التَّمارین
الَتمْرینُ الْأوَّلُ
أ_ عَیّنِ نوعَ الکلماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. نوعُ الکلمات: اسمُ فاعلٍ وَ اسمُ مَفعولٍ وَ اسمُ مَکانٍ وَ اسم مُبالَغَهٍ وَ فعلٌ ماضٍ وَ فعلٌ مضارعٌ وَ مصدرٌ وَ حَرفُ جَرٍّ وَ …) (نوع واژگانی را که زیر آنها خط است شناسایی کن.)
«السّیدُ مُسلمی» مُزارِعٌ. هُوَ یسکُنُ فی قَریهِ بِطرود بِمُحافَظَهِ مازندران. إنَّهُ رَجُلٌ صادِقٌ وَ صَبّارٌ وَ مُحتَرَمٌ. فی یومٍ مِنَ الأیامِ شاهَدَ جَماعَهً مِنَ المُسافِرینَ واقِفینَ أمامَ مَسجِدِ القَریهِ. فَذَهَبَ وَ سَألَهُم عَن سَبَبِ وُقوفِهِم فَقالوا: إنَّ سَیارَتَنا مُعُطَّلَهٌ.
آقای مسلمی کشاورز است. او در روستای بطرود در استان مازندران ساکن است. همانا او مردی راستگو، بردبار و محترم است. روزی از روزها او گروهی از مسافران را ایستاده روبه روی مسجد روستا دید. پس رفت و از ایشان پرسید از سبب ایستادنشان. ایشان گفتند: همانا خودروی ما خراب شده است.
فَاتَّصَلَ السّیدُ مُسلمی بِصَدیقِهِ مُصَلِّحِ السَّیاراتِ؛ لِکَی یصَلِّحَ سَیارَتَهُم. وَ جاءَ صَدیقُهُ وَ جَرَّ سَیارَتَهُم بِالجَرّارَهِ وَ أخَذَها إلَی مَوقِفِ تَصلیحِ السَّیارات.»
آقای مسلمی به دوستش تعمیرکار خودرو زنگ زد تا خودروی ایشان را تعمیر کند. دوستش آمد و خودروی ایشان را با تراکتور کشید و آن را به تعمیرگاه خودرو برد.
اسمُ فاعلٍ: مُزارِعٌ، صادِقٌ، المُسافِرینَ، واقِفینَ، مُصَلِّحِ / اسمُ مَفعولٍ: مُحتَرَمٌ، مُعُطَّلَهٌ / اسمُ مَکانٍ: مَسجِدِ، مَوقِفِ / اسم مُبالَغَهٍ: صَبّارٌ (سَیارَه، الجَرّارَهِ)/ فعلٌ ماضٍ: ذَهَبَ/ فعلٌ مضارعٌ: یسکُنُ، یصَلِّحَ / مصدرٌ: تَصلیحِ / حَرفُ جَرٍّ: مِنَ، عَن
ب- ما مِهنَهُ صَدیقِ السّیدُ مُسلمی؟ – صَدیقِه مُصَلِّحِ السَّیاراتِ. (پیشه دوست آقای مسلمی چیست؟ ـ دوستش تعمیرکار خودرو است)
ج- کَم جارّاً وَ مَجروراً فِی النَّصِّ؟ – تسعه. (چند تا جار و مجرور در متن است؟ – نه تا) (فی قَریهِ، بِمُحافَظَهِ، فی یومٍ، مِنَ الأیامِ، مِنَ المُسافِرینَ، عَن سَبَبِ، بِصَدیقِ، بِالجَرّارَهِ، إلَی مَوقِفِ)
د- أینَ یعیشُ السّیدُ مُسلمی؟ – فی قَریهِ بِطرود بِمُحافَظَهِ مازندران. (آقای مسلمی کجا زندگی میکند؟ – در روستای بطرود در استان مازندران.)
هـ – اُکتُب مُفرَدَ هذهِ الکَلِمات. – سادَه: سیّد (آقا) / قُرَی: قریه (روستا) / رِجال: رَجُل (مرد) / أیام: یوم (روز) / سیارات: سیّاره (خودرو) / مُصَلِّحونَ: مُصلّح (تعمیرکار) / أصدِقاء: صدیق (دوست) / مَواقِف: مَوقف (ایستگاه) / جَرّارات: جرّاره (تراکتور) / جَماعات: جماعه (گروه)
المُعَطَّل: خراب شده؛ الجَرّارَه: تراکتور؛ المَوقِف: ایستگاه؛ مَوْقِفُ تَصْلیح السَّیاّراتِ: تعمیرگاه خودرو
اَلتَّمرینُ الثّانی: عَیّن الکلمهَ الغریبهَ فی کُلِّ مَجموعَهٍ مَعَ بَیانِ السَّبَبِ. (واژه ناهماهنگ در هر مجموعه را با بیان سبب شناسایی کن.)
۱- الأصدِقاء(دوستان) 5 الأحِبّاء(دوستان) 5 الأقرِباء(نزدیکان) 5 الأربِعاء(چهارشنبه) ■
۲- الطّین(گل) 5 المِلَفّ(پرونده) ■ التُّراب(خاک) 5 الحَجَر(سنگ) 5
۳- الأعین(چشمها) 5 الأکتاف(کتفها) 5 الفَأس(تبر) ■ الأسنان(دندانها) 5
۴- الغُراب(کلاغ) 5 العُصفور(گنجشک) 5 الحَمامَه(کبوتر) 5 المائِدَه(سفره) ■
۵-العَظم(استخوان) 5 اللَّحم(گوشت) 5 العام(سال) ■ الدَّم(خون) 5
۶- الخِیام(خیمهها) ■ أمسِ(دیروز) 5 غَداً(فردا) 5 الیوم(امروز) 5
اَلتَّمرینُ الثّالِثُ: اُکتُبِ المَحَلَّ الإعرابی لِلکلماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. (نقش (محل اعرابی) واژگانی را که زیر آنها خط است بنویس)
۱- ﴿… رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَهً وَ فِی الآخِرَهِ حَسَنَهً… ﴾
(پروردگارا، در دنیا به ما نیکی و در آخرت [نیز] نیکی بده.) / (مفعول) (مجرور بحرف جر)
۲- ﴿… جاءَ الحَقُّ و زَهَقَ الباطِلُ﴾ (حق آمد و باطل نابود شد.) / (هر دو فاعل)
۳- ﴿وَ استَعینوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاهِ…﴾ (از بردباری و صبر یاری بجویید.) / (مجرور بحرف جر)
۴- ﴿… فَإنَّ حِزبَ اللهِ هُمُ الغالِبونَ﴾ (همانا حزب خدا همان چیرگاناند.) / (مضاف إلیه)
۵- ﴿… کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ﴾ (هر کسی چشنده مرگ است.) / (مبتدأ و خبر)
اَلتَّمرینُ الرابع: اُکتُب کَلِمَهً مُناسِبَهً لِلتَّوضیحاتِ التّالِیهِ مِن کَلِماتِ نَصِّ الدَّرسِ وَ التَّمارینَ.
(از واژگان متن درس و تمرینها واژه مناسب را برای توضیحات زیر بنویس.)
۱- اِبنَی الصَّغیرُ. (بُنَیّ) / پسرِ کوچکم (پسرکم)
۲- بِنتی الصَّغیرَهِ (بُنَیّتی) / دخترِ کوچکم (دخترکم)
۳- أعلَی الجَبَلِ وَ رَأسُهُ. (اَلْقِمَّه) / بالای کوه و سرِ آن (قلّه)
۴- مَکانُ وُقوفِ السَّیاراتِ وَ الحافِلاتِ. (اَلْمَوقِف) / جای ایستادن اتومبیلها و اتوبوسها (ایستگاه)
۵- سَیارَهٌ نَستَخدِمُها لِلعَمَلِ فِی المَزرَعَهِ. (اَلْجَرّارَه) / خودرویی که برای کار در کشتزار آن را به کار میبریم. (تراکتور)
۶- صِفَهٌ لِجِهازٍ أو آلَهٍ أو أداهٍ بِحاجَهٍ إلَی التَّصلیحِ. (اَلْمُعَطَّلَه) / صفتی برای دستگاهی یا ابزاری یا دست افزاری که نیاز به تعمیر دارد.
اَلتَّمرینُ الْخامِس: للتَّرجِمَه (برای ترجمه)
۱- کَتَبَ: نوشت قَد کُتِبَ التَّمرینُ: تمرین نوشته شده است. | لِمَ لا تَکتُبینَ دَرسَکِ؟: چرا درست را نمینویسی. لَمْ تَکتُبی شَیئاً: چیزی ننوشتی./ چیزی ننوشته ای. |
۲- تَکاتَبَ: نامه نگاری کرد الصَّدیقانِ تَکاتَبا: دو دوست با یکدیگر نامه نگاری کردند. | رجاءً، تَکاتَبا: لطفا با یکدیگر نامه نگاری کنید. تَکاتَبَ الزَّمیلانِ: دو همکار با یکدیگر نامه نگاری کردند. |
۳- مَنَعَ: بازداشت، منع کرد. مُنِعْتُ عَنِ المَوادِّ السُّکَّریهِ: از مواد قندی[شکری] بازداشته شدم | لا تَمنَعْنا عَنِ الخُروجِ: ما را از بیرون رفتن منع نکن. شاهَدنا مانِعاً بِالطَّریقِ: مانعی را در راه دیدیم. |
۴- اِمتَنَعَ: خودداری کرد لَن نَمتَنِعَ عَنِ الخُروجِ: از خروج خودداری نخواهیم کرد. | لا تَمتَنِعوا عَنِ الأکل: از خوردن خودداری نکنید. کانَ الحارِسُ قَدِ امتَنَعَ عَنِ النَّومِ: نگهبان از خواب خودداری کرده بود. |
۵- عَمِلَ: کار کرد، عمل کرد لِمَ ما عَمِلتُم بِواجِباتِکُم؟: چرا به تکالیفتان عمل نکردید. | أ تَعمَلونَ فِی المَصنَعِ؟: آیا در کارخانه کار میکنید؟ العُمّالُ مَشغولونَ بالعَمَلِ: کارگاران مشغول کارند. |
۶- عامَلَ: رفتار کرد إلهی؛ عامِلنا بِفَضلِکَ: خدایا؛ با بخششت با ما رفتار کن. | إلهی؛ لا تُعامِلنا بِعَدلِکَ: خدایا؛ با عدلت با ما رفتار نکن. کانوا یعامِلونَنا جَیداً: با ما خوب رفتار میکردند. |
۷- ذَکَرَ: یاد کرد قَد ذَکَرَ المُؤمِنُ رَبَّهُ: مؤمن پروردگارش را یاد کرده است. | ذُکِرتَ بِالخَیرِ: به خیر یاد [کرده] شدی. قَد یذکُرُ الأُستاذُ تَلامیذَهُ القُدَماءَ: گاهی استاد از دانش آموزان قبلش یاد میکند. |
۸- تَذَکَّرَ: به یاد آورد جَدّی وَ جَدَّتی تَذَکَّرانی: پدربزرگم و مادربزرگم من را یه یاد آوردند. | سَیتَذَکَّرُنَا المُدَرِّسُ: دبیر ما را به یاد خواهد آورد. لا أتَذَکَّرُکَ یا زَمیلی: ای همکارم؛ تو را به یاد نمیآوردم. |
اَلتَّمرینُ السادس: تَرجِمِ النَّصَّ التّالی ثُمَّ عَیّنِ المَحلَّ الإعرابی لِما تَحتَهُ خَطٌّ .(متن زیر را ترجمه کن؛ سپس نقش (محل اعرابی) آنچه را زیر آن خط است بازگو کن.)
سَمَکَهُ السَّهمِ (ماهی تیرانداز)
سَمَکَهُ السَّهمِ مِن أعجَبِ الأسماکِ فی الصَّیدِ. إنَّها تُطلِقُ قَطَراتِ الماءِ مُتَتالیهً مِن فَمِها إلَی الهَواءِ بِقُوَّهٍ تُشبِهُ إطلاقَ السَّهمِ وَ تُطلِقُ هذاَ السَّهمَ المائی فِی اتِّجاهِ الحَشَراتِ فَوقَ الماء وَ عِندَما تَسقُطُ الحَشَرهُ عَلَی سَطحِ الماءِ تَبلَعُها حَیهً.
ماهی تیرانداز از شگفتترین ماهیها در شکار است. او قطرات آب را پی درپی از دهانش با قوت به هوا رها میکند که به پرتاب تیر میماند. او این تیر آبی را در جهت حشرههای بالای آب رها میکند. هنگامی که حشره روی آب میافتد زنده آن را میبلعد.
هُواهُ أسماکِ الزینَهِ مُعجَبونَ بِهذِهِ السَّمَکَهِ وَلکِنَّ تَغذِیتَها صَعبَهٌ عَلَیهِم لِأنَّها تُحِبُّ أن تَأکُلَ الفَرائِسَ الحَیهَ.
علاقمندان ماهیهای زینتی به این ماهی علاقهمندند؛ ولی تغذیه آن برایشان دشوار است؛ زیرا او دوست دارد، شکارها را زنده بخورد.
سَمَکَهُ (مبتدأ) / مُتَتالیهً (حال) / الهَواءِ (مجرور بحرف جر) / الحَشَرهُ: (فاعل) / الماءِ (مضاف إلیه) / حَیهً (حال) / هُواهُ (مبتدأ) / مُعجَبونَ (خبر) / الفَرائِسَ (مفعول) / الحَیهَ (صفت)
سَمَکَهُ التّیلابیا (ماهی تیلاپیا)
سَمَکَهُ التّیلابیا مِن أغرَبِ الأسماکِ تُدافِعُ عَن صِغارِها وَ هِی تَسیرُ مَعَها. إنَّها تَعیشُ فی شَمالِ إفریقیا. وَ هذِهِ السَّمَکَهُ تَبلَعُ صِغارَها عِندَ الخَطَرِ ثُمَّ تُخرِجُها بعدَ زَوالِ الخطر.
ماهی تیلاپیا از شگفتترین ماهیهاست که از خردسالانش دفاع میکند، در حالی که با آنها سیر میکند. این ماهی خردسالانش را هنگام خطر میبلعد؛ سپس پس از زوال خطر آنها را بیرون میآورد.
صِغارِ (مجرور بحرف جر) / هِی تَسیرُ مَعَها (حال) / صِغارَ (مفعول)
۱ – سَمَکَهُ السَّهْمِ: ماهی تیرانداز ۲- أطلقَ: رها کرد ۳- اَلْمُتَتالی: پی درپی ۴- اَلفَم: دهان –۵ بلَعَ: بلعید ۶- الهُواه: علاقهمندان «مفرد: الَهْاوی»
اَلتَّمرینُ السّابِعُ: عَیّنِ «الحالَ» فِی العِباراتِ التاّلیهِ. (در عبارتهای زیر حال را شناسایی کنید.)
۱- مَنْ عاشَ بِوَجْهَینِ، ماتَ خاسِراً. (هر کس با دورویی زندگی کند زیانکار میمیرد.)
۲- أَقوَی النّاسِ مَنْ عَفا عَدوَّهُ مُقتَدِراً. (نیرومندترین مردم کسی است که در حال اقتدار از دشمنش درگذرد.)
۳- عِندَ وُقوعِ الْمَصائِبِ تَذهَبُ الْعَداوَهُ سَریعَهً. (هنگام وقوع گرفتاریها دشمنی به سرعت از میان میرود.)
۴- مَنْ أَذْنَبَ وَ هوَ یَضْحَکُ، دَخَلَ النّارَ وَ هوَ یَبکی. (هر کس گناه کند، در حالی که میخندد در آتش میرود در حالی که میگرید.)
۵- یَبقَی الْمُحسِنُ حَیاً وَ إنْ نُقِلَ إلی منازِلِ الْأَمواتِ. (نکوکار زنده میماند و اگرچه وی به منازل مردگان انتقال داده شود.)
۶- إذا طَلَبْتَ أَنْ تَنجَحَ فی عَمَلِکَ فَقُمْ بِهِ وَحیداً وَ لا تَتَوَکَّلْ عَلَی النّاسِ. (اگر میخواهی در کارت کامیاب شوی، پس تنها به آن اقدام کن و به مردم متکی نباش.)
۱– عَفا: عفو کرد ۲- أذَنْبَ: گناه کرد
اَلتَّمرینُ الثّامِنُ: عَیّنِ الصَّحیحَ فِی الْمُفرَدِ وَ جَمعِهِ. (درست در مفرد و جمعش را شناسایی کن.)
۱- سَمَکَه ، سَمَکات √ (سمک: ج أسماک: ماهیها / سَمَکه: ج سَمَکات؛ ماهیها) 11- تِمثال، أَمثِلَه × (تِمثال: ج تَماثیل: تندیسها/ مِثال:ج أَمثِله؛ مثالها)
۲- ذِکْری، ذِکْرَیات √ (خاطرات) 12- سِنّ، سَنَوات × (سنّ: أَسنان؛ دندانها / سَنه: ج سَنوات؛ سالها)
۳- فرَیسَه، فرَائِس √ (شکارها) 13- عَصْر، عُصور √ (روزگاران)
۴- قُربان، قَرابین √ (قربانیها) 14- صَنَم، أَصنام √ (بتها)
۵- خَطیئَه، أَخطاء × (خَطیئَه: خَطایا و خَطیئات/ خَطأ: ج أخطاء؛ لغزشها) 15- حاجّ، حُجّاج √ (حج گزاران)
۶- طَعام، مَطاعِم × (طعام: ج أطعِمه: غذاها/ مَطعم: ج مَطاعِم؛ غذاخوریها) 16- دَمْع ، دُموع √ (اشکها)
۷- دَعْوَه، دَعَوات √ (فراخواندنها) 17- وَجْه، وُجوه √ (چهرهها)
۸- کتِابهَ، کتِابات √ (سنگ نوشتهها) 18- بِنت، أَبناء × (بنت: ج بنات؛ دختران/ إبن: ج أَبناء؛ فرزندان)
۹- شَعْب، شُعَب × (شَعب: ج شُعوب؛ ملتها / شُعبَه: ج شُعَب؛ شعبهها) 19- إله، آلِهَه √ (معبودها)
۱۰- عَظم، أعَاظِم × (عَظم: ج عِظام: استخوانها / أَعظم: أعاظِم؛ بزرگتران) 20- آیه، آیات √ (آیهها)