) / برآرای کار: کنایه از این که آماده شو
بازگردانی: رستم فریاد زد که ای اسفندیار همایون و نیک، حریفت آمده است. آماده شو.
***
وقت را غنیمت دان آن قدرَ که بتوانی / حاصل از حیات ای جان یک دم است تا دانی (حافظ)
شعر تعلیمی است. فضای عاطفی حاکم بر شعر ملایم و اندرزی و نصیحت گرایانه است؛ ولی وزن شعر شورانگیز و رنگی.
قلمرو زبانی: خروشیدن: فریاد زدن / کای: که ای / فرّخ: خجسته / هماورد: حریف / برآرای: سامان دادن (بن ماضی: برآراست؛ بن مضارع: برآرای) / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (رشته انسانی) / برآرای کار: کنایه از این که آماده شو
بازگردانی: آن اندازه که توانایی داری، زندگانی ات را بیهوده از دست مده. بر و بار زندگانی همین لحظه ای است که تو در آنی.
۴- در بیتهای زیر، نمونههای واجآرایی و واژهآرایی را بیابید.
گوشه گرفتم ز خلق و فایده ای نیست / گوشه چشمت بلای گوشه نشین است (سعدی)
قلمرو زبانی: خلق: مردم / گوشه نشین: زاهد / قلمرو ادبی: گوشه گرفتن: کنایه از کناره گیری کردن / گوشه چشمت بلای گوشه نشین است: کنایه از این که نگاه و چشم زیبای تو حتا زاهدها را هم گرفتار عشق می کند / واجآرایی: «ش»، «گ» / واژهآرایی: گوشه
بازگردانی: از همه مردم کناره گرفتم و هیچ فایده ای ندارد؛ زیرا چشم زیبای تو حتا زاهدان را هم گرفتار عشق می کند.
***
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم / امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند / از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم (وحشی بافقی)
قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / کای: که ای / فرّخ: خجسته / هماورد: حریف / برآرای: سامان دادن (بن ماضی: برآراست؛ بن مضارع: برآرای) / قلمرو ادبی: پای کشیدن: دوری کردن / دل نیست کبوتر: تشبیه / از گوشه بامی که پریدیم: کنایه از این که از جایی که رفتیم/ واجآرایی: «ی»، «م»، «ک»، «د» / واژهآرایی: کشیدیم، بریدیم، پریدیم
بازگردانی: هنگامی که ما از جایی دوری کردیم دیگر برنمی گردیم. ما از هر کس که امید بریدیم دیر امیدوار نمی شویم.
بازگردانی: دل مانند کبوتر نیست که بلند شود و دوباره فرود آید. ما از جایی که رفتیم دیگر برنمی گردیم.
***
در زلف تو بند بود داد دل ما / در بند کمند بود داد دل ما
ای داد به داد دل ما کس نرسید / از بس که بلند بود داد دل ما (قیصر امین پور)
قلمرو زبانی: داد: ۱- حق، ۲- فریاد زدن / کمند: طناب / قلمرو ادبی: واجآرایی: «د»، « ﹻ » / واژهآرایی: بند، داد، دل، ما
بازگردانی: در زلف تو حق دل ما اسیر بود. حق دل ما اسیر گیسوی چون کمند تو بود.
بازگردانی: ای فریاد که به حق ما کسی نرسید؛ به این خاطر که حق دل ما بسیار بلند بود
***
نه من ز بیعملی در جهان ملولم و بس / ملالت علما هم ز علم بیعمل است (حافظ)
قلمرو زبانی: بس: فقط / ملول: دل مرده، اندوهگین / علما: فقها / قلمرو ادبی: واجآرایی: «ل»، «م»، «ع» / واژهآرایی: بی عمل
بازگردانی: نه فقط من در جهان به خاطر بی کرداری دل مرده شده ام، دل مردگی فقها هم به خاطر دانش بی کردار است.
***
اگر جنگ خواهی و خون ریختن / بر این گونه سختی برآویختن
بگو تا سوار آورم زابلی / که باشند با خنجر کابلی (فردوسی)
واجآرایی: «ن»، «خ»، «ا»
قلمرو زبانی: برآویختن: گلاویز شدن (بن ماضی: برآویخت؛ بن مضارع: برآویز) / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (رشته انسانی) / خون ریختن: کنایه از این کشتن
بازگردانی: اگر جنگ می خواهی و کشتن و با این شیوه به سختی درگیر شدن.
بازگردانی: بگو تا سوار زابلی بیاورم که با خنجر کابلی اند.
پی دی اف کارگاه تحلیل فصل۱ علوم و فنون ادبی۱
آزمون علوم و فنون ادبی۱ درس۱ تا ۳