آموزه سیزدهم: گردآفرید

قلمرو زبانی: بدو: به او مرجع آن «سهراب» / دلیر: دلاور/ به کردار: همانند، ادات تشبیه / موقوف المعانیقلمرو ادبی: میان … شیر: تشبیه

بازگردانی: گردآفرین به سهراب رویش را گردانید و گفت‌ای دلیری که میان دلیران همچون شیری،

قلمرو زبانی: دو لشکر: منظور لشکر ایران و توران / نظاره: تماشاگر، بیننده / گرز: چماق / آهنگ: همت و قصد / قلمرو ادبی: لشکر، جنگ، گرز، شمشیر: تناسب / واژه آرایی: برین / وا‌ج‌آرایی: «ر».

بازگردانی: دو لشکر به این جنگ و گرز و شمشیر و قصد و همت ما نگاه می‌کنند.

قلمرو ادبی: گشودن: باز کردن (بن ماضی: گشود؛ بن مضارع: گشا)   / روی، موی: تناسب، جناس ناهمسان / پر از گفتگو گردیدن: کنایه از غیبت کردن، حرف درآوردن / وا‌ج‌آرایی: «گ» و «و»

بازگردانی: اکنون من روی و مویم را می‌گشایم، تا همه بفهمند که من دخترم و این کار سبب می‌شود سپاهیان تو درباره تو بد بگویند.

قلمرو زبانی: بدین سان: به این گونه / قلمرو ادبی: گرد به ابر اندرآوردن: اغراق، کنایه از «گرم نبرد شدن»

بازگردانی: سپاهیان می‌گویند سهراب با دختری در میدان نبرد جنگید و به سختی با او گرم پیکار شده است.(این کار آبروی تو را می‌برد)

قلمرو زبانی: کنون: اکنون / دژ: قلعه / توست: تو است / جستن: طلب کردن، جستجو کردن (بن ماضی: جست، بن مضارع: جو) / قلمرو ادبی: آشتی، جنگ: تضاد / توست، جست: جناس ناهمسان (از نظر آوایی)/ دژ: مجاز از دژنشینان

بازگردانی: اکنون لشکر و دژ به فرمان تو اند؛ برای همین نباید زمانی که ما سازش می‌کنیم تو در پی جنگ باشی.

پیام: پیغام آشتی

قلمرو زبانی: عنان: افسار، دهانه / سمند: اسبی که رنگش مایل به زردی باشد، زرده (در متن درس مطلق اسب مورد نظر است) / سرافراز: مایۀ افتخار / قلمرو ادبی: عنان را پیچیدن: کنایه از برگشتن / عنان، سمند: تناسب / وا‌ج‌آرایی: «د»

بازگردانی: گردآفرید افسار اسب را پیچاند و اسب سرافرازش را به سوی دژ راند.

قلمرو زبانی: همی‌رفت: رفت / به هم: با همدیگر / درگاه: جلوی در، آستانه / گژدهم: پدر گردآفرید.

بازگردانی: سهراب و گردآفرید با همدیگر رفتند. گــژدهم نیز جلوی دروازه دژ آمد.

قلمرو زبانی: باره: بارو، دیوار قلعه، حصار / خسته: زخمی، افگار / بسته: در بند افتاده / قلمرو ادبی: خسته، بسته: جناس ناهمسان. / باره: مجاز از «دژ»

بازگردانی: گرد آفـرید در دژ را بازکرد و تن زخمی و بسته اش را به درون دژ کشانید.

قلمرو زبانی: در: دروازه / دیده: چشم / قلمرو ادبی: دیده خونین: کنایه از «اندوهگین» / دل، دیده: تناسب / وا‌ج‌آرایی: «د»

بازگردانی: در دژ  را بستند و ناراحت شدند. دلشان پر از غم بود و از غم چشمشان خونین.

قلمرو زبانی: آزار: آزرده شدن، رنجش / برنا: بالغ، جوان / قلمرو ادبی: برنا، پیر: تضاد / وا‌ج‌آرایی: «ر» / برنا و پیر: کنایه از همه/ وا‌ج‌آرایی: «ر»

بازگردانی: جوان و پیر به خاطر شکست گردآفرید و هجیر دردمند و غمگین بودند.

پیام: دل‌آزردگی ایرانیان

قلمرو زبانی: نیکدل: انسان خوب و مهربان /  منظور از شیرزن: گردآفرید / بُد: بود / قلمرو ادبی: شیرزن: تشبیه / انجمن: مجاز از مردم، انجمنیان / واژه آرایی: دل

بازگردانی: مردم گفتند که‌ای زن دلاور و نیکدل، دل مردم از تو پر از غم و اندوه شد.

قلمرو زبانی: رزم جستن: جنگیدن / افسون: حیله کردن، سحر کردن، جادو کردن / رنگ: نیرنگ و فریب / دوده: دودمان، خاندان، طایفه / ننگ آمدن: شرمنده شدن، بی آبرویی

بازگردانی: زیراکه تو هم جنگیدی هم فریب و نیرنگ به کار بستی. از کار تو خاندان ما شرمگین نشد.

پیام: تشویق گردآفرید

قلمرو زبانی: به: از / باره: بارو، دیوار دژ، حصار / برآمد: بالا رفت / نگریستن به: نگاه کردن (بن ماضی: نگریست، بن مضارع: نگر) / وا‌ج‌آرایی: «د»

بازگردانی: گرد آفرید بسیار خندید و به بالای دیوار دژ رفت و سپاه را نگاه کرد.

قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / کای: که‌ای / شاه ترکان چین: منظور سهراب است / قلمرو ادبی: بر پشت زین: کنابه از«سوار اسب»

بازگردانی: هنگامی که گرد آفرید سهراب را بر پشت زین دید، گفت که‌ای شاه ترکان چین،

قلمرو زبانی: رنجه گشتن: رنجیدن / کنون: اکنون / قلمرو ادبی: واج آرای: «ن» / گشتی، بازگرد: همریشگی (رشته انسانی)

بازگردانی: چرا خودت را خسته می‌کنی. اکنون هم از آمدن به ایران هم از دشت نبرد منصرف شو.

قلمرو زبانی: تو را: برای تو / آید: می‌شود (بن ماضی: آمد، بن مضارع: آ )/ فرمان کردن: اطاعت کردن / رخ: چهره / نامور: سرشناس / قلمرو ادبی: رخ سوی توران کردن: کنایه از «بازگشتن»

بازگردانی: بهتر است که اطاعت کنی و چهره سرشناست را به سوی توران کنی و بازگردی.

قلمرو زبانی: بس: بسیار / قلمرو ادبی: بازو: مجاز از «نیرو و توان» / خورد گاو نادان ز پهلوی خویش: ارسال المثل، (انسان نادان خودش به خودش زیان می‌رساند.) / بازو، پهلو: تناسب / خویش: ردیف

بازگردانی: ایمن به‌ زور و نیرو خودت نباش. گاو نادان از پهلوی خودش می‌خورد.

پیام: انسان نادان خودش به خودش زیان می‌رساند.

گونه های «چون» در زمان فارسی
انواع چون

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

بالا کشیدن؛ بیرون آوردن؛ پروردن

زین؛ کمند

«اسپاسب»/«درفشاندرخشان»/«کمندافگنکمندافکن»

۱- چو آگاه شد دختر گــــــژدهم / که سالار آن انجمن گشت کم  / – چو: چون، هنگامی که (حرف پیوند)

۲۳- رها شد ز بند زره مــوی اوی / درفشان چو خورشید شد روی اوی – چو: مانند، ادات تشبیه (حرف اضافه)

۲- زنی بود برسان گردی سوار / همیشه به جنگ اندرون نامدار

۱۲- به سهراب بر تیر باران گرفت / چپ و راست جنگ سواران گرفت

۲۲- چو آمد خروشـان به تنگ اندرش / بجنبید و برداشت خود از ســرش

قلمرو ادبی

۶- فرودآمد از دژ به کردار شیر / کــمر بر میان بادپایی به زیر

۱۳- نگه کرد سهراب و آمدش ننگ / برآشفت و تیز اندر آمد به جنگ

۲۳- رها شد ز بند زره مــوی اوی / درفشان چو خورشید شد روی اوی

۴۱- که هم رزم جستی هم افسون و رنگ / نیامد ز کار تو بر دوده ننـــگ

۴۳- چو سهراب را دید بر پشت زین / چنین گفت کای شاه ترکان چین

سپهبد، عنان، اژدها را سپرد: سپهبد افسار اسب را رها کرد.

رخ نامور سوی توران کنی: بهتر است که به توران برگردی.

خورد گاو نادان ز پهلوی خویش = انسان نادان خودش به خودش زیان می‌رساند.

از ماست که بر ماست/ کرم درخت از خود درخت است / دشمن طاووس آمد پر او / خودکرده را تدبیر نیست.

۴- ……………………………………………

قلمرو فکری

به این دلیل که هجیر فرمانده دژ به دست سهراب در بند افتاد و گرآفرید نیز در جنگ شکست خورد.

به آورد با او بسنده نبود / بپیچید ازو روی و برگاشت زود.

بازگردانی: گردآفرید در جنگ حریف سهراب نمی‌شد، برای همین پیچید و زود از او روی برگرداند و گریخت.

۳- فردوسی در این داستان، گُردآفرید را با چه ویژگی‌هایی وصف کرده است؟ دلاور؛ جنگجو؛ سوارکار

داستانی: هر حماسه‌ای در بستری از حوادث شکل می‌گیرد.

قهرمانی: شاعر حماسه سرا با بهره گیری از واژگان و زبان حماسی می‌کوشد انسانی را به تصویر کشد که از نظر توانایی‌های جسمی و روحی از دیگران متمایز باشد.

قومی و ملی: شاعر حماسه سرا بر آن است که اخلاق فردی و اجتماعی و عقاید فکری و مذهبی یک ملتّ را در قالب حوادث قهرمانی و در زمینه‌ای از واقعیات به نمایش بگذارد.

حوادث خارق العاده (شگفت آوری): طرح حوادث، انسان‌ها و موجوداتی که با منطق عینی و تجربه علمی همسازی ندارند؛ نظیر وجود سیمرغ در شاهنامه فردوسی.

بر پایه این توضیح، این درس را با متن روان خوانی «شیرزنان» مقایسه کنید. در هر دو داستان قهرمان داستان بانویی است دلاور. هر دو درس داستانی است و در زمینه پاسداری از میهن.

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا