آموزه پنجم: دماوندیه

دماوند در این قصیده، در بندهای آغازین، در معنای راستین به کار رفته است؛ امّا رفته رفته به عنوان نمادی از روشنفکران جامعه به کار رفته است و از این جهت این ویژگی­ها مورد نظر شاعر است: ۱- گوشه گیری و انزوا  ۲- دلگیری از مردم زمانه ۳- داشتنِ اندیشه­ هایِ بلند و متفاوت از مردم زمانه.

بهار

قلمرو زبانی: دیو سپید: موجودی افسانه­ای و اساطیری در شاهنامه که به دست رستم کشته می­شود. / گیتی: جهان /  قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: مفعول مفاعلن فعولن(رشته انسانی) / دیو سپید: استعاره از دماوند / ای گنبد: جان‌بخشی / پای در بند بودن: کنایه از زندانی بودن؛ جان‌بخشی / گنبد گیتی: اضافه استعاری، گیتی مانند ساختمانی است که گنبد دارد / ای دماوند: جان‌بخشی / مصراع اول، تلمیح دارد به داستان دیوسپید از هفت خوان رستم در شاهنامه فردوسی (جنگ رستم با دیوسپید) / اغراق: در بلندی دماوند / واج‌آرایی: صامت «د»

بازگردانی: ای دماوند که همانند دیوسپید، اسیر و گرفتاری، ای دماوند که همانند بام جهان برافراشته­ای.

پیام: ستایش دماوند، اشاره به بلندی دماوند

قلمرو زبانی: سیم: نقره / میان: کمر، وسط / فعل «داری» به قرینه معنایی حذف شده است. / قلمرو ادبی: جان‌بخشی: نسبت دادنِ کلاهخود و کمربند به کوه/ سیم: استعاره از برف / کمربند آهنین: استعاره از میانه کوه که پر از سنگ‌ها و صخره‌های تیره رنگ است. / جان‌بخشی: قراردادن سر و کمر برای کوه / تناسب: سیم، آهن؛ سر، کله‌خود، میان؛ کله­خود، کمربند؛ میان، کمربند / تشبیه پنهان: برفها مانند کلاه خود و صخره‌ها مانند کمربندند.

بازگردانی: ای دماوند! تو کلاه جنگی سفیدی از نقره (برف) بر سر نهاده‌ای و کمربندی آهنین (صخره‌ها و سنگ‌ها) به کمر بسته­ای.

پیام: وصف دماوند

قلمرو زبانی: تا: حرف پیوند بیان علت، به معنیِ «به این دلیل که» / «ت»در«نبیندت روی» مضاف الیهِ «روی»، جهش ضمیر/ نهفتن: پنهان کردن (بن ماضی: نهفت، بن مضارع: نهنب) / نهفته: نهفته ای؛ حذف به قرینه معنایی / قلمرو ادبی: جان‌بخشی: نسبت دادن روی و چهره به دماوند و نهفته شدن از مردم / تناسب: روی، چهره، چشم / حُسن تعلیل: سخنور علت پنهان شدنِ قله دماوند را در پشت ابر، بیزاری و دوری کردن از مردم نادان می‌داند. / دلبند: کنایه از گرامی و ارجمند / چشم: مجاز از افراد بشر

بازگردانی: چهره زیبای خود را در ابرها پنهان کرده­ای تا چشم آدمی روی تو را نبیند.

پیام: بیزاری دماوند از مردم، اشاره به بلندی کوه

قلمرو زبانی: وارهی: رها شوی(بن ماضی: وارست، بن مضارع: واره) / دَم: نفس / ستور: چهارپا، جانوران چهارپا به ویژه اسب، استر و خر (هم آوا← سطور: سطرها)/ وین: و این / نحس: شوم، بدیمن، بداختر، گجسته، ناهمایون / این بیت با بیت بعد، موقوف المعانی است./ قلمرو ادبی: دَم: مجاز از سخن / ستور: استعاره از انسان‌های پست و نادان / تشبیه: مردم دیو مانند / حسن تعلیل

 بازگردانی: برای این­که از هم­صحبتی و هم­نشینی مردم نادان و شومِ دیوصفت رهایی یابی …….

پیام: بیزاری از مردم نادان

ارتباط معنایی دارد با: از این دیومردم که دام و دَدَند / نهان شو که هم­صحبتانِ بدند

قلمرو زبانی: سپهر: آسمان / سعد: خجسته، مبارک، متضاد نحس / اختر سعد: سیّاره مشتری یا هرمز است که به خجسته مهین نامبردار است./ پیوند کردن: خویشاوندی کردن / قلمرو ادبی: شیر سپهر: استعاره از خورشید (به اعتبار آن که برج اسد خانه اوست) / جان‌بخشی: پیمان بستن دماوند با خورشید؛ پیوند دماوند با مشتری / اختر، سپهر: تناسب، اغراق / این بیت حُسن تعلیل نیز دارد: شاعر علت بلندی دماوند را تلاش او برای دوری از مردم زمانه می‌داند./ تناسب: سپهر، اختر؛ پیمان، پیوند

بازگردانی: با آفتاب پیمان بسته‌ای و با سیاره مشتری پیوند و پیوستگی پدید آورده­ای.

پیام: اشاره به بلندی دماوند

قلمرو زبانی: جور: ستم / گردون: فلک، آسمان (در این­جا روزگار) / خموش: ساکت / آوند: آونگ، آویزان، آویخته / قلمرو ادبی: زمین، گردون: تضاد / جور گردون: جان‌بخشی، اضافه استعاری / گشت: شد، ایهام تناسب در معنای گردیدن و چرخیدن / خموش گشتن زمین: جان‌بخشی / این بیت با بیت بعدی موقوف المعانی است. / حسن تعلیل: آسمان به خاطر ستم گردون خفه و خموش و معلّق است.

بازگردانی: هنگامی که زمین از بیداد و ستمِ آسمان (روزگار) اینچنین خفه و خاموش و آویزان شد،…

پیام: بیداد آسمان بر زمینیان

قلمرو زبانی: نواختن: کوبیدن(بن ماضی: نواخت، بن مضارع: نواز) / فلک: آسمان / قلمرو ادبی: مشت کوبیدن زمین به فلک: جان‌بخشی / ای دماوند: جان‌بخشی / تو مشتی: تشبیه / واج‌آرایی: صامت «ت» و «ش» / واژه‌آرایی: مشت، تو

بازگردانی: زمین از شدت خشم، مشتی بر آسمان کوبید و تو ای دماوند همان مشت زمینی.

پیام: اعتراض زمین بر آسمان

قلمرو زبانی: پس افکند: پس افکنده، میراث، به جا مانده (صفت مفعولی مرکب کوتاه) / قلمرو ادبی: تشبیه: تو (دماوند) مشت روزگار هستی / مشت روزگار: جان‌بخشی برای روزگار؛ اضافه استعاری / واج‌آرایی «ش»، «ر»

بازگردانی: ای دماوند! تو مشت بزرگِ خشم و اعتراض دیرینه زمانه­‌ای که از گذشته‌های دور به جا مانده­ای.

پیام: اعتراض دماوند به ستم گردون

قلمرو زبانی: شو: برو (فعل غیراسنادی)/ بنواز: بکوب / مرجع «وی» آسمان است / ضربتی چند: ترکیب وصفی وارون (چند ضربت)/ چند: صفت مبهم / قلمرو ادبی: مشت زمین: جان‌بخشی و استعاره از دماوند /  زمین، آسمان: تضاد / مصرع دوم: جان‌بخشی / مشت، ضربت، بنواز: تناسب

بازگردانی: ای دماوند که مشت زمینی! به آسمان برو و چند ضربه بر آسمان بکوب.

پیام: خیزش ضد بیداد

قلمرو زبانی: نی نی: نه، قید نفی / نی اَم: نیستم / گفته: مقصود شاعر، تشبیه در بیت پیشین است یعنی همان تشبیه دماوند به مشت./ خرسند: راضی / قلمرو ادبی: مشت روزگار: اضافه استعاری (جان‌بخشی)/ ای کوه: جان‌بخشی / واج‌آرایی: «ن»/ تشبیه: تو نه مشت روزگاری

بازگردانی: نه نه، تو مشت روزگار نیستی. ای کوه، من از این سخن خود (تشبیه دماوند به مشت) خشنود نیستم.

■ شاعر از همانندی دماوند به مشت روزگار خرسند نیست؛ به این دلیل که مشت نشانه اعتراض و ستیز است در حالی که دماوند (مردم تهران یا روشنفکران) در مقابل ظلم و دشمنان خارجی خاموشی گزیدند.

پیام: بی­انگیزگی روشنفکران

قلمرو زبانی: فسرده: یخ­زده، منجمد، افسرده و غمگین / یک چند: مدتی، چندی (قید)/ وَرَم: آماس / قلمرو ادبی: فسرده: ۱- یخ­زده، ۲- افسرده (ایهام) / تشبیه کوه دماوند به قلب فسرده زمین / وَرَم: استعاره از برآمدگی کوه / قلب زمین: جان‌بخشی، اضافه استعاری / قلب، درد، ورم: تناسب / واج‌آرایی: «د» / حسن تعلیل (چرا ورم کرده ای؟ – به خاطر درد.)

بازگردانی: ای دماوند! تو قلب سرد و منجمد زمینی که از شدت درد و اندوه مقداری آماس کرده است.

پیام: اشاره به برآمدگی کوه دماوند

قلمرو زبانی: تا: حرف پیوند به معنیِ «برای اینکه» / فرونشیند: فروکش کند / کافور: ماده معطر جامدی که از گیاهانی چون ریحان، بابونه و چند نوع درخت به دست می‌آید. در قدیم به عنوان مرهم و دارو روی زخم می‌مالیدند./ ضماد: مرهم / ضماد کردن: بستن چیزی بر زخم، مرهم نهادن / قلمرو ادبی: ورم: استعاره از برآمدگی کوه / کافور: استعاره از برف­های قله دماوند / درد، ورم، ضماد: تناسب  / حُسن تعلیل / واج‌آرایی: «د»، «ر»

بازگردانی: برای این که درد و ورم تو آرام بگیرد و اندکی تسکین بیابد، مرهمی از برف بر ورم تو نهاده­اند.

پیام: اشاره به برف گیر بودن دماوند

قلمرو زبانی: شو: بشو (فعل اسنادی)/ نهفته: صفت مفعولی در نقش قید؛ پنهان شده / قلمرو ادبی: منفجر شدن: کنایه از اعتراض / دلِ زمانه: اضافه استعاری (جان‌بخشی)، / دل استعاره از دماوند (نماد روشنفکران خاموش) / آتش: استعاره از خشم و خروش و اعتراض / تناسب: منفجر، آتش

بازگردانی: ای کوه دماوند که چون قلب زمانه ای، آتشفشان کن و بیش از این خرسند مباش که آتش درونت پنهان بماند.

پیام: توصیه به اعتراض یا ترک سکوت یا آشکارساختن حرف درون.

قلمرو زبانی: همی‌گوی: بگو(فعل امر استمراری) / افسرده: یخ زده، غمگین / خوش: قید کیفیت / همی‌خند: بخند (فعل امر) / قلمرو ادبی: خامش نشستن، سخن گفتن: تضاد / جان‌بخشی: سخن گفتن، خندیدن و خاموش نبودن دماوند / افسرده: ایهام؛ ۱- یخ زده ۲- غمگین / خاموش، افسرده: تناسب / خوش خندیدن: کنایه از افسردگی بدر آمدن / افسرده، خوش: تضاد

بازگردانی: ای دماوند (آگاهان ساکت جامعه)، خاموش و آرام نباش و چیزی بگو (اعتراض کن)، غمگین و ناخوش نباش و با شادی بخند.

پیام: دعوت به اعتراض

قلمرو زبانی: سوخته جان: صفتِ مرکب، جانشین اسم، منظور «خودِ شاعر» است و مخاطبِ شاعر «کوه دماوند»./ یکی پند: پندی / قلمرو ادبی: آتش: استعاره از خشم و خروش / آتش، سوخته: تناسب / واج‌آرایی: صامت «ن» / سوخته جان: کنایه از دردمند و سرد و گرم روزگار چشیده / بشنو: کنایه از «فرمانبرداری کن و بپذیر»

بازگردانی: ای دماوند! خشم درونت را در دلت پنهان نکن، خشمت را بیرون بریز و از این شاعرِ آزاردیده و دردمند این پند را بشنو.

پیام: دعوت به اعتراض

قلمرو زبانی: گر: اگر / نهفته: پنهان / سوختن: سوزاندن / «ت» در«جانت» در هر دو مورد نقش مضاف الیهی دارد / حذف فعلِ «می‌خورم» به قرینه معنوی / قلمرو ادبی: آتش دل: استعاره از خشم و خروش / سوختن جان: کنایه از نابود کردن / واژه‌آرایی: جان / تناسب: دل، جان

بازگردانی: اگر آتش درونت را بیرون نریزی و در دلت پنهان کنی به جان تو سوگند می­خورم که جانت را نابود می‌سازد.

پیام: دعوت به اعتراض

قلمرو زبانی: سیاه بخت فرزند: ترکیب وصفی وارون، منظور خود «ملک­الشعرا بهار» است. / قلمرو ادبی: سر: مجاز از مو / مادر سر سپید: استعاره از دماوند، نمادی از مردم و فرهنگ ایران / سپید، سیاه: تضاد / سیاه بخت: کنایه از بدبخت، حس‌آمیزی / سرسپید: کنایه از پیر (اشاره به برف قله دماوند) / تناسب: مادر، فرزند / استعاره: موی سپید (برفها و قله کوه دماوند مانند موی سپید سر زنان است.)

بازگردانی: ای دماوند! ای مادر سرسپید و پیر من! پند فرزند بدبخت خودت را بشنو.

پیام: اندرز به دماوند (روشنفکران)

قلمرو زبانی: معجر: روسری، سرپوش / سپید معجر و کبود اورند: ترکیب وصفی وارون (معجرِ سپید، اورندِ کبود) / کبود: آبی سیر/  اورند: اورنگ، تخت، تخت پادشاهی / قلمرو ادبی: سپید معجر: استعاره از برف روی کوه / از سر برکشیدن معجر سپید: کنایه از دوری از گوشه نشینی، ضعف و خاموشی / اورند: مجازاْ فرّ و شکوه، شأن و شوکت / بر اورند نشستن: کنایه از قدرت­نمایی کردن، فرمانروایی کردن / سپید، کبود: تضاد

بازگردانی: ای دماوند، این روسری سفید (برف) را از سرت بردار و از خاموشی دست بردار. بر تخت پادشاهی بنشین و توانایی ات را نمایان کن.

پیام: نمایاندن توانایی

قلمرو زبانی: بگرای: حمله ور شو (حرکت کن) فعل امر از گراییدن (بن ماضی: گرایست، بن مضارع: گرای) / اژدها: مار بزرگ / گرزه: ویژگی گونه‌ای مار سمی و خطرناک / خروشیدن: فریاد زدن / شرزه: خشمگین، غضبناک / ارغند: خشمگین و قهرآلود / قلمرو ادبی: گرزه، شرزه: جناس ناهمسان / تشبیه در مصرع نخست و دوم / واج‌آرایی: «ش»

بازگردانی: مانند مار بزرگ کُشنده و سمی، حمله‌ور شو و مانند شیر خشمگین و قهرآلود، فریاد و خروش برآور. 

پیام: دعوت به اعتراض

قلمرو زبانی: پی: پایه، شالوده، بن، بیخ / اساس: پایه (هم‌آوا← اثاث: لوازم خانه یا محل کار) / گسلیدن: پاره کردن، جداکردن (بن ماضی: گسل، بن مضارع: گسست) / تزویر: دورویی، ریاکاری / این نژاد و پیوند: منظور نژاد و پیوند ستمگران / قلمرو ادبی: اساس تزویر: پایه­های حکومت ریاکار، اضافه استعاری / از پی افکندن: کنایه از نابود کردن / نژاد، پیوند: تناسب / پی، اساس: تناسب / از هم گسستن: کنایه از نابود کردن / موازنه (برای رشته انسانی)

بازگردانی: پایه‌های این ساختمان ستم و ریا را ریشه کن ساز و نسل و نژاد این فرمانروایان بیدادگر را نابود کن.

پیام: دعوت به مبارزه

قلمرو زبانی: بُن: ریشه / قلمرو ادبی: از بن برکندن: کنایه از نابود کردن کامل / «بنا» در مصرع نخست: استعاره از بیداد / از ریشه برکندن: کنایه از نابود کردن کامل / برکن، برکند: همریشگی (رشته انسانی)/ بنای ظلم: اضافه تشبیهی / واج‌آرایی «ب»، «ن»

بازگردانی: این ستم حاکم را همچون خانه‌ای ویران کن؛ زیرا باید بیداد را از پایه و اساس از بین برد.

پیام: دعوت به مبارزه با ستمگر

قلمرو زبانی: زین: از این / سفله: فرومایه، بدسرشت / بی خردان سفله: فرمانروایان ستمگر در زمان سخنور / ستاندن: گرفتن، (بن ماضی: ستاند، بن مضارع: ستان) / داد: حق و حقوق / قلمرو ادبی: بی خرد، خردمند: تضاد / واج‌آرایی صامت «د»، مصوت « ﹻ »

بازگردانی: از این فرمانروایان بی خرد پست و فرومایه، حق انسان‌های خردمند و آگاه را بگیر. پیام: گرفتن حق ستمدیدگان                                                                                 

2 دیدگاه دربارهٔ «آموزه پنجم: دماوندیه»

  1. سلام ممنون از مطالب خوبتون خیلی عالی و آموزنده هستند
    فقط من یک اشتباه کوچیک تو بیت ۱۷ ام درس دیدم که نوشته شده منظور از سیاه بخت فرزند ملک الشعرای بهار هستش اما فکر می کنم منظور محمد تقی بهاره
    بازم ممنون از مطابتون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا