ستایش: به نام خداوند جان و خرد

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

نروم جز به همان ره که توام راه نمایی (سنایی غزنوی)

فردوسی

قلمرو زبا نی: ملک: پادشاه، خداوند / ذکر: یاد / مرجع ضمیر “تو”: خداوند / که: زیرا / توأم: (تو، به من)/ قلمرو ادبی: قالب شعر: غزل / لحن: ستایشی

بازگردانی: ای پادشاه (خداوندا) نام تو را بر زبان می‌آورم؛ زیرا تو پرورگار پاکی. فقط در راهی که تو به من نشان می‌دهی گام می‌گذارم.

پیام: یادکرد خداوند / فرمانبرداری از خدا

سعید جعفری

۱- به نام خداوند جان و خرد / کز این برتر اندیشه برنگذرد

قلمرو زبانی: خرد: عقل / برگذشتن: عبور کردن / حذف فعل آغاز می‌کنم / کز: که از / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن فعولن فعولن فعولن فعل (رشته انسانی) / قافیه: خرد، برنگذرد

بازگردانی: با نام خداوندی که جان و خرد را آفرید، آغاز می‌کنم که اندیشه بشر به چیزی جز آوردن نام او نمی‌رسد.

پیام: آغاز کارها با نام خدا

۲- خداوند نام و خداوند جای / خداوند روزی ده رهنمای

قلمرو زبانی: جان‌آفرین: آفریننده جان / حکیم: دانا، خردمند / زبان‌آفرین: آفریننده زبان / قلمرو ادبی: واج‌آرایی « ﹻ »، «ن» / واژه‌آرایی: خداوند / قافیه: جای، رهنمای.

بازگردانی: خداوند نام و خداوند جا و مکان، خداوند روزی دهنده و راهنمای بشر.

پیام: خدا روزی رسان است و رهنما

۳- خداوند کیوان و گَردان‌سپهر / فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر

قلمرو زبانی: کیوان: سیاره زحل / سپهر: آسمان / گردان: گردنده / گَردان‌سپهر: ترکیب وصفی وارون / فروزنده: افروزنده، روشن کننده / ناهید: سیاره زهره / مهر: خورشید / قلمرو ادبی: تناسب: کیوان، گَردان‌سپهر، ماه، ناهید، مهر / واج‌آرایی: « ﹹ »

بازگردانی: خداوند سیاره زحل و آسمان گردنده، کسی که روشن کننده ماه و سیاره زهره و خورشید است.

پیام: خدا آفریننده هستی است.

۴- به بینندگان آفریننده را / نبینی مرنجان دو بیننده را

قلمرو زبانی: بیننده: چشم / قلمرو ادبی: واژه آرایی: بینندگان / ردیف: را / قافیه: آفریننده، بیننده

بازگردانی: با چشمانت خداوند آفریننده را نمی‌توانی دید؛ پس دو چشمت را بی دلیل آزار مده.

پیام: خدا با حواس ظاهری یافت نمی شود

۵- نیابد بدو نیز اندیشه راه / که او برتر از نام و از جایگاه

قلمرو زبانی: یافتن: (بن ماضی: یافت؛ بن مضارع: یاب)/ بدو: به او / قلمرو ادبی:

بازگردانی: اندیشه و فکر بشر به او راه نمی‌یابد؛ زیرا او از نام و از مکان برتر است.

پیام: اندیشه به چیستی خدا راه ندارد.

۶- ستودن نداند کس، او را چو هست / میان، بندگی را ببایدت بست

قلمرو زبانی: ستودن: ستایش کردن / نداند: نمی‌تواند / چو: آن گونه / قلمرو ادبی: میان: کمر / جناس: هست، بست / میان بستن: کنایه از آماده کاری شدن / بندگی: کنایه از فرمانبرداری

بازگردانی: هیچ کس نمی‌تواند او را چنانچه شایسته است ستایش کند. فقط همگان باید آماده فرمانبرداری از او باشند.

پیام: فرمانبرداری از خدا

۷- توانا بود هر که دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود

قلمرو زبانی: برنا: جوان، بالغ / بُوَد: می باشد (بن ماضی: بود؛ بن مضارع: بو)/ قلمرو ادبی: ردیف: بود / قافیه: دانا، برنا / واج‌آرایی: «د» / واژه‌آرایی: بود

بازگردانی: هر کس دانا باشد تواناست. دل انسان پیر از دانش، جوان و شاداب می‌شود.

پیام: ارزش دانش