کارگاه متن پژوهی
قلمرو زبانی
۱- همانطور که میدانیم با روشهای زیر، میتوان به معنای هر واژه پی برد:
– قرار دادن واژه در جمله – توجّه به روابط معنایی واژگان (ترادف، تضاد، تضمن، تناسب)
■ اکنون بنویسید با کدام یک از این روشها میتوان به معنای واژه «اندیشه» در بیتهای زیر پیبرد؟
الف) چو شب تیره گردد شبیخون کنیم / ز دل ترس و اندیشه بیرون کنیم (فردوسی) / شبیخون: حمله ناگهانی دشمن در شب (رابطه ترادف) / اندیشه: نگرانی (توجّه به روابط معنایی واژگان)
ب) غلام عشق شو کاندیشه این است / همه صاحبدلان را پیشه این است (نظامی) / اندیشه: فکر (قرار گرفتن در جمله)
پ) چو بشنید خسرو از آن شاد گشت / روانش ز اندیشه آزاد گشت (فردوسی) / اندیشه: اندوه (توجّه به روابط معنایی واژگان)
۲- بیت زیر را از شیوه بلاغی به شیوه عادی بر گردانید.
سرانجام گفت ایمن از هر دوان / نه گردد مرا دل، نه روشن روان
سرانجام [کیکاووس] گفت [نه] دل من نه روشن روان[من] از هر دوان ایمن نگردد.
سرانجام [کیکاووس] گفت دل و روان روشن من از هر دُوان ایمن نگردد.
۳- به جملههای زیر توجّه کنید:
■ او در مراغه رصد خانهای بزرگ ساخت. / ساخت: بنا کرد
■ آن نامدار، لشکری عظیم ساخت. / ساخت: پدید آورد، درست کرد
■ استاد موسیقی، آهنگ زیبایی ساخت. / ساخت: پدید آورد، تصنیف کرد
■ او با ناملایمات زندگی ساخت. / ساخت: کنار آمد، سازش کرد
– فعل «ساخت» در هر یک از جملههای بالا کاربرد خاصّی دارد که با دیگری کاملاً متفاوت است؛ پس واژه «ساخت» در هر یک از کاربردهایش، فعل دیگری است.
– فعلهای«گذشت» و «گرفت» در کاربردهای مختلف تغییر معنا میدهند. برای هر یک از معانی آنها جملهای بنویسید.
گذشت: ۱- او از خیابان گذشت.(عبور کرد) ۲- مادر از خطای او گذشت. (بخشود) ۳- از دلش گذشت که این کار را انجام دهد. (خطور کرد) ۴- او از گفتن این حرف گذشت. (منصرف شد)
گرفت: ۱- کتاب را از کتاب فروشی گرفت. (ستاند) ۲- دیروز خورشید گرفت. (تیره شد) ۳- لوله گرفت. (بسته شد) ۴- در بازی فوتبال پایم گرفت. (منقبض شد) ۵- گرفتم که شما راست میگویید. (میانگارم) ۶- آب بینیاش را گرفت. (پاک کرد) ۷- به خاطر انفجار گوشش را گرفت. (مسدود کرد)
قلمروادبی
۱- کنایه را در بیتهای زیر مشخّص کنید و مفهوم هر یک را بنویسید.
الف) چو خواهی که پیدا کنی گفتوگوی / بباید زدن سنگ را بر سبوی
سنگ بر سبو زدن: کنایه از آزمودن و آزمایش کردن.
سیاوش سیه را به تندی بتاخت / نشد تنگدل، جنگ آتش بساخت
تنگ دل شدن: کنایه از ناراحت و غمگین شدن
۲- دو نمونه «مجاز» در متن درس بیابید و مفهوم آنها را بررسی کنید.
الف) چو از کوه آتش به هامون گذشت / خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت (هر دو مجاز از مردم که داخل شهر و دشت بودن)
ب) رخ شاه کاووس پر شرم دید / سخن گفتنش با پسر نرم دید / (مجاز از وجودش)
۳- برای هر یک از زمینههای حماسه، بیت متناسب از متن درس بیابید.
■ قهرمانی: سیاوش سیه را به تندی بتاخت / نشد تنگ دل، جنگ آتش بساخت (اگر در بیت نام قهرمانی باشد، قهرمانی است.)
■ خرق عادت(شگفت آوری): چنان آمد اسپ و قبای سوار / که گفتی سمن داشت اندر کنار(اگر در بیت کار شگفت و نشدنی باشد باشد، خرق عادت است.)
■ ملی: کزین دو یکی گر شود نابکار / از آن پس که خواند مرا شهریار؟ (اگر در بیت نام شاه یا پرچم ایران باشد، ملی است.)
گوشزد: هر کجا پرچم، نام شاه، آیین های ملی دیده شود، زمینه ملی حماسه وجود دارد. هر کجا نام پهلوانی بیاید، زمینه قهرمانی و هر کجا کار شگفتی دیده شود که عادتا ناشدنی است، زمینه شگفت آوری (خرق عادت) وجود دارد.
قلمرو فکری
۱- معنی و مفهوم بیت زیر را به نثر روان بنویسید.
چو او را بدیدند برخاست غو / که آمد ز آتش برون شاه نو
بازگردانی: هنگامی که سیاووش را دیدند فریاد زدند که پادشاه از آتش سالم و تندرست بیرون آمد.
۲- «گذر سیاوش از آتش» را با مضمون بیت زیر مقایسه کنید.
آتش ابراهیم را نبود زیان / هر که نمرودی است گو میترس از آن (مولوی)
در هر دو بیت به این اشاره دارد که اگر خدا بخواهد میتواند آتش را بیزیان گرداند تا به بنده درستکارش آسیب نرسد. سیاووش نیز همچون حضرت ابراهیم (ع) به دلیل بیگناهی و پاکی وجودش، آتش به او آسیبی نرساند و سالم از کوه آتش بیرون آمد. البته آتش خاصیت سوزانندگیاش را از دست نمیدهد و سرشتش همان است که بود مگر آن که لطف حق در کار باشد.
۳- نخست برای هر نمونه، بیتی مرتبط از متن درس بیابید؛ سپس مفهوم مشترک ابیات هر ستون را بنویسید.
نمونه | بیت متن درس | مفهوم مشترک |
ضربت گردون دون آزادگان را خسته کرد کو دل آزادهای کز تیغ او مجروح نیست. (سنایی) | سیاووش بدو گفت اندُوه مدار کزین سان بُود گردش روزگار | ناسازی روزگار با انسانهای آزاده |
گریز از کَفَش در دهان نهنگ که مردن به از زندگانی به ننگ (سعدی) | سیاووش چنین گفت کای شهریار که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار | مردن با عزت بهتر از زندگی با ذلّت است؛ یا دوری از زندگی ذلّت آور |
ضربت: ضربه / گردون: آسمان، فلک / دون: فرومایه / خسته: مجروح
بازگردانی: ضربه آسمان فرومایه مردان آزاده را مجروح کرد. کجاست انسان آزادهای که از تیغ آسمان آسیب ندیده باشد.
نهنگ: تمساح / به: بهتر
بازگردانی: از دست دو به دهان تمساح پناه ببر؛ زیرا مرگ بهتر از زندگانی با ننگ است.
گنج حکمت: به جوانمردی کوش
● یکی را از ملوک عَجَم حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیّت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند.
قلمرو زبانی: را: به معنای از (یکی را) / ملوک: م ملک، پادشاهان، سلطانان / عجم: سرزمینی که ساکنان آن غیرعرب، به ویژه ایرانی باشند؛ ایران؛ ملوک عجم: پادشاهان ایران / تطاول: ستم و تعدی، به زور به چیزی دست پیدا کردن / رعیت: توده مردم / جور: ستم / خلق: مردم / مکاید: مکیده یا مکیدت، کیدها، مکرها، حیلهها / فعل: کنش / کربت: غم، اندوه / کربت جور: اندوه حاصل از ظلم و ستم/ غربت: غریبی، دور از خانمان (همآوا: قربت: نزدیکی)/ قلمرو ادبی: نثر مسجع و آهنگین است (پایههای سجع: دراز، آغاز – برفتند، گرفتند)
بازگردانی: آوردهاند که یکی از پادشاهان ایرانی به دارایی مردم دست درازی کرد و ستم و آزار آغاز کرد تا به جایی که مردم از فریب کارهایش در جهان پراکنده شدند و به خاطر گرفتاری ستمگری اش راه دوری از میهن برگزیدند.
● چون رعیّت کم شد، ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.
قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / رعیت: توده مردم / ارتفاع: محصول زمینهای زراعی / ولایت: کشور، سرزمین / ارتفاعِ ولایت: عایدات و درآمدهای مملکت / نقصان: کم شدن، کاهش یافتن / خزانه: گنجینه / زور آوردند: فشار آوردند
بازگردانی: هنگامی که مردم و جمعیت کشور کم شد، درآمد دولت نیز کاست. خزانه خالی ماند و دشمنان فشار آوردند.
هر که فریادرس روز مصیبت خواهد / گو در ایّام سلامت به جوانمردی کوش
قلمرو زبانی: که: کس / فریاد: کمک / فریادرس: یاور، دستگیر / مصیبت: دشواری، سختی، رنج / گو: بگو / ایّام: روزها؛ روزگار؛ ج یوم/ قلمرو ادبی: روز مصیبت، ایام سلامت: تضاد / وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رشته انسانی)/ واجآرایی: « -ِ » / هر، در: جناس
بازگردانی: هر کس برای روز گرفتاری اش یاور میخواهد به او بگو در روزگار تندرستی جوانمرد و بخشنده باشد.
بندۀ حلقه به گوش ار ننوازی برود / لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش
قلمرو زبانی: بنده: برده / ار: اگر / نواختن: کسی را با گفتن سخنان محبت آمیز یا بخشیدن چیزی مورد محبت قرار دادن، نوازش کردن (بن ماضی: نواخت، بن مضارع: نواز) / لطف: (تکرار، نقش تبعی)/ قلمرو ادبی: حلقه به گوش: کنایه از فرمانبردار و مطیع / واژهآرایی: حلقه به گوش، لطف
بازگردانی: اگر برده فرمانبردار تو هم، مورد نوازش و محبت تو قرار نگیرد از پیش تو میگریزد؛ پس تا میتوانی لطف کن که با لطف، فرد بیگانه، از تو فرمانبرداری خواهد کرد.
پیام: مردم نوازی / رعیّت پروری / توجه به زیردستان
● باری به مجلس او در، کتاب شاهنامه همیخواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون؛
قلمرو زبانی: باری: به هر روی، خلاصه / به مجلس او در: دو حرف اضافه برای یک متمم / همیخواندند: میخواندند / زوال: نابودی، از بین رفتن / مملکت: کشور / عهد: روزگار / قلمرو ادبی: ضحاک، فریدون: تضاد / تلمیح
بازگردانی: به هر روی در انجمن او از کتاب شاهنامه درباره نابودی کشور ضحاک و روزگار فریدون بیتهایی را میخواندند.
● وزیر، مَلکِ را پرسید هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و مُلک و حَشَم نداشت، چگونه بر او مملکت مقرّر شد؟
قلمرو زبانی: ملک: پادشاه / را: حرف اضافه به معنای «از» / توان دانستن: میتوانیم بدانیم / حشم: خدمتکاران، خویشان و زیردستان فرمانروا / مقرّر شد: قرار گرفت، ثبات و دوام یافت /
بازگردانی: وزیر، از شاه پرسید آیا میدانی فریدون که گنج، کشور و خدمتکار نداشت، چگونه کشوری را به دست آورد؟
● گفت: آن چنان که شنیدی خلقی بر او به تعصّب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت.
قلمرو زبانی: خلق: مردم / تعصب: طرفداری یا دشمنی بیش از حد نسبت به شخص، گروه یا امری؛ به تعصب: به حمایت و جانب داری / گرد آمدن: جمع شدن / تقویت: نیرو دادن، نیرومند ساختن، پشتیبانی
بازگردانی: گفت: همانگونه که شنیدهای گروهی از مردم پیرامون او با جانب داری جمع شدند و از او پشتیبانی کردند و پادشاهی یافت.
● گفت: ای مَلکِ، چون گِرد آمدن خلق موجب پادشاهی است، تو مر خلق را پریشان برای چه میکنی؟ مگر سر پادشاهی کردن نداری؟
قلمرو زبانی: گرد آمدن : جمع شدن / خلق: مردم / مگر: برای بیان پرسش انکاری، یا قید تأکید به معنی همانا / قلمرو ادبی: سر: مجاز از قصد
بازگردانی: گفت ای پادشاه به این دلیل که جمع شدن مردم سبب پادشاهی است، تو چرا مردم را آشفته دل و آزرده میکنی؟ مگر نمیخواهی که فرمانروایی کنی؟
● مَلکِ گفت موجب گرد آمدن سپاه و رعیّت چه باشد؟ گفت پادشه را کَرَم باید تا برو گرد آیند و رحمت تا در پناه دولتش ایمن نشینند و تو را این هر دو نیست.
قلمرو زبانی: مَلِک: پادشاه، سلطان / موجب: سبب، علت / گرد آمدن: جمع شدن / رعیّت: مردم زیردست، توده مردم / کرم: بخشش / برو: بر او/ را در« پادشه را کَرَم…، تو را این هردو…»: دارندگی و مالکیت / ایمن: در امان، دل آسوده، (ممال از آمن) /
بازگردانی: شاه گفت: علت جمع شدن سپاه و مردم چه چیزی است؟ گفت پادشاه باید بخشندگی داشته باشد تا مردم پیرامون او جمع گردند و مهربانی داشته باشد تا در پناه حکومتش در امنیت زندگی کنند و تو هیچ یک از این دو ویژگی را نداری.
نکند جورپیشه سلطانی / که نیاید ز گرگ چوپانی
قلمرو زبانی: جورپیشه: ستمگر / سلطانی: پادشاهی / که: زیرا، زیراکه / آمدن: برآمدن، توانستن / قلمرو ادبی: مصراع دوم ارسال المثل است / شبه اسلوب معادله / وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (رشته انسانی) / قالب: مثنوی
بازگردانی: انسان ستمگر نمیتواند پادشاهی کند؛ زیرا هیچ گاه از گرگ نمیتوان انتظار چوپانی داشت.
پادشاهی که طرح ظلم افکند / پای دیوار مُلک خویش بکند
قلمرو زبانی: طرح: نقشه / قلمرو ادبی: طرح ظلم: اضافه تشبیهی / طرح افکندن: کنایه از بنانهادن / طرح ظلم افکندن: سبب پیدایش و گسترش ظلم شدن، بنیان ظلم نهادن / دیوار ملک: اضافه استعاری یا تشبیهی / پای چیزی را کندن: کنایه از زمینه نابودی را فراهم کردن
بازگردانی: شاهی که نقشه ستم به مردم را کشید، گویی دیوار پادشاهی خودش را نابود میکند.
گلستان، سعدی