طنز، هجو، هزل

شاعر یا نویسنده تنها به توصیف و ترسیم زیبایی‌ها، فضیلت ها و عظمت‌ها بسنده نمی‌کند. گاه او با ذوق سرشار و زبان هنرمندانه خویش به انتقاد از معایب و نارسایی های اخلاقی و رفتاری فرد یا جامعه نیز می پردازد. انواع این گونه بیان، هجو، هزل و طنز نام دارد.

هجو و هزل و طنز با هم تفاوتهایی دارند. هزل و تا حدی نیز هجو غالباً با رکاکت لفظ، دشنام و عدم رعایت عفت کلام توأم است و قصد شاعر در بیان آنها ایجاد خنده و مسخره کردن است؛ اما در طنز هدف تنها خنداندن نیست؛ بلکه نیشخند است. نیشخند طنز غالباً کنایه آمیز و توأم با خشم و قهری است که با نوعی شرم و خویشتنداری همراه است. به عبارت دیگر هجو و هزل صریح است و طنز در پرده. هجو و هزل وقیح است و طنز متین. طنز گرچه خنده آور اما عبرت آموز و نارواستیز است. بنای طنز بر شوخی و خنده است، اما نه خنده شوخی و شادمانی بلکه خنده ای تلخ جدی و دردناک و همراه با سرزنش و کم و بیش زننده و نیش دار که با ایجاد ترس و بیم، خطاکاران را به خطای خود متوجه می‌سازد و معایب و نواقصی را که در حیات اجتماعی پدید آمده است، برطرف می کند. به عبارت دیگر، طنز نوعی تنبیه اجتماعی است و هدف آن اصلاح و تزکیه است نه ذم و قدح و مردم آزاری. این نوع خنده خنده علاقه و دلسوزی است. ناراحت می کند، اما ممنون می سازد و کسانی را که معروض آن اند به اندیشه و تفکر وامی دارد. در مقام تشبیه، قلم طنزنویس و زبان طنزگو به منزله کارد جراحی است نه چاقوی آدم کشی؛ زیرا با همه تیزی و برندگی اش نه تنها کشنده نیست، بلکه موجب بازگشت تندرستی به بدن است.

طنزنویسی و طنزسُرایی کار هر نویسنده و شاعری نیست. این هنر علاوه بر استعداد نویسندگی و شاعری و خوش فهمی و هوشیاری، ظرافت طبع می‌خواهد. نتیجه این ظرافت طبع را می توان در تأثیر اشعار طنزآمیز یافت که در عین سادگی موجب انبساط خاطر خواننده را فراهم می‌سازد و نکته یا موضوعی را نیز برای خواننده روشن می‌کند. آثار انتقادی، به خصوص سروده های انتقادی در تمام دورانها دیده می‌شود، ولی رواج آن در ادب فارسی مقارن است با دوره های آشفته تاریخ ایران، یعنی قرنهای ششم، هفتم و هشتم. پیش از آن هجو و هزلهایی رایج بوده که غالباً هم جنبه شوخی و هم تعرض به مخالفان داشته است؛ اما رکاکت و زشتی آنها به پای دوره های بعد نمی‌رسد. در شعر شاعرانی چون سوزنی سمرقندی انوری و سنایی – شاعران قرون پنجم و ششم – نمونه های بارزی از هجو نسبت به مدعیان شعر، جاه جویان درباری و سایر طبقات مردم می‌یابیم؛ نیز نوعی طنز اجتماعی همراه با خرده گیریهای رندانه در آثار شاعران و نویسندگان صوفی دیده می‌شود که گاه از زبان مجذوبان و دیوانگان در قالب داستانها و حکایتهای دلنشین بیان شده است. در مصیبت نامه عطار و مثنوی، مولانا از این تمثیلات طنزآمیز و رندانه فراوان است. به هر حال اندیشه انتقاد در شعر و نثر فارسی در قرنهای هفتم و هشتم شدت بیشتری دارد. گلستان سعدی جام جم اوحدی مراغی، غزل های حافظ و به ویژه آثار انتقادی عبید زاکانی از درخشان ترین نمونه‌های طنز و انتقاد تلخ اجتماعی فارسی به شمار می روند.

یکی از آثار درخشان طنز در قرن نهم اشعار بواسحق (بسحق) اطعمه است که به تقلید از عبید زاکانی و حافظ سروده است. او با وصف طعامها و بیان لذایذ آنها و با استقبال و جواب گویی و تضمین اشعار پیشینیان آرزوهای گرسنگان و فقرزدگان را با زبانی طنزآلود بیان می کند.

با ظهور انقلاب مشروطیت ادبیات انتقادی و طنز آلود رونق و گسترش بیشتری می یابد. از میان شاعران این دوره، پیشگامی شعر طنزآلود با سید اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال) است که در اشعار ساده و مردمی خود به انتقاد اجتماعی و سیاسی دست می‌یازد. علاوه بر او ادیب الممالک فراهانی میرزاده عشقی، ایرج میرزا علی اکبر دهخدا (با نام مستعار دخو) ملک الشعرای بهار، وحید دستگردی و پروین اعتصامی نیز درخور توجه اند. نوعی شعر انتقادی نیز که به شعر پرخاشگر مشهور است در این دوره رایج می‌شود که شاعران در سروده هایی تند و پرخاش گونه از اوضاع سیاسی و اجتماعی انتقاد می‌کنند.

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا