حوارٌ (گفتگو.)
(مَعَ مُشرِفِ خَدَماتِ الفُندُقِ) (با مدیر داخلی مهمانسرا.)
السّائحُ (گردشگر.) | مَسؤولُ الِاستِقبالِ (مسئول پذیرش.) |
عَفواً مَن هُوَ مَسؤولُ تَنظیفِ الغُرَفِ وَ الحِفاظِ عَلَیها؟ (ببخشید؛ چه کسی مسئول پاکیزگی اتاقها و نگهداری از آنهاست.) | السَّیدُ دِمَشقی مُشرِفُ خَدَماتِ غُرَفِ الفُندُقِ. ما هِی المُشکِلَهُ؟ (آقای دمشقی مدیر داخلی خدمات اتاقهای مهمانسرا ست. مشکل چیست؟) |
لَیسَتِ الغُرَفُ نَظیفَهً، وَ فیها نَواقِصُ. (اتاق پاکیزه نیست و کمبودهایی دارد.) | أعتَذِرُ مِنکَ؛ رَجاءً، اِستَرِح؛ سَأتَّصِلُ بِالمُشرِفِ. (از تو پوزش میخواهم؛ خواهشمندم آرامش خود را حفظ کن؛ با مدیر داخلی تماس خواهم گرفت.) |
مَسؤولُ الِاستِقبالِ یتَّصِلُ بِالمُشرِفِ وَ یأتی المُشرِفُ مَعَ مُهَندِسِ الصِّیانَهِ. (مسئول پذیرش با مدیر داخلی تماس میگیرد و مدیر با مهندس تعمیرات میآید.) | |
مُشرِفُ خَدَماتِ الفُندُقِ (مدیر داخلی خدمات مهمانسرا.) | السّائحُ (گردشگر.) |
ما هِی المُشکِلَهُ یا حبیبی؟ (دوستم، مشکل چیست؟) | لَیسَت غُرفَتی وَ غُرَفُ زُمَلائی نَظیفَهً، وَ فیها نَواقِصُ. (اتاق من و اتاق همکارانم پاکیزه نیستند و کمبودهایی دارند.) |
سَیأتی عُمّالُ التَّنظیفِ، وَ مَا المُشکِلاتُ الأُخرَی؟ (نظافتچیها خواهند آمد. مشکلات دیگر چیست؟) | فی الغُرفَهِ الأُولَی سَریرٌ مَکسورٌ، وَ فی الغُرفَهِ الثّانیهِ شَرشَفٌ ناقِصٌ، وَ فی الغُرفَهِ الثّالثهِ المُکیفُ لا یعمَلُ. (در اتاق نخست، تخت شکسته است و در اتاق دوم یک ملافه کم است و در اتاق سوم کولر کار نمیکند.) |
نَعتَذِرُ مِنکُم. سَنُصَلِّحُ کُلَّ شَیءٍ بِسُرعَهٍ؛ عَلَی عَینی. (از شما پوزش میخواهم. هر چیزی را به سرعت درست خواهیم کرد؛ چشم.) | تَسلَمُ عَینُکَ! (چشمت بی بلا.) |
۱- مُشْرفِ: مدیر داخلی۲- تَنظیف: پاکیزگی ۳- أتصَّلُ: تماس می گیرم ۴- صیانَه: تعمیرات ۵- سَیر: تخت ۶- شَرشَف: ملافه ۷- نصَلحُّ: تعمیر می کنیم
اَلتَّمْرینُ الْأوَّلُ: عَین الجملهَ الصَّحیحهَ و غیرَ الصَّحیحهِ حَسَبَ الحقیقهِ و الواقِعِ. (جمله درست و نادرست را با توجه به حقیقت و واقعیت شناسایی کن.)
۱- عندَما ینقَطِعُ تَیارُ الکَهرِباءِ فی اللَّیلِ، یَغرَقُ کُلُّ مَکانٍ فی الظَّلامِ. √ (هنگامی که جریان برق در شب گسسته میشود، هر مکانی در تاریکی غرق میگردد.)
۲- الطّاووسُ مِنَ الطُّیورِ المائیّهِ یَعیشُ فَوقَ جِبالٍ ثلجیّهٍ. × (طاووس از پرندگان آبزی است که بالای کوههای برف گیر زندگی میکند.)
۳- المَوسوعَهُ مُعجَمٌ صَغیرٌ جِدّاً یجمَعُ قلیلاً مِنَ العُلومِ. × (دانشنامه، فرهنگ بسیار کوچکی است که دانشهای اندکی را گرد میآورد.)
۴- الأنفُ عُضوُ التَّنَفُّسِ وَ الشَّمِّ. √ (بینی، اندام تنفس و بویایی است.) [ شَمّ: بویایی]
۵- الخُفّاشُ طائرٌ مِنَ اللّبوناتِ. √ (شب پره، پرندهای پستاندار است.)
اَلتَّمْرینُ الثّانی: عَینِ الکلماتِ المترادفهَ وَ المتضادّهَ. (واژگان مترادف و متضاد را شناسایی کن.)
بَعَثَ | صِغار | شاطِئ | أرسَلَ | بَکَی | کِبار | أَقَلّ | ضَوء | بَعُدَ | ساحِل |
ضَحِکَ | ظَلام | أکثَر | بَغتَهً | قَرُبَ | دَفَعَ | فَجأَهً | کَتَمَ | اِستَلَمَ | سَتَرَ |
بَعَثَ (فرستاد)= أرسَلَ شاطِئ(دریاکنار) = ساحِل بَغتَهً(ناگهان) = فَجأَهً کَتَمَ(پوشاند) = سَتَرَ
صِغار(خردسالان) ≠ کِبار(بزرگسالان) بَکَی(گریست) ≠ ضَحِکَ(خندید) أَقَلّ (کم تر)≠ أکثَر(بیش تر)
ضَوء (روشنایی)≠ ظَلام(تاریکی) بَعُدَ (دور شد)≠ قَرُبَ(نزدیک شد) دَفَعَ (پرداخت)≠ اِستَلَمَ(دریافت کرد)
اَلتَّمرینُ الثّالِثُ: تَرجِمِ الآیتَینِ وَ الأحدیثَین، ثُمَّ ضَع خَطّاً تَحتَ الجارِّ و المجرورِ و اذکر علامَه الجرّ. (دو آیه و حدیثهای زیر را به فارسی برگردان؛ سپس خطی را زیر جار و مجرور بکش[بگذار].)
۱- وَ أَدخَلناهُم فی رَحمَتِنا إنَّهُم مِنَ الصّالِحینَ. (ایشان را در رحمتمان وارد کردیم. همانا ایشان از درستکاران اند.) علامَه الجرّ: «کسره» و « ین»
۲- ﴿وَ أدخِلنی بِرَحمَتِکَ فی عِبادِکَ الصّالِحینَ﴾ (من را در رحمتت در [میان] بندگان شایسته ات وارد کن.) علامَه الجرّ: «کسره»
[عِبادِکَ الصّالِحینَ: بندگان شایسته ات]
۳- ﴿ وَ انصُرنا عَلَی القَومِ الکافِرینَ﴾ (ما را بر گروه بی دینان یاری کن.) علامَه الجرّ: «کسره»
۴- ﴿ وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ﴾(و از نشانه هایش این است که شما را از خاک آفرید.) علامَه الجرّ: «کسره»
۵- أدَبُ المَرءِ خَیرٌ مِن ذَهَبَهِ. (فرهنگ آدمی بهتر از زرش است.) علامَه الجرّ: «کسره»
۶- العِطرُ مِن سُنَن المُرسَلینَ. (عطر زدن از آیین های فرستادگان [خدا] است.) علامَه الجرّ: «کسره»
اَلتَّمْرینُ الرّابِعُ: تَرجِمِ کلماتِ الْجَدوَلِ الْمُتَقاطِعِ، ثُمَّ اکْتُبْ رَمزَهُ. (کَلِمَتانِ زائِدَتانِ) (واژگان جدول را ترجمه کن؛ سپس رمز را بنویس.)
یبلُغنَ / صِغار / ذاکِرَه / عَفا / بَکَی / مُنقِذ / مَرَق / أوصَلَ / صَفَروا / غَنَّیتُم / سَمع / طُیور / حادَّه / دَور / لَبونَه / کَذلِکَ / جَمارِک / زُیوت / سَمَّینا / ظاهِرَه / أمطَرَ / حَمیم / ثُلوج / سِوار / رائِع
۱ | کوچکها | ص | غ | ا | ر | |
2 | این طور | ک | ذ | ل | ک | |
3 | تیز | ح | ا | د | ه | |
4 | پدیده | ظ | ا | ه | ر | ه |
۵ | سوت زدند | ص | ف | ر | و | ا |
۶ | روغنها | ز | ی | و | ت | |
۷ | نقش | د | و | ر | ||
8 | شنوایی | س | م | ع | ||
9 | جالب | ر | ا | ئ | ع | |
۱۰ | نجات دهنده | م | ن | ق | ذ | |
۱۱ | نامیدیم | س | م | ی | ن | ا |
۱۲ | دستبند | س | و | ا | ر | |
۱۳ | گرم و صمیمی | ح | م | ی | م | |
۱۴ | برفها | ث | ل | و | ج | |
۱۵ | حافظه | ذ | ا | ک | ر | ه |
۱۶ | پستاندار | ل | ب | و | ن | ه |
۱۷ | پرندگان | ط | ی | و | ر | |
۱۸ | رسانید | أ | و | ص | ل | |
۱۹ | باران بارید | أ | م | ط | ر | |
۲۰ | بخشید | ع | ف | ا | ||
۲۱ | میرسند | ی | ب | ل | غ | ن |
۲۲ | ترانه خواندید | غ | ن | ی | ت | م |
۲۳ | گریه کرد | ب | ک | ی |
قال امیرالمؤمنین علی: اَلدَّهرُ یومانِ یومٌ لَکَ وَ یومٌ عَلَیک. = روزگار دو روز است؛ روزی به سودت و روزی به زیانت.
اَلتَّمْرینُ الْخامِسُ: تَرجِمِ الأحادیثَ ثُمَّ عَین ثُمَّ أَعْرِبِ الْکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. (حدیث ها را به فارسی برگردان؛ سپس نقش دستوری واژه هایی را که زیرشان خط است، بازگو کن.)
۱- ذِکرُ اللهِ شِفاءُ القُلوبِ. (یاد خدا درمان دلهاست.) / ذِکرُ: مبتدا و مرفوع به ضمه / شِفاءُ: خبر و مرفوع به ضمه
۲- آفَهُ العِلمِ النِّسیانُ. (آفت دانش فراموشی است.) / آفَهُ: مبتدا و مرفوع به ضمه / النِّسیانُ: خبر و مرفوع به ضمه
۳- الجَلیسُ الصّالِحُ خَیرٌ مِنَ الوَحدَهِ. (همنشین درستکار بهتر از تنهایی است.) / الجَلیسُ: مبتدا و مرفوع به ضمه / الوَحدَهِ: مجرور به حرف جار
۴- الوَحدَهُ خَیرٌ مِن جَلیسُ السّوءِ. (تنهایی بهتر از همنشین بد است.) / خَیرٌ: خبر و مرفوع به ضمه / جَلیسُ: مجرور به حرف جار
۵- لِسانُ المُقَصِّرِ قَصیرٌ. (زبان خطاکار کوتاه است.) / المُقَصِّرِ: مضاف الیه و مجرور به کسره
اَلتَّمْرینُ السّادِسُ: تَرجِمِ الآیهَ وَ الأحادیثَ ثُمَّ أَعْرِبِ الْکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ. (آیه و حدیثها را به فارسی برگردان؛ سپس نقش واژگانی را که زیر آنها خط است بازگو کن.)
۱- ﴿ وَ یقولُ الکافِرُ یا لَیتَنی کُنتُ تُراباً﴾ (بی دین میگوید: ای کاش من خاک بودم.) / الکافِرُ: فاعل و مرفوع به ضمه
۲- مُجالَسَهُ العُلَماءِ عِبادَهٌ (هم نشینی با دانشمندان نیایش است.) / مُجالَسَهُ: مبتدا و مرفوع به ضمه / عِبادَهٌ: خبر و مرفوع به ضمه
۳- حُسنُ السُّؤالِ نِصفُ العِلمِ. (پرسش خوب، نیمی از دانش است.) / حُسنُ: مبتدا و مرفوع به ضمه / نِصفُ: خبر و مرفوع به ضمه
۴- العالِمُ بِلا عَمَلٍ کَالشَّجَرِ بِلا ثَمَرٍ. (دانشمند بی کردار مانند درخت بی بر است.) / العالِمُ: مبتدا و مرفوع به ضمه / الشجَر: مجرور به حرف جار، جر به کسره
۵- إذا ماتَ الإنسانُ انقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِن ثَلاثٍ:
صَدَقَهٍ جاریهٍ، أو عِلمٍ ینتَفَعُ بِهِ، أو وَلَدٍ صالِحٍ یدعو لَهُ. (هرگاه آدمی بمیرد، کردارش گسسته میشود، مگر در سه جا: بخشش روان؛ یا دانشی که از آن سود برده میشود؛ یا فرزند درستکاری که برایش دعا میکند.) / الإنسانُ: فاعل و مرفوع به ضمه / عَمَلُ: فاعل و مرفوع به ضمه / ثَلاثٍ: مجرور به حرف جار، جر به کسره
اَلْبَحثُ الْعِلمی (پژوهش علمی.)
اِبحَثْ عَنْ آیاتِ أَوْ أَحادیثَ أَوْ أَمثالِ لَها مُعادِلٌ فِی الْأدَبِ الْفارسیِّ، کَالْأمَثِلَهِ التّالیَهِ.
(به دنبال آیه ها یا حدیث ها یا زبانزدهایی بگرد که در ادب فارسی برای آنها برابری باشد؛ مانند نمونه های زیر.)
﴿ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ ﴾ (و هر چه از خوبیها را برای خودتان پیش بفرستید، آن را نزد خداوند خواهید یافت.)
برگ عیشی به گور خویش فرست / کس نیارد ز پس، تو پیش فرست (سعدی شیرازی)
﴿ وَ جَزَاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ﴾
(و کیفر بدى بدی اى مانند آن است، پس هر که گذشت کند و اصلاح گرداند، پس پاداش او بر خداست.)
بلی صامت، سزای جنگ، جنگ است / کُلوخ انداز را پاداشْ سنگ است (صامت بروجردی)
﴿ فَإذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ على اللهِ ﴾ (و هرگاه تصمیمی گرفتى بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند توکلکنندگان را دوست دارد.)
گفت پیغمبر به آوازِ بلند / با توکّل زانوی اُشتُر ببند (مولوی)
أَیُّهَا الزُّمَلاءُ؛ (ای همشاگردیان.)
إِلَی اللِّقاءِ، (به امید دیدار.)
نَنتَظِرُکُم فِی الصَّفِّ الْحادیَ عَشَرَ؛ (در کلاس یازدهم چشم به راه شماییم.)
حَفِظَکُمُ اللّهُ؛ (یزدان نگهداردتان.)
فی أَمانِ اللّهِ؛ (در پناه خدا باشید.)
مَعَ السَّلامَهِ. (با تندرستی.)
عالی بود
مانا باشید
مانا یعنی چی ؟
مانا: ماندگار