روزگار حافظ

عبید زاکانی شاعر و نویسنده‌ طنزپرداز و شوخ‌طبع سده‌ هشتم در قزوین زاده شد. لقب زاکانی را از آن‌جهت به وی داده‌اند که از خاندان زاکانیان، تیره‌ای از اعراب بنی‌خفاجه بود که پس از کوچ به ایران در نواحی قزوین سکونت اختیار کرده بودند. عبید با امرای آل اینجوی فارس پیوندی نزدیک داشت و قصاید و قطعاتی در ستایش آنان در دیوان وی هست. بعدها هم که فارس به‌دست آل مظفر افتاد. عبید به آنان علاقه نشان داد. وی به سال ۷۷۲ درگذشت. ذوق و هنر عبید در نکته‌یابی و انتقادهای ظریف اجتماعی جلوه می‌کند و در اغلب آثارش در قالب طنز و لطیفه‌های دل‌نشین آشکار می‌شود.

آثار و شیوه‌ طنز پردازی عبید: پیامدهای اخلاقی و اجتماعی حمله مغول در عصری که عبید پرورده آن بود، به‌صورت فروپاشی نظام تمدنی پیشین و دگرگونی معیارها و ارزش‌ها در لایه‌های گوناگون جامعه از دیوانیان و قضات و اهل شریعت گرفته تا صوفیان و پیشه‌وران و کارگزاران حکومتی ظاهر شده بود. او مردی بیدار و آگاه بود که اوضاع زمانه را ابدا نمی‌پسندید و از آن دلی آزرده داشت.

سخنان طنزامیز عبید اغلب خنده‌آور و گاهی رکیک است؛ اما در پس آن پیامی اصلاح‌جویانه و خیرخواهانه نهفته است که از چشم روشن‌بینان پنهان نمی‌ماند.

آثار عبید به نظم و نثر باقی مانده است. اشعار او به دو بخش کلّی جد و طنزآمیز می‌شود. اشعار جدی او که به‌صورت دیوانی فراهم آمده، شامل قصاید، غزل‌ها، ترجیعات، قطعات، رباعیات و مثنوی عشاق‌نامه است که بر روی هم به سه هزار بیت می‌رسد. این اشعار نسبت به آثار پیشینیان چیز تازه‌ای ندارد و برای او امتیازی ادبی به‌بار نمی آورد.

چهره‌ ادبی ممتاز عبید را باید در آثار طنزآمیز او دید. این آثار هم به نظم است هم به نثر. از میان آثار درپیوسته عبید، موش و گربه ارج ویژه ای دارد. این منظومه حکایتی تمثیلی است که در آن، عبید وضع جامعه و دو طبقه حاکمان و قاضیان را به ریشخند می گیرد. چه ‌بسا مقصود اصلی وی بیان حال ابواسحاق اینجو بوده باشد، در برابر امیر مبارزالدین محمد، فرمانروای کرمان؛ بنابر این تفسیر، باید موش و گربه را اثری کاملا سیاسی دانست.

آثار طنزآمیز منثور عبید که مهارت او را در ترسیم اوضاع نابه‌سامان اخلاقی و فرهنگی بیش‌تر نشان می‌دهد، به ترتیب اهمَیّت عبارت‌اند از:

اخلاق الاشراف، صد پند، رساله دلگشا، رساله‌ تعریفات.

عبید زاکانی دراین رساله‌های کوتاه، ظهور نیرومندترین و خلاق‌ترین منتقد اجتماعی را در ادبیّات انتقادی فارسی بشارت داده است. در نوشته‌ها و سروده‌های عبید، زبان طنز بی‌پرواست؛ چندانکه بیش‌تر آن‌ها را نمی‌توان در همه‌جا نقل کرد؛ ولی شاید بتوان گفت که این تندی و پررنگی واکنشی در برابر شدت فساد و تباهی‌های روزگار شاعر است. در حقیقت، میزان فساد اخلاق در آن زمان به حدّی بالا بود که جز با همین زبان تلخ و گزنده و برهنه نمی‌شد آن را بیان و در دفع آن چاره‌جویی کرد.

عبید برای پرداختن هزلیات خود، به سعدی و سوزنی (سراینده هزل‌گوی سده ششم) نظر داشته و به‌ویژه اشعار طنزآمیز خود را غالباً بر وزن و قافیه‌ شعرهای نامی پیش از خود سروده است. پس از او هم سخنوران دیگر از این شیوه تقلید کرده‌اند؛ اما گویی هیچ کس نتوانسته است در مقام طنز و انتقاد اجتماعی با این کیفیت هنری به پای عبید برسد. در نتیجه موقعیت او در ادب انتقادی پارسی تا امروز شاخص و ممتاز باقی مانده است.

ابیاتی از منظومه موش و گربه را در این‌جا نقل می‌کنیم.

در پایان این قصّه آمده است:

سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی

از میان سخن‌آفرینان زبان پارسی بی‌گمان هیچ‌کس توفیق آن را نداشته است که به اندازه‌ حافظ، مطلوب نظر خاص و عام قرار گیرد و فضای ادب و فرهنگ پارسی را به خود ویژه بدارد. تاکنون کسی نتوانسته است راز محبوبیت خواجه‌ شیراز را بگشاید. این رمز و راز را باید در فراخای شعر او جست.

خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی که ما او را به نام حافظ و لقب لسان‌الغیب می‌شناسیم، در حدود ۷۲۶ در شیراز زاده شد. نیاکانش از کوه‌پایه‌ اصفهان بودند و پدرش در شیراز اقامت گزیده بود. شمس الدین محمد نوجوان، دوران دانش اندوزی را در شیراز گذرانید. چنان‌که در بقیه‌ عمر شصت و چند ساله‌ خویش هم بر خلاف شاعر بلندآوازه و هم‌شهری خود، سعدی شیرازی، علاقه‌ چندانی به سفر نشان نداد و جز یک سفر کوتاه به یزد و سفری بی‌سرانجام به جزیره‌ هرمز باقی زندگی را در زادگاهش به‌سر آورد تا این‌که در سال ۷۹۲ رخت به سرای جاوید کشید.

او از همه علوم قرآنی، از قرائت و تفسیر گرفته تا کلام و فلسفه و عرفان بهره داشت. حتّی شگرد شاعری و سبک ویژه‌ بیان خود را از قرآن کریم آموخته بود و در آگاهی از زیر و بم الفاظ و معانی و مفاهیم از آن الهام می‌گرفت. پس اینک اگر در خانه‌ هر ایرانی مسلمان در کنار قرآن، دیوان حافظی هست و اگر هم‌چنان که با قرآن استخاره می‌کنند از دیوان حافظ هم فال می‌گیرند، نباید چندان جای شگفتی باشد.

جوان شیرازی وقتی به علم و ادب روی آورد، هرگز دانش خود را دست‌مایه‌ مال‌اندوزی قرار نداد. حتی پس از آن‌که در پرتو موقعیّت خود مورد توجه کشورداران و فرمانروایان فارس شد و به دربار ابواسحاق اینجو و شاه شجاع مظفری راه یافت و از عنایت ویژه حاجی قوام الدین، کلانتر شیراز برخوردار گردید، باز ناداری و نیازمندی از سر او دست برنداشت. درد فقدان فرزند برای حافظ هم مثل فردوسی و خاقانی دل‌شکن بود و در ژرفای ضمیرش زخمی جان‌کاه بر جای گذاشت و غزل‌های نغز و پرمغزی پدید آورد.

از میان پادشاهان همروزگار حافظ، شاه‌ شیخ ابواسحاق با او به حرمت رفتار می‌کرد و دوران خوش سلطنت وی روزگار جوانی حافظ را از رؤیاهای شیرین سرشار می‌کرد؛ اما دوران حکومت سخت‌گیرانه‌ امیر مبارزالدین محمد با تعصّب و خشونت همراه بود و زندگی او را تلخ می‌ساخت. شاعر آزرده‌دل بیش‌ترین غزل‌های آبدار خود را در مبارزه با ریاکاری و عوام فریبی با لحنی نیشدار و گزنده، تلویحا خطاب به همین امیر ریاکار مظفری سروده و با کنایه و تمسخر او را محتسب خوانده است.

دنیای شعر و اندیشه‌ حافظ – از حافظ اکنون جز دیوانی شامل کم‌تر از پانصد غزل، چند قصیده و مقداری مثنوی و رباعی در دست نیست. خواجه اساسا غزل‌سراست و به همین دلیل، قصاید و مثنوی‌های او غالبا نادیده انگاشته می‌شود.

سرمشق او در غزل سرایی بیش‌تر سعدی شیرازی، کمال اصفهانی، سلمان ساوجی و خواجوی کرمانی است. اغلب غزل‌های حافظ ظاهرا بر همان وزن و قافیه و مضمونی سروده شده است که استادان پیشین طبع آزمایی کرده بودند؛ امٌا این شباهت ظاهری هرگز به آن معنا نیست که شاعر فرزانه‌ شیراز به مانند مقلّدان بی‌ابتکار در دایره‌ تکرار و دنباله‌روی از دیگران اسیر مانده است. حافظ غزل فارسی را به آن درجه از کمال رسانید که پس از او همه‌ قریحه آزمایان در برابر والایی و کمال هنری سخنش اظهار درماندگی کرده‌اند. شاید به همین اعتبار است که برخی او را خاتم شعرای ایران می دانند و برآن اند که پس از او سخن پارسی سر بر نشیب نهاده است.

لحن حافظ گزنده و تلخ و همراه با نیشخند و کنایه‌آمیز است و در آن مایه‌ای از نیک‌خواهی و اصلاح‌طلبی هم دیده می‌شود. گویی حافظ پس از سیف فرغانی و عبید و ابن‌یمین با رندی و هوشیاری و فرزانگی خویش شیوه‌ تازه‌ای برای مبارزه با نابه‌سامانی‌ها و بداخلاقی‌های جامعه برگزیده است که به مانند بیان شاعرانه‌ او تازگی دارد.

پیشینیان در غزل یا عاشقانه می گفتند یا عارفانه؛ اما حافظ راهی را از این میانه برگزید و آن تلفیق و ترکیب عشق و عرفان و دست یافتن بر شیوه‌ای است که تا عصر او پیشینه نداشته یا اگر داشته هرگز به این زیبایی و کمال و ارزشمندی نبوده است.

در غزل اجتماعی حافظ، فرهنگ گذشته‌ ایران با همه‌ کمال ایرانی اسلامی خود رخ می نماید. گویی حافظ در تلفیق دو فرهنگ ایران و اسلام همچون فرزانه‌ توس ابوالقاسم فردوسی به توفیق شایانی دست یافته است. حافظ هم بی‌شک مانند فردوسی در عرصه‌ سخن و فرهنگ ایران پهلوانی بی‌همتاست که مضمونی بهتر و لازم‌تر از حماسه‌ انسان عصر خود نیافته و همان را با صداقتی بی‌مانند در عرصه‌ شعر خویش به نمایش گذاشته است.

در این‌جا نمونه‌ای از شعر او را می‌اوریم.

عبدالرحمان که بعدها به نورالدین هم ملقّب گردید و تخلّص جامی را برای خود برگزید، به سال ۸۱۷ در ناحیه‌ خرجرد جام دیده به جهان گشود. در کودکی به همراه پدر به هرات رفت و چندی در مدرسه‌ نظامیّه‌ آن‌جا اقامت گزید.

هرات در آن سال‌ها پایتخت هنر و ذوق و ادب ایران و یکی از شهرهای فرهنگی آبادان و پر رفت و آمد آن سامان بود. سلطان حسین بایقرا و وزیر دانشمندش، امیر علیشیر نوایی در آن شهر مشوّق و حامی هنرمندان و صاحبان ذوق بودند. جامی فنون ادب و دانش‌های شرعی و دینی را در آن شهر فراگرفت و پس از آن به حکمت روی آورد.

او در شصت سالگی به قصد زیارت خانه‌ خدا از خراسان بیرون آمد. مدتی در بغداد ماند و از آن‌جا به کربلا و نجف رفت و چندی نیز در حلب و دمشق ماند. او در این سفر با پیشنهادهای زیادی از جانب شاهان برای اقامت و ملازمت درگاه روبه رو شد؛ اما هیج‌ یک از آن‌ها را نپدیرفت و سرانجام به هرات بازگشت.

در این سال‌ها جامی دیگر به چنان شکوه و مرتبه‌ای معنوی دست یافته بود که سلطان حسین و امیر علیشیر به دوستی با او افتخار می‌کردند. نورالدین عبدالرحمان جامی سرانجام در محرّم سال ۸۹۸ در هرات درگذشت.

الف) دیوان کامل او به مناسبت سه دوره‌ مشخص زندگانی‌اش به سه بخش شده است.

ب) هفت اورنگ که به مراتب از دیوان او ناب‌تر و سرآمد‌تر است و مثنوی‌های زیر را شامل می‌شود:

سلسلهالذهب، در ذکر حقایتی عرفانی؛

سلامان و ابسال، منظومه‌ای تمثیلی حاوی اشارات اخلاقی و عرفانی؛

تحفه الاحرار در پند و نصیحت همراه با حکایت‌ها و تمثیل‌های زیاد؛

سبحه الابرار در ذکر مراحل سلوک و تربیت نفس؛

یوسف و زلیخا، نظم داستان مشهور یوسف و زلیخا که مختصر آن در قرآن هم آمده است؛

لیلی و مجنون، داستان معروف لیلی و مجنون که نظامی هم آن را درپیوسته است؛

خردنامه‌ اسکندری در ذکر موعظه و پند از زبان فیلسوفان یونان.

آثار منثور جامی به مانند آثار منظوم او پرشمار و گوناگون است که در این‌جا به شماری از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

بهارستان، شامل باب‌ها و حکایت‌هایی است به نظم و نثر به شیوه گلستان سعدی؛

نفحات‌ الانس در بیان حقایق عرفانی و ذکر احوال عارفان تا روزگار نگارنده؛

لوایع، رساله‌ای کوتاه شامل سی لایحه با نثری آهنگین و شامل حقایق عرفانی؛

اشعه اللّمعات در شرح و توضیح لمعات فخرالدین عراقی.

جامی در مثنوی‌هایش به شیوه نظامی می‌رود؛ هفت اورنگ را دقیقاً در برابر پنج گنج می‌سراید و بهارستان را به شیوه گلستان؛ اما در هر دو مورد مثل بسیاری از هم‌طرازان خود از حد مُقلّدی موفق پا فراتر نمی‌گذار.

دراین‌جا برای آشنایی بیش‌تر شما با سبک شاعری جامی، سروده‌ای از تحفه الاحرار را می‌آوریم.

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا