روزگار صبا یا بازگشت ادبی

پس از دوران نسبتاً طولانی فترت که بعد از عهد صفویان پیش آمد و کشور مدتی در آتش تجزیه‌ ناشی از فقدان حکومت مقتدر مرکزی سوخت، دوران تازه‌ای با همان شعار تشیّع آغاز شد. این دوران، روزگار حاکمیت یافتن طایفه‌ قاجار به سرکردگی آقا محمدخان (کشته به سال ۱۲۱۱) بود که با قدرت نظامی و تکیه بر شمشیر توانست حدوداً همان متصرفات عصر اقتدار صفویان را زیر نفوذ خود درآورد.

این دوره که با عصر توسعه‌طلبی کشورهای پیشرفته‌ آن روز و کشمکش‌های استعماری میان انگلیس و فرانسه و طمع‌ورزی‌های روسیه‌ تزاری در اراضی شمال و شمال شرق ایران همزمان شده بود، دوره‌ رسوخ تمدن و فرهنگ غرب پس از انقلاب بزرگ فرانسه به ایران نیز است. این پویش با وجود بی‌خبری شاهان قاجار از مسائل جهانی، به دلیل آشنایی بسیاری از فرهیختگان و فرنگ‌رفتگان و ضرورت یافتن تحولات اجتماعی و اقتصادی، سرانجام به خیزش قانون خواهی و انقلاب مشروطه انجامید و دگرگونی ژرفی را در فرهنگ و تاریخ ایران سبب گردید.

وضع شعر در عصر صبا: احیای رسم مدیحه‌سرایی در سراسر این دوره- جز در دوره‌ صدارت میرزا تقی‌خان امیرکبیر- مورد توجه فرمانروایان و فرمانفرمایان بوده است. هم این امر و هم علاقه‌ای که شاهان خوش‌گذران قاجاری به احیای لوازم اقتدار به شیوه پادشاهان پیشین داشتند، موجب استمرار شیوه‌ شعر پیشینیان و به‌ویژه اسلوب مدیحه‌سرایی در قالب قصیده شد. این علاقه‌مندی پس از عهد استبداد ناصری نیز هم‌چنان ادامه یافت.

در دوران صفوی شعر بیش‌تر در میان پیشه‌وران و بازاریان و طبقات عامه رایج بود و دین‌شناسان جز به‌ندرت بدان رغبتی نشان نمی‌دادند اما در دوره‌ بعد از فترت که موجبات بازگشت به اسلوب‌های کهن از هر حیث فراهم شده بود، شعر در میان دین‌شناسان مورد توجه قرار گرفت و گرایش طبقات پایین و پیشه‌وران به این امر نسبتاً کاهش یافت؛ زیرا دیگر صرف داشتن قریحه برای شعر و شاعری کافی نبود و بدون آشنایی با برخی اصول و قواعد، هیج شاعری نمی‌توانست شعری بسراید که نزد ادب‌شناسان زمانه مقبول افتد.

اصول و قواعد شعری این عصر کمابیش همان مبانی و موازین پیشینیان است که پیش از این دوره، برای نمونه در کتاب «المعجم فی معاییر اشعار العجم» نوشته‌ شمس قیس رازی آمده بود. در این دوره، یکی از ادب‌شناسان عصر – یعنی میرزا محمدتقی لسان الملک سپهر- به اشاره‌ استاد و مشوق خود، ملک‌الشعرای صبا، همان هنجارها و اصول را با تصرّفاتی اندک در کتابی به نام «براهین العجم» گرد آورد. رواج این کتاب نشان داد که دیگر هر بازاری‌ای که قریحه‌ شاعری یا تجربه‌ عشقی داشته باشد، نمی‌تواند به مجرد همان احساس و طرز بیان خویش در شمار سرایندگان روزگار خود درآید؛ بلکه در کنار قریحه باید از اصول و مبانی فنّی شعر و قواعد و اسلوب‌های ادب نیز آگاهی داشته باشد.

شعر و شاعری در این دوره تنها در تصرف و تحت حمایت دربار و دولتمردان نبود. در واقع دین‌شناسان و حکیمان و حتّی مجتهدان بزرگ هم کسانی پیدا می‌شدند که به شاعری روی می‌آوردند و بازخوانی شعر پیشینیان و بررسی دیوان‌های آن‌ها را مایه‌ افت خود نمی‌دانستند. چنانکه مثلاً ملا احمد نراقی (درگذشته ۱۲۴۴)، مجتهد نامی این عصر با تخلّص صفایی شعر می‌سرود. دیوان غزلیات و مثنوی «طاقدیس» او از قدرت قریحه‌ وی حکایت می‌کند. میرزا محمود مازندرانی با نام هنری «فدایی» (درگذشته ۱۲۸۰) از دیندانان و مجتهدانی است که در سوگ امام حسین (ع) مقتلی بزرگ پدید آورد. حاج ملاهادی سبزواری (درگذشته ۱۲۸۹)» حکیم و فلسفه‌دان نامدار، متخلّص به اسرار نیز صاحب دیوان غزلیّات بود و میرزا حبیب خراسانی (متوفا به سال ۱۳۲۷) از مجتهدان و پیشنمازان مشهد با وجود اشتغال به آموزش دین‌آموزان به شعر و شاعری هم توجهی خاص نشان می‌داد.

در این دوره در کنار شعر و شاعری، درویش‌کیشی هم نسبت به دوره‌های گذشته تا حدی رواج پیدا کرد و شعر افزار نشر باورها و آموزه‌های عرفا نیز قرار گرفت. البتّه شعر صوفیانه‌ این دوره هر چند پرشمار است، به لحاظ کیفیت با آن‌چه فی‌المثل در عصر حافظ و مولانا دیده‌ایم، سنجیدنی نیست. به ویژه این که تصوف در اثر ناهمداستانی شدید دین‌شناسان و دینداران در میان توده مردم نفوذ درخوری پیدا نکرده بود.

در عصر صبا مهم‌ترین تغییر جغرافیایی در حوزه‌ شعر و ادب، انتقال مرکزیت ادبی از اصفهان و شیراز به پایتخت جدید – یعنی تهران – بود که با انتقال ثروت‌های بادآورده‌ نادری از خراسان به این شهر هم‌زمان شد. ثروت‌ها و غنایمی که آقامحمدخان در سال‌های کشورگشایی خود از گوشه و کنار ولایات فراچنگ آورده بود، به عصر فتحعلی شاه رونق افسانه‌ای عهد محمود غزنوی را می‌بخشید.

نادر و آقامحمّدخان به سرایندگان اعتنایی نداشتند و سرایندگان هم از آن‌ها روی برمی‌گرداندند. شاعر روزگار نادری، میرزامهدی‌خان بود که با نوشتن «درّه‌ نادره» و «جهان‌گشای نادری» و ستایش از نادرشاه در این دو کتاب، او را از هر دبیر و شاعر دیگری بی‌نیاز می‌داشت. فتحعلی شاه در عوض به جبران این نیاز برخاست. خود او سراینده بود و به نظر می‌رسید که شاهنامه را خوانده است و از شکوه دربار غزنوی آگاهی دارد؛ بنابراین با تشویق شاعران و ادیبان و گرم داشتن محفل انس دربار گویی ازسرگیری شکوه عصر غزنوی را در سر داشت.

حلقه‌ شاعران دربار پا گرفت و سرایندگانی چون صبا، مجمر، نشاط و سحاب از بزرگان این سخنوران به شمار می‌آمدند. فتحعلی‌خان صبا که همنام سلطان بود، با عنوان ملک‌الشعرایی بر جمع سخنوران سلطنت داشت. او مردی نیک نفس و ادب‌دوست بود و هنروران و سخنورانی را که به پناه او می‌آمدند، به خاقان می‌شناسند. بدین سان، ده‌ها چامه‌گو و چکامه‌سرا در انجمن خاقان – که به نام فتحعلی‌شاه به این نام خوانده شده بود – بر گرد صبا فراهم آمدند و به امید صله و جایزه و کسب جایگاه به ستایش شاه قاجار پرداختند.

سخن‌پردازان این دوره عموماً دو گروه بودند؛ دسته‌ای مانند صبا، وصال، سحاب، مجمر، سروش، قاآنی و یغمای جندقی شاعری را به‌صورت رسمی و به شیوه‌ پیشینیان پیشه‌ اصلی خود داشتند و دسته‌ای مانند نشاط، قائم‌مقام، شیبانی، نراقی و میرزا حبیب خراسانی در عین پرداختن به پیشه‌های دیگر از شاعری برکنار نبودند و در دگردیسی شعر این دوره اثر بسزایی داشتند.

بر روی هم می‌توان گفت که پس از عصر اقتدار سلجوقیان در هیج دوره‌ای شاهان ایران به اندازه‌ عصر صبا مجال یا امکان پرداختن به شعر و شاعری به شیوه‌ پیشینیان را پیدا نکردند یا نخواستند پیدا کنند. در این دوره، شمار سرایندگان و حجم شعرها نسبت به دوره‌های پیشین بیش‌تر است. استواری شعر هم با بازگشت به هنجارهای پذیرفته شده‌ ادب به ویژه اصول اولیه‌ای که در شعر سبک خراسانی – یعنی عصر عنصری و فردوسی و انوری- مبنای سخن‌سرایی و مهارت در فنون شعر به شمار می‌آمد، دست کم نسبت به دوره‌ صائب و هاتف به مراتب بیش‌تر شده است.

قالب و درونمایه شعر: قالب شعر در این دوره عموماً قصیده است و سرمشق شاعران در این قالب شعری، استادان دوره‌ نخست شعر دری مانند منوچهری، فرخی، معزی، انوری و کمال اسماعیل‌اند. بعد از قصیده، قالب غزل است که البتّه به سبکی غیر از سبک روزگار صائب و بر شیوه‌ استادان غزل پارسی در مکتب عراقی از قبیل: سعدی، حافظ، سلمان و خواجو سروده شده است. شعر عموماً از چاشنی عرفان بی‌بهره مانده است و فقط اندک‌شماری از شناسامردان و درویش‌کیشان غزل عرفانی می‌گویند یا دست‌کم مایه‌هایی از عرفان را در شعر خود آشکار می‌دارند. از اینکه بگذریم؛ شعر این دوره را باید شعری آفاقی و عینیت‌گرا به شمار آورد. حتّی غزل این دوره هم بیش‌تر از آن که چاشنی عرفان داشته باشد، از محسوسات و دلبر زمینی سخن می‌گوید.

از نظر محتوا و مضمون، هنر این دوره بازآفرینی مضامین و اندیشه‌هایی است که یک بار دیگر در عصر شکوه مکتب خراسانی در ادب فارسی آزموده شده است. روی‌هم رفته شاعران این عصر با وجود رویارویی با دنیایی تازه و کاملاً متفاوت با گذشته نتوانسته‌اند چیزی کاملاً نو و بی‌سابقه در عرصه‌ سخن پارسی بیافرینند و اگر توفیقی هم داشته‌اند در تکرار و نوزایی اندیشه‌هایی بوده که یک بار به صورت ابتکاری و بدیع بر قلم شاعران پیشین گذشته و به نام آن‌ها رقم خورده است. دور بودن از نوآوری در محتوای شعر منحصر نمی‌ماند؛ زبان و آرایش‌های لفظی و حتی صور خیال و خنیای سخن شاعران این دوره نیز در شکل توفیق‌آمیز آن، یادآور همان چیزی است که در سرمشق‌های اصلی و آثار شاعران مورد تقلید دیده می‌شود.

یکی از وجوه بارز دبستان خراسانی توجه به ارزش‌های ملّی و حماسه‌سرایی است که نام فردوسی بر تارک آن می‌درخشد. شاهان قاجاری گویی از این لحاظ هم می‌خواستند چیزی از پادشاهان غزنوی کم نداشته باشند. بنابراین زمینه طوری فراهم شد که برخی از سخن‌پردازان – مانند صبا – به حماسه روی آوردند و آثاری هم در این مسیر پدید آمد. درپیوسته «خداوندنامه»‌ صبا حماسه‌ای دینی و «شهنشاه‌نامه‌» او که به وقایع عصر فتحعلی‌شاه و آقامحمدخان و جنگ‌های عباس میرزا با سپاه روسیه‌ تزاری می‌پردازد، حماسه‌ای تاریخی است که به تقلید از شاهنامه و بر همان وزن در چهل هزار بیت سروده شده است. علاقه‌مندی به داستان‌های کهن و روح حماسه‌ ملی ایران در شعر قاآنی در قالب واژه‌ها و صحنه‌های پرآب و تاب و تلمیح به رویدادهای عصر حماسه‌ها هویدا شده است.

فتحعلی خان صبای کاشانی را باید حلقه‌ اتصال به عصر هاتف و شاخص‌ترین شاعر سبک بازگشت دانست. او در زادگاه خود کاشان با صباحی ارتباط نزدیک داشت و تحت تأثیر وی به بررسی و پیروی از سبک پیشینیان گرایش یافت. صبا مدتی را هم به سیاحت اصفهان و شیراز و یزد سرگرم بود و به سال ۱۲۱۲ هنگام تاجگذاری فتحعلی‌شاه عنوان ملک‌الشعرایی یافت. وی بعدها چندی هم فرماندار قم و کاشان بود. صبا در سال ۱۲۳۸ درگذشت و از او پسری به نام محمّد حسین‌خان ماند که بعدها با تخلّص عندلیب در شعر و شاعری به نام رسید.

آثار صبا: صبا در مثنوی و قصیده و غزل دست داشت و در این قالب‌های شعری آثاری از خود به یادگار گذاشت:

۱- دیوان اشعار، شامل حدود ۱۶۵۰۰ بیت که بیش‌تر در قالب قصیده و غزل سروده شده است.

۲- خداوندنامه، در بیان معجزات پیامبر (ص) و دلیری‌های حضرت امیر(ع) است.

۳- عبرت‌نامه، مثنوی‌ای است در مدح فتحعلی‌شاه و آمیخته به اندرز و هجو به پیروی از تحفه العراقین خاقانی.

۴- گلشن صبا، منظومه‌ای است به پیروی از بوستان سعدی.

۵- شهشاه‌نامه، منظومه‌ای حماسی در بحر متقارب بر وزن شاهنامه که موضوع آن ذکر رخدادهای پادشاهی فتحعلی شاه و جنگ‌های عبّاس‌میرزا با سپاهیان روس است.

سبک شاعری صبا: فتحعلی‌خان صبا تربیت یافته‌ مکتب صباحی بیدگلی و آذر بود و در چامه و چکامه از شیوه‌ آن‌ها پیروی می‌کرد. شعرش هر چند از نظر لطافت بیان به پای اشعار آن دو نمی‌رسد، از لحاظ لفظ و عبارت از کلام آن‌ها استوارتر می‌نماید. در طرز مدیحه، شعر او گاهی سبک مسعود سعد را به خاطر می‌آورد؛ اما لطف کلام و روانی سخن مسعود در کلام صبا دیده نمی‌شود. طرز صبا به ویژه در قصیده سرایی، سرمشق اکثر سخن‌سنجان عصر وی بوده است؛ با این حال در شعر او برخی مسامحه‌ها و ناپختگی‌های انشایی و دستوری و پاره‌ای سهل انگاری‌ها در استعمال الفاظ و ترکیبات به چشم می‌خورد. مضمون قصاید او عموماً مدح و وصف و اندکی هم مناجات و منقبت و محتوای غزلیاتش، عشق و هجران و سوزوگدازهای معمول در نزد عموم سرایندگان است.

در این‌جا نمونه‌ای از اشعار صبا را با هم می‌خوانیم.

رویت همه شب به خواب بینم  / هر نیمه شب آفتاب بینم

هر سو نگرم به کوه و هامون  / رخسار تو بی حجاب بینم

هر ذره ز آفتاب حسنت  / روشن تر از آفتاب بینم

از خجلت آفتاب رویت  /  بر چهره مه نقاب بینم

روزی باشد که خویشتن را  / از وصل تو کامیاب بینم

از سیل سرشک در غم تو  /  بنیاد طرب خراب بینم

از موجه بحر غم صبا را  / همواره در انقلاب بینم

پس از مشتاق، کانون شعر اصفهان به همت میرزا عبدالوهاب نشاط گرم مانده بود. او از سادات اصفهان بود و به سال ۱۱۷۵ در آن شهر زاده شد. نیایش عبدالوهاب که فرماندار اصفهان بود، برای فرزندان خود دارایی هنگفتی گذاشت. نشاط علاوه بر زبان مادری، عربی و ترکی را هم فراگرفت و در خوشنویسی سرآمد همگان شد. او از دانش‌های زمان خود از دین‌شناسی و ریاضی گرفته تا حکمت ایزدی و منطق، بهره‌ کافی داشت.

نشاط همین که به شعر و شاعری روی آورد، در صف هواخواهان جدی بازگشت ادبی قرار گرفت و درهای مهمان‌نوازی را بر روی شاعران و هم‌سلیقگان خود گشاده گذاشت. آن‌ها هفته‌ای یک بار نزد او گرد می‌آمدند و به شیوه پیشینیان شعر می‌سرودند.

او در سال ۱۲۱۸ ق. در چهل و سه سالگی به تهران رفت و به دربار فتحعلی شاه راه یافت و به سمت دبیری او و لقب معتمدالدوله سرفراز گشت. پس از چندی به سرپرستی دیوان رسایل گمارده شد و از آن پس همه جا در سفر و حضر در رکاب سلطان بود تا این که به سال ۱۲۴۴ ق. به بیماری سل درگذشت.

آثار و سبک شاعری نشاط: میرزا عبدالوهاب نشاط به نظم و نثر پارسی چیره بود. مجموعه‌ آثار منظوم و منثور او با عنوان «گنجینه‌ نشاط» در دست است.

نشاط هر چند قصایدی بلند دارد، به ویژه از نظر غزل‌سرایی در بین هم‌روزگاران خود تا حدّی کم‌نظیر است. غزل‌های او که رنگ فلسفی و عرفانی دارد، تقلیدی استادانه از شیوه‌ غزل‌سرایی حافظ است. قصاید او که در بعضی از آن‌ها ترکیب‌های نامأنوس و صنعت‌پردازی‌های متکلفانه به چشم می خورد، غالبا از سادگی بیان و لطف اندیشه برخوردارند.

در این جا نمونه‌ شعر او را با هم می‌خوانیم.

طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد / در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد

منظر دیده نظرگاه گدایان شده است / کاخ دل درخور اورنگ شهی باید کرد

روشنان فلکی را اثری در ما نیست / حذر از گردش چشم سیهی باید کرد

خوش همی می‌روی ای قافله سالار به راه / گذری جانب گم کرده رهی باید کرد

نه همین صف زده مژگان سیه باید داشت / به صف دلشدگان هم نگهی باید کرد

میرزا شفیع شیرازی متخلّص به وصال در زمره‌ بزرگان شعر و ادب دوره‌ فرمانروایی فتحعلی‌شاه به شمار می‌آید.

وصال در دوره‌ زمامداری کریم‌خان در سال ۱۱۹۷ هجری دیده به جهان گشود. علوم زمان را نزد سرآمدان دیار خود آموخت و هم‌زمان در نوشتن انواع خط مهارت یافت. او در سایه‌ استعداد ادبی و خط شیرین و آواز خوشی که داشت، به محافل انس راه یافت و به کار شعر روی آورد. وصال شاعری را هیچ‌ گاه وسیله‌ گذران زندگی و نردبان پیشرفت در دستگاه دیوانی قرار نداد. چون خط‌های گونه گونی را نیکو می‌نوشت، از راه کتابت قرآن روزگار می‌گذراند و به رونویسی از دیوان‌های شعر و کتب ارزنده توجهی خاص داشت.

وی بر خلاف اغلب هم‌روزگاران خود تا پایان عمر در شیراز ماند و سرانجام به سال ۱۲۶۲ ق. در همان شهر به سرزمین جاوید شتافت.

سبک و آثار شعری وصال: از وصال افزون بر دیوان که قصاید، غزلیّات و مراثی او را در بر می‌گیرد. دو مثنوی نیز به جا مانده است. او مثنوی «بزم وصال» را به شیوه‌ بوستان پرداخت و« فرهاد و شیرین» وحشی بافقی را – که ناتمام مانده بود – به پایان برد و الحق که در این کار چیزی از وحشی کم نیاورد و بسیار به نظامی، استاد مسلم مثنوی سرایی نزدیک شد.

وصال مردی خوش برخورد، مهربان و درویش‌منش بود و در میان اهل ادب و عرفان دوستان بسیار داشت. از آن میان به ویژه با قاآنی شاعر هم‌شهری خود روابط نزدیک به هم رسانیده بود.

او قصیده را به سبک پیشینیان اما اغلب با لطف و شیرینی خاصّ خود می‌گفت و در غزل – مخصوصاً مرثیه‌سرایی به شیوه‌ محتشم – نیز دستی نیرومند داشت.

نمونه‌ای از شعر وصال را در این جا می‌آوریم.

چه شد فرهاد بر بالای آن کوه / دل و جانی به زیر کوه اندوه

نه دست و دل که اندر کار پیچد / نه آن سر تا ز کار یار پیچد

به روز افغانی و شب یا ربی داشت / زمین عشق خوش روز و شبی داشت

به آخر کرد خوش جایی معین / کمرگاهی سزاوار نشیمن

کسی را کاندر آنجا دیده در بود / سراسر دشت و صحرا در نظر بود

در آنجا با دلی پردرد و اندوه / بر آن شد تا تهی سازد دل کوه

پی صنعت میان بر بست چالاک / به ضرب تیشه کرد آن کوه را خاک

چنان زد تیشه بر آن کوه خاره / که شد آن کوه خارا پاره پاره

یغمای جندقی که نزد دوستداران شعر بیش‌تر به سبب هجوها و هزلیات نیشدار و سوگ‌سروده‌های ساده و دردناکش شهرت یافته است، از اهالی خور و بیابانک، از توابع جندق بود. او زندگی را با فقر آغاز کرد و عمری را در سرگردانی و آوارگی گذراند. سرانجام در هشتاد سالگی به زادگاه خود بازگشت و به سال ۱۲۷۶ ق. در همان‌جا سر بر خاک نهاد. یغما در آثار خود – چه نظم و چه نثر- مظالم و فجایع عصر خویش را ضمن هجو و هزل‌های تند و بی‌پروا هویدا می‌کند و فساد اجتماعی آن روزگار را به خوبی نشان می‌دهد. علاوه بر هزلیات که جالب‌ترین بخش سروادهای یغماست، غزلیاتی هم به شیوه‌ معمول زمانه از او مانده که حاکی از مایه و استعداد وی در شاعری است.

از یغما نامه‌هایی در دست است که به دوستان و بستگان و دانشمندان عصر خویش نوشته است. وی عربی نمی‌دانست و از این زبان بیزار بود. در نوشته‌های خود نیز از به کار بردن واژه‌های تازی می‌پرهیخت و به سره‌نویسی – که در آن زمان مطرح بود- دل‌بستگی نشان می‌داد.

در این جا نمونه‌ای از چکامه‌های او را می‌خوانیم:

بهار ار باده در ساغر نمی‌کردم چه می‌کردم؟ / ز ساغر گر دماغی تر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

هوا تر، می به ساغر، من ملول از فکر هشیاری / اگر اندیشه دیگر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

عرض دیدم به جز می هر چه زان بوی نشاط آید / قناعت گر به این جوهر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

چرا گویند در خم خرقه صوفی فروکردی / به زهدآلوده بودم گر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

ملامت می‌کُنَنْدَم کز چه برگشتی ز مژگانش؟ / هزیمت گر ز یک لشکر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

مرا چون خاتم سلطانی ملک جنون دادند / اگر ترک کُلَهْ افسر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

به اشک ار کیفر گیتی نمی‌دادم چه می‌دادم؟ / به آه ار چاره اختر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

ز شیخ شهر جان بردم به تزویر مسلمانی / مدارا گر به این کافر نمی‌کردم چه می‌کردم؟

گشود آنچه از حرم بایست از دیر مغان یغما / رخ امید بر این در نمی‌کردم چه می‌کردم؟

میرزا حبیب قاآنی هم از شاعران خطه‌ شیراز است. وی به سال ۱۲۲۳ ق. در آن شهر شاعرپرور دیده به جهان گشود. در اوایل کار با تخلّص حبیب شعر می‌گفت. در جوانی به خراسان سفر کرد و در مشهد به فرهیزش پرداخت و در اکثر علوم آن روز به کمالی نسبی دست یافت. در خراسان به شاهزاده حسنعلی میرزا نزدیک شد و به اراده‌ او تخلّص قاآنی را برای خویش برگزید. سرانجام در تهران رخت افکند و مورد تحسین خاقان واقع شد.

قاآنی بعد از مرگ خاقان، مورد حمایت حاجی‌میرزا آقاسی قرار گرفت و به دریافت لقب «حسان العجم» از سوی صدراعظم سرفراز گردید. در دوران وزارت امیر کبیر مورد غضب بود و ناگزیر شد به جای مدیحه‌سرایی، کتابی با موضوع کشاورزی را از فرانسه به فارسی برگرداند.

قاآنی شاید نخستین سراینده بنام عصر قاجاری باشد که با زبان‌های غربی- یعنی فرانسه و انگلیسی- آشنایی داشته است. البته این آشنایی در شعر وی بازنتافت و گرنه با قدرت قریحه‌ای که داشت می‌توانست در ایجاد دگرگونی بزرگ در شعر و ادب فارسی پیش گام شود. قاآنی به سال ۱۲۷۰ درگذشت.

آثار و سبک شاعری قاآنی: دیوان اشعار میرزا حبیب قاآنی متجاوز از بیست‌ هزار بیت دارد و شامل غزلیّات، مسمّطات، قطعات و قصاید اوست؛ اما آن‌ چه قدرت طبع قاآنی را در شاعری نشان می‌دهد، قصاید اوست که هر چند جز ستایش و تملق از ناشایستگان عصر نیست، کلام وی را غالباً سرشار و فاخر و پرمایه نشان می‌دهد.

در شعر قاآنی همواره لفظ بر معنا پیشی می‌گیرد؛ اما او در گزینش الفاظ استوار و سرشار و آوردن تشبیه‌های خیال‌انگیز و تعبیرات خوش‌آهنگ چنان قدرتی از خود نشان می‌دهد که خواننده را شیفته می‌کند و از توجه به معنا بازمی‌دارد. او وارون پیشینیان از معانی فلسفی و عرفانی کم‌تر بهره برده و در شعر سر و کارش بیش‌تر با طبیعت و امور حسی است. قاآنی در تتبع شیوه‌ قدما به ویژه به انوری، معزّی و خاقانی نظر دارد. وی بر خلاف همروزگاران خود به استفاده از قصه و روایات ملّی و اسطوره‌های ایرانی علاقه‌ ویژه‌ای نشان داده است.

علاوه بر دیوان اشعار از قاآنی کتابی منثور به نام «پریشان» بر جای مانده است. این کتاب به شیوه‌ گلستان نوشته شده و تقلید کم‌ارزشی از کار سعدی است.

برای آشنایی بیش تر، بیت‌هایی از دیوان او را در این جا می آوریم:

نسیم خلد می‌وزد مگر ز جویبارها / که بوی مشک می‌دهد هوای مرغزارها

فراز خاک و خشت‌ها دمیده سبز کشت‌ها / چه کشت‌ها بهشت‌ها نه ده نه صد هزارها

به چنگ بسته چنگ‌ها بنای هشته رنگ‌ها / چکاوها کلنگ‌ها تذروها هزارها

ز نای خویش فاخته دوصد اصول ساخته / ترانه‌ها نواخته چو زیر و بمّ تارها

ز خاک رسته لاله‌ها چو بُسّدین پیاله‌ها / به برگ لاله ژاله‌ها چو در شفق ستارها

فکنده‌اند همهمه کشیده‌اند زمزمه / به شاخ سروبن همه چه کبک‌ها چه سارها

نسیم روضهٔ ارم جهد به مغز دم‌به‌دم / ز بس دمیده پیش هم به طرف جویبارها