درآمدی بر عصر حافظ
دوران شکوه و شکست
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2024/05/hafez.jpg)
فروپاشی حکومت ایلخانان با آشفتگی فرهنگی که سبب عمده آن حکومت قوم بیگانه تاتار و خونریزیهای ناشی از آن بود، همزمان گردید. پریشانی اندیشه، سستی گرفتن بنیانهای فلسفی، رواج خرافات و بیمسئولیتی، دلسپاری به قضا و قدر و گسترش روح تسلیم و بیتوجّهی به گیتی را تا حد زیادی میتوان از پیامدهای فتنه مغول دانست. فساد ناشی از حمله مغول به زمینههای فکری و فرهنگی منحصر نماند، در قلمرو ادبیات و ذوق هم روز به روز سستی و ضعف و بیضابطگی آشکارتر میشد. گذشته از حضور و رواج پارهای واژههای مغولی در زبان و ادب پارسی، دلمردگی و بیسرانجامی و بلاتکلیفی با اندیشه ادبی فارسی همراه گشت. ذوقها پژمرد و عواطف شاعران و نویسندگان از نوآوری بازماند.
هرج و مرجی که در عصر حافظ در قلمرو ذوق و اندیشه دیده میشود، چیزی جز بازتاب جریانهای سیاسی و آشفتگی اقتصادی و اجتماعی پس از فتنه مغول نیست.
در عصر حافظ، به دلیل بیعقیدگی برخی از ایلخانان و بیتعصّبی بعضی دیگر، گروهها توانستند کیش و باور خود را آزادانه آشکار کنند و در صورت لزوم بر آن پای بفشرند؛ بنابراین در این ایام نه تنها مذاهب اسلامی آزادانه تبلیغ و ترویج میشد، بلکه پیروان ادیان دیگر و از آنجمله زرتشتیان و ترساکیشان هم آشکارا دین و آیین خود را تبلیغ میکردند و مراسم آن را بر پا میداشتند.
این فضای باز عقیدتی برای پارهای از دگراندیشان، زمینه خوبی برای رشد و تبلیغ فراهم آورد. از جمله این مذاهب آیین تشیع بود که در دورههای پیشین نیز برخی مانند خواجه نصیرالدین توسی با نفوذ در دستگاه حکومتی خلفا و مغولان توانسته بودند از قدرت سیاسی آنان بهره جویند و برای دفع پارهای مفاسد و دست زدن به اقدامات اصلاحطلبانه و علمی امکانات تازهای فراهم آورند.
از این زمان به بعد، کیش شیعه نه تنها بهسرعت رو به گسترش نهاد، بلکه در میانه این دوره توانست با تشکیل حکومتهای محلّی – مانند سربداران در خراسان – برای حکومت مرکزی دردسرهای جدی فراهم آورد و زمینه را برای روی کار آمدن تشیع در دوره بعد آماده سازد.
بعد از مرگ تیمور به سال ۸۰۷ هـ.ق کشاکش میان فرزندان و نوادگان او بر سر متصرّفات پدر آغاز شد. تنها شاهرخ میرزا بود که توانست بخش گستردهای از ممالک تیموری – یعنی بخشهای خاوری آن – را از آسیب و پریشانی برهاند. او شهر هرات را پایتخت خود قرار داد و با علاقهای که به هنر و فرهنگ اسلامی داشت، نظر هنرمندان و هنروران از جمله خوشنویسان و نگارگران و سرایندگان را جلب کرد و حامی نهضت بزرگ هنری روزگار خویش شد. بایسنقر میرزا که پس از پدر زمامدار هرات بود، در این شهر محفل انسی از هنرآفرینان فراهم آورد. خود او اقسام خطهای آن روز را شیرین و زیبا مینوشت و در پرتو علاقه ویژه ای که به هنر خوشنویسی داشت، مشوّق هنرمندان آن عصر شد تا آثار ارزشمندی برای کتابخانه وی پدید آورند. از جمله این نسخهها قران و شاهنامه نامی به بایسنقری است که شاهنامه بایسنقری (بهطور کامل) و برگهایی از قرآن بایسنقری در کتابخانههای ایران از آن جمله کتابخانه آستان قدس رضوی در مشهد هست و از ارزندهترین آثار هنر اسلامی بهشمار میآید.
در عصر حافظ، پهنه گستردهای، زیستگاه و قلمرو بالندگی زبان و فرهنگ پارسی بود. شبه قاره هند و آسیای کهین همچنان میزبان زبان فارسی بود و آذربایجان، اصفهان و فلات مرکزی ایران هم دانشوران و هنرمندان خاص خود را داشت. اقلیم پارس بهرغم کشمکشهای تاریخی فراوانی که در اثر روی کار آمدن خاندان تیموری جریان داشت، مثل گذشته کانون جوشنده زبان و شعر فارسی بود و شیراز همچنان پایتخت شعر وادب این عصر بهشمار میرفت؛ اما فرهنگشهرهای بزرگی همچون نیشابور، سبزوار، توس و مرو و بهویژه هرات- که مرکز ذوق و هنر بود- باعث شدند که خراسان از لحاظ شعر و ادب موقعیت پیشین خود را پاس دارد.
وضع عمومی شعر در عصر حافظ
دراین دوره، قصیده رو به ضعف و کسادی گذاشته بود و اگر قصیدهای سروده میشد، بیشتر به موضوعات و مضامینی از قبیل حمد خدا، نعت رسول اکرم(ص)، مناقب امامان شیعه، عرفان، حکمت، شکوه و شکایت، موعظه و مسائل اجتماعی، هجو و هزل و مقداری هم ستایش شاهان و کشورداران ویژه مییافت. در این دوره، در دو زمینه منقبت و سوگسرایش و طرح مسائل اجتماعی نوآوریهای انجام گرفته است.
در میان سخنپردازان این دوره روسُرایی و رونگاری رواج داشت و در شعر عصر حافظ به دو صورت جلوه کرد: نخست تقلید از شیوه و سبک استادان پیشین و دیگر، جوابگویی شعرهای مشهور پیشینیان غالبا بر همان وزن و قافیه. از سرایندگان دورههای پیش، بیشتر از همه سبک و شیوه کار انوری، ظهیر فاریایی، کمالالدین اصفهانی و خاقانی تقلید میشد. شیوه نظامی، شاعر و داستانسرای گنجه در پرداختن منظومههای بلند عاشقانه که در عصر مولوی امتیاز و والایی درخوری به دست آورده بود، سرمشق بسیاری از سخنوران عصر حافظ هم قرار گرفت. منظومهها و حتی پنجگنجهای چندی به پیروی از نظامی پدید آمدند؛ اما هیج کدام نتوانستند در آفرینش هنری، نوآوری و پرداخت داستانی به جایگاه آثار او دست یایند.
نظیرهسرایی از سروادهای سخنسرایان نامور گذشته شگرد دیگری بود که شاعران عصر حافظ در آن طبع آزمایی کردند. این کار به قالب ویژهای محدود نماند؛ هم بسیاری از چامههای پرآوازه خاقانی، انوری و جمالالدین مورد توجه سرایندگان بود و هم چکامههای بلندآوازه سعدی و امیرخسرو و ظهیر. در میان این همسانسراییها (استقبال) تنها شیوه عبیدزاکانی- چنان که خواهیم دید – از جهتی نوآور و تازه قلمداد میشود و از آن نغزتر، شگرد شگرف و رندانه حافظ است که به حق باید گفت در همه همسانسراییها با استادی و فرزانگی خاصّی از سرمشقها بسی فراتر رفته و با هنرمندی تمام، مضمونها را از آن خود ساخته است.
نمونه دیگری که در این دوره بسیار مورد توجه و روسرایی قرار گرفت، شاهنامه فردوسی بود. بسیاری به گمان این که میتوانند با سرودن درپیوستهای حماسی در هر قلمرو و مضمون و در هر عصر و زمان، شأن و سربلندیای همپایه فردوسی بهدست آورند، به طمع خام همسانگویی افتادند.
دراین دوره محتوای شعر با دورههای قبل دگرسانی چندانی نداشت؛ جز اینکه آثار بسیاری از سخنوران روز به روز سستتر میشد و از پختگی عصر مولوی و سعدی تا حدودی بهدور میافتاد. حتّی ظهور و گسترش پارهای از انواع ظاهرا تازه مانند ساقینامه، چیستان و ماده تاریخ هم با آنکه بسیار مورد علاقه شاعران این دوره از جمله حافظ بوده است، نتوانست افقی تازهای در پهنه ادب پارسی بگشاید.
طنز و انتقاد اجتماعی بهویژه در شعر کسانی مانند عبید زاکانی، بُسحاق اطعمه و به شیوهای ظریف و رندانه در سرودههای حافظ از ارمغانهای تازه این عصر است که دست کم تا این پایه هنری و اثرگذار در دوره های دیگر رواج چندانی نداشته است.
زبان شعر این دوره، جز در سرودههای برخی از شاعران مانند حافظ و خواجو، رو به سقوط و تباهی است. این تباهی و کممایگی هم در لفظ پیداست و هم در ساخت و بافت کلام، گسترش و عمومیت یافتن شعر و ادب در کوچه و بازار و در میان افراد نافرهیخته، به این ناپختگی دامن میزد و زمینه را بیش از پیش برای دگردیسی بنیادین در سبک و شیوه شاعری آماده میکرد. اگر حافظ به عنوان ستون اصلی شعر و شاعری این عصر، یک تنه به رهانش زبان و فرهنگ ایران برنمیخاست، برای شعر و زبان پارسی سرنوشتی به مراتب بدتر از این انتظار میرفت.
شاعران نامدار این دوره:
![سعید جعفری](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2022/04/jafarisaeed.jpg)
![سعید جعفری](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2022/04/آموزگاری-سعید-جعفری-1024x529.jpg)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/11/git-saeed.gif)
![سعید جعفری](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2022/04/jafarisaeed.jpg)
فخرالدّین عراقی، عارفی از سلسله سوختگان
در سال ۶۱۰ هـ.ق که هنوز سپاه مغول شهرهای مردخیز و پربرکت ایران را میدان تاخت و تاز و خونآشامیهای خود قرار نداده بود، در یکی از روستاهای فراهان به نام کُمجان (کمیجان) در خانوادهای دانشور و با کمال دیده به جهان گشود. او را ابراهیم نام نهادند. به اعتبار زادگاهش – بعدها که شاعری بلندآوازه شد – او را به نسبتهای فراهانی و همدانی نیز خواندهاند؛ هر چند به دلیل سکونت در عراق عجم، بیشتر به عراقی سرشناس شده است.
کودکی و نوجوانی عراقی در همدان و اصفهان، به کسب دانش و معرفتاندوزی گذشت. از آن پس به مولتان رفت و چندی بعد، قصد دیار روم در آسیای کهین کرد و در آنجا از طریق شیخ صدرالدین قونوی با آثار عارف بزرگ آن روزگار، محیالدین ابنعریی آشنا شد. افزون بر این، در شهر قونیه به خداوندگار عشق و عرفان، مولانا جلالالدین رومی ارادت ویژه ای پیدا کرد و خیلی زود مورد توجه مخصوص او واقع شد و سرانجام به سال ۶۸۸ در دمشق زندگانی را بدرود گفت.
عراقی بهمثابه عارفی بزرگ توفیق یافت آثار مهم و ممتازی در قلمرو عرفان از خویشتن به یادگار گذارد:
الف) دیوان با حدود پنج هزار بیت در قالبهای چامه، چکامه، ترانه، قطعه و مثنوی مجموعه رنگارنگی است که جانهای تشنه را سیراب میکند. تعداد غزلها و همچنین تأثیر آنها به مراتب از دیگر سرودههای او بیشتر است.
ب) عشّاق نامه که نام دیگر آن دهنامه است. مشتمل است بر ابیاتی در قالب مثنوی و چند چکامه که همگی در وزن حدیقه سنایی سروده شدهاند. سراینده در هر فصل این کتاب، یکی از مباحث عرفانی را پیش می کشد و سخن خود را با چند تمثیل و حکایت به پایان میرساند. در دورههای پسین، سخنوران از این کتاب تقلید کردند و چندین «دهنامه» در ادب پارسی پدید آوردند.
پ) افزون بر این سروادها، عراقی کتابی به نام لمعات به نثر و نظم پارسی دارد که درونمایه آن عرفان و رهروی عارفانه است. بعدها چند تن از شناسامردان بزرگ بر این کتاب گزارشهایی نوشتهاند که از آن میان، شرح جامی با عنوان اشعه اللّمعات از همه نامبردارتر است.
شعر و نثر عراقی هر دو گرم، دلپذیر و کلامش ساده و استوار و پرتأثیر است. مثنویها و قصاید او بیشتر رنگ حکمت و تحقیق دارند؛ اما با خواندن غزلش، اغلب شور و نشاط عارفانه به خواننده دست میدهد. انتخاب ابیاتی گزیده از میان غزلهای عراقی کار آسانی نیست.
نمونهای از شعر عراقی:
شراب بیخودی
نخستین باده کاندر جام کردند / ز چشم مست ساقی وام کردند
چو با خود یافتند اهل طرب را / شراب بیخودی در جام کردند
ز بهر صید دلهای جهانی / کمند زلف خوبان دام کردند
به گیتی هر کجا درد دلی بود / به هم کردند و عشقش نام کردند
جمال خویشتن را جلوه دادند / به یک جلوه دو عالم رام کردند
دلی را تا به دست آرند هر دم / سر زلفین خود را دام کردند
چو خود کردند راز خویشتن فاش / عراقی را چرا بدنام کردند؟
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2019/01/read.gif)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2019/01/aaboyreading.gif)
خواجوی کرمانی، نخلبند سرایندگان
این که دو شاعر پرآوازه، یعنی سعدی و حافظ پیش از خواجو و پس از وی ظهور کرده و او را در میان گرفتهاند؛ از جهت الهامگیری و الهام بخشی، برای این سراینده عارف کرمان درخور توجه شایان است اما به لحاظ آن که مقام و منزلت ادبی و شاعرانه وی در برابر دو چهره درخشان ادب پارسی رنگ باخته است، در مجموع میتواند برای نام و آوازه او ناخجسته بهشمار آید.
این عارف کرمانی که در غزل از سعدی پیروی می کرد و «سخن حافظ طرز غزل» او را داشت. کمالالدین ابوالعطا محمود بن علی از بزرگزادگان و خواجگان کرمان بود و بههمین دلیل، بعدها که به شعر و شاعری روی آورد، تخلّص «خواجو» را برگزید و به دلیل هنرنماییهایش در عالم شعر به نخلبند سرایندگان شهرت یافت. او پس از آنکه دوران کودکی را در زادگاه خود پشتسر گذاشت، در پی کسب علم و کمال به سیر آفاق و انفس پرداخت.
در همین سالها با حافظ دوستی و ارتباط نزدیک یافت و چون به سال و تجربه شعری بر حافظ پیشی داشت، بر شعر و اندیشه وی پرتو افکند. به همین سبب در دیوان خواجه بسیاری از ابیات و غزلها را میبینیم که به همالسرایی از خواجو سروده شده است. خواجو به سال ۷۵۰ در شیراز بدرود حیات گفت و در تنگ اللّهاکبر مشرف بر دروازه قرآن فعلی شیراز به خاک سپرده شد.
۱- دیوان؛ شامل قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیعات و رباعیات که بر روی هم به دو بخش صنایع الکمال و بدایع الجمال میشود .
۲- شش مثنوی؛ در وزنهای گوناگون با این نامها: سامنامه، همای و همایون، گل و نوروز، روضه الانوار، کمالنامه و گوهرنامه.
پنج مثنوی اخیر بر روی هم پنج گنج خواجو را میسازند.
۳- آثار منثور؛ علاوه بر دیوان و منظومهها از خواجو آثاری هم به نثر موجود است که مهمترین آنها سه مناظره است با نامهای رساله اللبادیه در مناظره نی و بوریا، سبع مثانی در مناظره شمشیر و قلم و مناظره شمس و سحاب که هر سه با نثری آراسته و آمیخته به شعر فارسی نوشته شدهاند.
شعر و عرفان خواجو: بخشی از قصاید خواجو در توحید و نعت و منقبت معصومان، بخشی در زهد و پند و پارهای هم به انضمام بیشتر قطعاتش در برگیرنده مطالب و مسائل اجتماعی و انتقادی است. او در قصیده به سنایی و در غزل عموما به سعدی نظر دارد.
سبک غزلسرایی خواجو در دیوان حافظ با رندی و کمال هنرمندی به اوج تعالی و زیبایی رسیده و در واقع به نام خواجه شیراز ثبت شده است.
در مجموع، خواجوی کرمان همچون انبوهی از همروزگاران خود بر شیوه پیشینیان بوده؛ ولی در این تقلید به سراغ بزرگان ادب منظوم پارسی رفته است. در قصیده از سنایی در غزل از سعدی و در حماسه از فردوسی تقلید کرده است و در داستان غنایی نظامی را سرمشق خود قرار داده؛ ولی روی همرفته در برابر این حریفان نتوانسته است آنچنان که باید بدرخشد.
با این همه، خواجو را باید شاعری خوشطبع و در زمانه خود کامیاب بهشمار آوریم. از سروادهای او چند بیت را برای نمونه بازمیآوریم.
حدیث مستان
گفتا: تو از کجایی کآشفته مینمایی؟ / گفتم: منم غریبی از شهر آشنایی
گفتا: کدام مرغی؟ کز این مقام خوانی / گفتم که: خوش نوایی از باغ بینوایی
گفتا: ز قید هستی رو مست شو که رستی / گفتم: به می پرستی جُستم ز خود رهایی
گفتا: جوی نیرزی گر زهد و توبه ورزی / گفتم که: توبه کردم از زهد و پارسایی
گفتا: به دلربایی ما را چگونه دیدی؟ / گفتم: چو خرمنی گل در بزم دلبایی
گفتا: بگو که خواجو در چشم ما چه بیند؟ / گفتم: حدیث مستان سرّی بوَد خدایی
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/05/گیفت-سعید-جعفری.gif)
ابنیمین و قطعهسرایی پارسی
ابن یمین، شاعر شیعه مذهب عصر سربداران در قریه فریومد، آبادیای از ولایت جوین خراسان زاده شد.
در آن ایام سربداران در خراسان قدرت یافته بودند و ابنیمین نظر به علاقهای که به آنها داشت، بسیاری از شاهان و امرای سربداری را ستود. او مدتی را در سبزوار نزد سربداران به سر برد و ناظر برخی کشمکشها و جنگهای ایشان با ایلخانان بود. ابنیمین مردی قانع و گوشهگیر و دهقان پیشه بود. مضامینی اخلاقی را در قطعات خویش گنجاند و به هنر قطعهسرایی – بهویژه خلق قطعههایی مشتمل بر پند و اندرز- نامبردار گشت. سالهای پایانی زیست ابنیمین در سبزوار و فریومد به قناعت و درویشی گذشت و سرانجام در سال ۷۶۳ هجری زندگی را بدرود گفت.
موضوع قصیدههای ابنیمین ستایش و منقبت امامان شیعه و مضمون غزلهایش به شیوه معمول سخنپردازان، عشق و دلدادگی است. در مجموعه دیوان او فراز و فرود بسیار است. قصاید و غزلیاتش ارزش ادبی ممتازی ندارند؛ اما همه قدرت شاعری و قریحه وی در نظم قطعات اخلاقی است. مضامین ابنیمین از نتایج حکمت عملی مایه میگیرد و در قالب تشبیهات و تمثیلات نوآیین عرضه میشود.
در شعر او قناعت پیشگی، ستایش شده و بیاعتباری دنیا مورد تأکید قرار گرفته است.
قناعت
دو قرص نان اگر از گندم است اگر از جو / دوتای جامه اگر کهنه است اگر از نو
به چار گوشه ایوان خود به خاطر جمع / که کس نگوید از این جای خیز و آن جا رو
هزار بار نکوتر به نزد ابن یمین / ز فر مملکت کیقباد و کیخسرو
این نیز بگذرد
ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد / دنیا چو هست بر گذر این نیز بگذرد
گر بد کند زمانه تو نیکو خصال باش / بگذشت از این بسی به سر این نیز بگذرد
یک حمله پای دار که مردان مرد را / بگذشت از این بسی بتر این نیز بگذرد
ابنیمین ز موج حوادث مترس از آنک / هر چند هست با خطر این نیز بگذرد
سیف فرغانی و انتقاد اجتماعی
سیفالدین محمّد فرغانی در نیمه نخست سده هفتم هجری یعنی همان ایامی که شهرهای بزرگ و آباد خراسان در آتش بیداد مغولان میسوخت، در شهر فرغانه واقع در فرارودان زاده شد. بعدها که به شاعری روی آورد، با آنکه سالها پیش بر اثر آشفتگی اوضاع فرارودان به آسیای کهین مهاجرت کرده بود، به سیف فرغانی شهرت یافت.
سیف هر چند کمابیش با مولانا جلالالدین همزمان و به قونیه نسبتاً نزدیک بوده است، با وی دیدار و آمدشدی نداشته؛ اما در عوض با ارادتی تمام سعدی شیرازی را ستایش کرده و با این استاد سخن پارسی نامهنگاری داشته است.
فکر و شعر سیف: سبک شعری سیف فرغانی به شیوه سخنوران نامی خراسان بس نزدیک است. این نزدیکی هم در لفظ و کاربرد زبانی است و هم در ساخت مضمونها و دیدگاهها. قصاید که بخش چشمگیری از دیوان دوازده هزار بیتی او را دربرمیگیرد، بیشتر در همسانسرایی از سخنوران ناموری چون رودکی، انوری، خاقانی، سنایی، عطار و کمال اصفهانی گفته شده است. او نیز همچون دیگر شاعران عصر حافظ با آوردن ردیفهای دشوار و پارهای التزامهای دیگر، عموماً گرفتار هنرنماییهای شاعرانه شده است.
غزلهای سیف بیشتر در جواب سعدی شیرازی است. او هم مانند همه سرایندگانی که سر از قید ستایش زورگویان و وابستگی به دستگاههای فرمانروایان آزاد کردهاند، بیشتر گرایش به غزلسرایی داشته اند. با این حال از قالب قصیده برای بیان انتقادهای کوبنده و طرح دیدگاههای اجتماعی و اخلاقی خویش سود برده است؛ بیآن که خود را در «اصطبل ثناخوانی» گرفتار کند، او در یکی از شعرهایش خطاب به ایلخان مغول میگوید:
خیر و شر کس نگفتم از هوای طبع و نفس / مدح و ذم کس نکردم از برای سیم و زر
ما که اندر پایگاه فقر دستی یافتیم / گاو از ما به که گردون را فرود آریم سر
او به شاعران دیگر هم سفارش میکند که از ستایش، «سیم پرستان گدا» خودداری کنند و اگر ذوقی دارند آن را در وعظ و اندرز به کار گیرند.
سیف مثل هر مسلمان آزاده دیگر به امامان شیعه و از آن جمله امام حسین -علیه السّلام – علاقه ویژه ای داشته و سروادهای نغز و شیوایی در سوگ شهیدان کربلا سروده است. در اینجا به دو نمونه از شعر او بسنده میکنیم.
دولت پایدار
به عدل ار تو یاری کنی خلق را / به فضل ایزدت نیز یاری کند
ز مظلوم شبخیز غافل مباش / که او در سحرگاه زاری کند
تو محتاج سرگشته را دستگیر / که تا دولتت پایداری کند
بیداد ظالمان
۱- هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد / هم رونق زمان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: رونق: فروغ، زیبایی، شکوه / زمان: زمانه، دوران / قلمرو ادبی: قالب: قصیده / وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن(رشته انسانی) / شما نیز بگذرد: ردیف / جهان: مجاز از زندگی / مرگ بر جهان کسی گذشتن: کنایه از فرارسیدن مرگ او / مرجع شما: فرمانروایان و توانگران ستمگر
بازگردانی: سرانجام مرگ به سراغ شما خواهد آمد و شکوه روزگار شما نیز روزی به پایان خواهد رسید.
پیام: به سرآمدن ستم
۲- وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب / بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: وین: و این / بوم: جغد / محنت: اندوه، غم / از پی: برای، به خاطر / دولت: زمان فرمانروایی، دارایی / آشیان: آشیانه / دولت آشیان: دولت سرا، آشیانه خوشبختی / قلمرو ادبی: بوم: نماد شومی / بوم محنت: اضافه تشبیهی / بوم محنت بر آشیان کسی گذشتن: کنایه از ” نابودی قدرت و اعتبار ” / دولت آشیان: ترکیب تشبیهی
بازگردانی: اندوه، جغد شوم ویرانگری است که به ما بسنده نمیکند شما را نیز نابود خواهد کرد.
پیام: گرفتار اندوه شدن بیدادگران
۳- آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام / بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: اجل: مرگ (شبه هم آوا: عجله) / خاص: درباریان / عام: توده مردم / حلق: گلو / قلمرو ادبی: آب اجل: اضافه تشبیهی / گلوگیر: کنایه از ” نابود کننده، خفه کننده، کشنده / خاصّ و عام: آرایه تضاد، مجاز از ” همه مردم / گلو، حلق، دهان: تناسب / آب اجل بر حلق کسی گذشتن: کنایه از” مرگ و نابودی او” / تلمیح به آیه ” کلّ نفس ذائقه الموت ” همگان چشنده مرگ اند.
بازگردانی: مرگ که نابودکننده همگان است، روزی شما را نیز نابود خواهد کرد.
پیام: نابودی ستمگران
۴- چون داد عادلان به جهان در، بقا نکرد / بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: چون: به این علت که /داد: عدل و انصاف / به جهان در: دو حرف اضافه برای یک متمم / بقا نکرد: باقی نماند / بیداد: ظلم و ستم / قلمرو ادبی: داد و بیداد، عادلان و ظالمان: تضاد / واجآرایی: ” د” و”ن “
بازگردانی: همانگونه که عدل و داد انسانهای دادگر در جهان باقی نمیماند، پس ستم ستمگران نیز بی گمان از بین رفتنی خواهد بود.
پیام: همه چیز در این جهان نابودشدنی است
۵- در مملکت چو غرّش شیران گذشت و رفت / این عوعو سگان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: مملکت: کشور /غرّش: بانگ، فریاد، خروش / قلمرو ادبی: شیران: استعاره از ” دلیران و مردان دادگر” / عوعو: واق واق، ” نام آوا”، استعاره از «قدرتهای ظاهری» / سگان: استعاره از ” مزدوران ستمگران ” / غرش و عوعو، سگان و شیران: تضاد / گذشت و بگذرد: اشتقاق (رشته انسانی) / واجآرایی «ش»
بازگردانی: چون بانگ و خروش انسانهای دلیر گذشت و رفت، این صدای گوش خراش شما انسانهای پست نیز رفتنی است.
پیام: نابودی دستیاران ستمگران
۶- بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت / هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: بسی: بسیار / کشتن: خاموش کردن / چراغدان: جای نهادن چراغ / قلمرو ادبی: باد: استعاره از ” مرگ ” / شمع: استعاره از ” انسانها ” / باد، شمع: تضاد(باد شمع را میکشد) / چراغدان: استعاره از ” زندگی و وجود / شمع، چراغدان: تناسب / باد بر شمع و چراغدان وزیدن: کنایه از ” مرگ و نابودی” / تلمیح به آیه: کلّ نفس ذائقهُ المَوت (هر نفسی چشنده مرگ است.)
بازگردانی: مرگ همچون بادی است که انسانها را میکشد. این باد شما را نیز نابود خواهد کرد.
پیام: مرگ ستمگران
۷- زین کاروانسرای، بسی کاروان گذشت / ناچار کاروان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: کاروانسرا:تیم، جایی در راه که کاروانها در آنجا اقامت میکنند / بسی: بسیار / کاروان: گروه مسافرانی که با هم سفر میکنند / قلمرو ادبی: کاروانسرا: استعاره از گیتی
بازگردانی: فرمانرواییهای بسیار در این جهان آمدند و رفتند. ناچار شما نیز روزی نابود خواهید گشت.
پیام: تباهی کاروان ستمگران
۸-ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن / تأثیر اختران شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: مفتخر: سربلند، صاحب افتخار / طالع: سرنوشت، بخت / مسعود: فرخنده / اختر: ستاره / قلمرو ادبی: اختر: استعاره از عوامل خوشبختی / تاثیر اختران شما نیز بگذرد: کنایه از این که بخت نیک شما نیز به پایان خواهد رسید / طالع، اختران: تناسب / واجآرایی «ت» / تلمیح به حدیث: الدهرُ یومان یومٌ لک و یومٌ علیک (روزگار دو روز است: روزی به سود تو و روزی به زیان تو.)؛ در گذشته مردم باور به طالعبینی داشتند و گمان می کردند که ستارگان در سرنوشت آنها نقش دارند.
بازگردانی: ای کسی که به بخت نیک خود مینازی، این بخت فرخنده شما نیز به پایان خواهید رسید.
پیام: ناپایداری طالع خجسته
۹- بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم / تا سختی کمان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: جور: ستم / قلمرو ادبی: تیر جور: اضافه تشبیهی / از تحمل سپر کنیم: تشبیه پنهان / کمان: مجاز از ” قدرت، زور ” / سختی کمان: کنایه از توان و زورمندی، ورزیدگی در تیراندازی / تیر، سپر، کمان: تناسب / تیر، سپر: تضاد
بازگردانی: با سپر بردباری و تحمل در برابر ستم و ظلم تیر مانند شما ( ستمگران) پایداری میورزیم تا روزگار کشورداری شما نیز به پایان برسد.
پیام: شکیبایی در برابر ستم
۱۰-ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع / این گرگی شُبان شما نیز بگذرد
قلمرو زبانی: تو: منظور کشورداران ستمگر / رمه: گله / طبع: سرشت (شبه همآوا: تبع: پیروی) / سپردن: واگذار کردن (بن ماضی: سپرد، بن مضارع: سپار) / گرگی: درندگی، ستمگری / شُبان: چوپان / قلمرو ادبی: رمه: استعاره از ” توده مردم ” / چوپان: استعاره از ” کارگزاران ستمگر” / گرگ طبع: درنده خو، تشبیه / شُبان: استعاره از ” کارگزاران ستمگر ” / گرگ و رمه، چوپان، شبان: تناسب / رمه، گرگ: تضاد / چوپان گرگ طبع: گونهای متناقض نما / گرگی: کنایه از ستمگری و درندگی
بازگردانی: ای کسانی که مردم را به دست کارگزاران ستمگر درنده خو سپردهاید [آگاه باشید] که این ستمگری شما نیز روزی به پایان خواهد رسید.
پیام: نابودی کارگزاران بیدادگران
عبید زاکانی، شوخطبعی آگاه
عبید زاکانی شاعر و نویسنده طنزپرداز و شوخطبع سده هشتم در قزوین زاده شد. لقب زاکانی را از آنجهت به وی دادهاند که از خاندان زاکانیان، تیرهای از اعراب بنیخفاجه بود که پس از کوچ به ایران در نواحی قزوین سکونت اختیار کرده بودند. عبید با امرای آل اینجوی فارس پیوندی نزدیک داشت و قصاید و قطعاتی در ستایش آنان در دیوان وی هست. بعدها هم که فارس بهدست آل مظفر افتاد. عبید به آنان علاقه نشان داد. وی به سال ۷۷۲ درگذشت. ذوق و هنر عبید در نکتهیابی و انتقادهای ظریف اجتماعی جلوه میکند و در اغلب آثارش در قالب طنز و لطیفههای دلنشین آشکار میشود.
آثار و شیوه طنز پردازی عبید: پیامدهای اخلاقی و اجتماعی حمله مغول در عصری که عبید پرورده آن بود، بهصورت فروپاشی نظام تمدنی پیشین و دگرگونی معیارها و ارزشها در لایههای گوناگون جامعه از دیوانیان و قضات و اهل شریعت گرفته تا صوفیان و پیشهوران و کارگزاران حکومتی ظاهر شده بود. او مردی بیدار و آگاه بود که اوضاع زمانه را ابدا نمیپسندید و از آن دلی آزرده داشت.
سخنان طنزامیز عبید اغلب خندهآور و گاهی رکیک است؛ اما در پس آن پیامی اصلاحجویانه و خیرخواهانه نهفته است که از چشم روشنبینان پنهان نمیماند.
آثار عبید به نظم و نثر باقی مانده است. اشعار او به دو بخش کلّی جد و طنزآمیز میشود. اشعار جدی او که بهصورت دیوانی فراهم آمده، شامل قصاید، غزلها، ترجیعات، قطعات، رباعیات و مثنوی عشاقنامه است که بر روی هم به سه هزار بیت میرسد. این اشعار نسبت به آثار پیشینیان چیز تازهای ندارد و برای او امتیازی ادبی بهبار نمی آورد.
چهره ادبی ممتاز عبید را باید در آثار طنزآمیز او دید. این آثار هم به نظم است هم به نثر. از میان آثار درپیوسته عبید، موش و گربه ارج ویژه ای دارد. این منظومه حکایتی تمثیلی است که در آن، عبید وضع جامعه و دو طبقه حاکمان و قاضیان را به ریشخند می گیرد. چه بسا مقصود اصلی وی بیان حال ابواسحاق اینجو بوده باشد، در برابر امیر مبارزالدین محمد، فرمانروای کرمان؛ بنابر این تفسیر، باید موش و گربه را اثری کاملا سیاسی دانست.
آثار طنزآمیز منثور عبید که مهارت او را در ترسیم اوضاع نابهسامان اخلاقی و فرهنگی بیشتر نشان میدهد، به ترتیب اهمَیّت عبارتاند از:
اخلاق الاشراف، صد پند، رساله دلگشا، رساله تعریفات.
عبید زاکانی دراین رسالههای کوتاه، ظهور نیرومندترین و خلاقترین منتقد اجتماعی را در ادبیّات انتقادی فارسی بشارت داده است. در نوشتهها و سرودههای عبید، زبان طنز بیپرواست؛ چندانکه بیشتر آنها را نمیتوان در همهجا نقل کرد؛ ولی شاید بتوان گفت که این تندی و پررنگی واکنشی در برابر شدت فساد و تباهیهای روزگار شاعر است. در حقیقت، میزان فساد اخلاق در آن زمان به حدّی بالا بود که جز با همین زبان تلخ و گزنده و برهنه نمیشد آن را بیان و در دفع آن چارهجویی کرد.
عبید برای پرداختن هزلیات خود، به سعدی و سوزنی (سراینده هزلگوی سده ششم) نظر داشته و بهویژه اشعار طنزآمیز خود را غالباً بر وزن و قافیه شعرهای نامی پیش از خود سروده است. پس از او هم سخنوران دیگر از این شیوه تقلید کردهاند؛ اما گویی هیچ کس نتوانسته است در مقام طنز و انتقاد اجتماعی با این کیفیت هنری به پای عبید برسد. در نتیجه موقعیت او در ادب انتقادی پارسی تا امروز شاخص و ممتاز باقی مانده است.
ابیاتی از منظومه موش و گربه را در اینجا نقل میکنیم.
موش و گربه
ای خردمند عاقل و دانا / قصّه موش و گربه برخوانا
از قضای فلک یکی گربه / بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سینهاش چو سپر / شیردم و پلنگچنگانا
سر هر سفره چون نهادی پای / شیر از وی شدی گریزانا
در پایان این قصّه آمده است:
هست این قصّه عجیب و غریب / یادگار عبید زاکانا
جان من پندگیر از این قصّه / که شوی در زمانه شادانا
غرض از موش و گربه برخواندن / مدعا فهم کن پسر جانا
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/11/git-saeed.gif)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/11/git-saeed.gif)
![سعید جعفری](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2022/04/jafarisaeed.jpg)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/11/git-saeed.gif)
![](https://www.jafarisaeed.ir/wp-content/uploads/2021/11/git-saeed.gif)
حافظ رند فرزانه شیراز
از میان سخنآفرینان زبان پارسی بیگمان هیچکس توفیق آن را نداشته است که به اندازه حافظ، مطلوب نظر خاص و عام قرار گیرد و فضای ادب و فرهنگ پارسی را به خود ویژه بدارد. تاکنون کسی نتوانسته است راز محبوبیت خواجه شیراز را بگشاید. این رمز و راز را باید در فراخای شعر او جست.
خواجه شمسالدین محمد شیرازی که ما او را به نام حافظ و لقب لسانالغیب میشناسیم، در حدود ۷۲۶ در شیراز زاده شد. نیاکانش از کوهپایه اصفهان بودند و پدرش در شیراز اقامت گزیده بود. شمس الدین محمد نوجوان، دوران دانش اندوزی را در شیراز گذرانید. چنانکه در بقیه عمر شصت و چند ساله خویش هم بر خلاف شاعر بلندآوازه و همشهری خود، سعدی شیرازی، علاقه چندانی به سفر نشان نداد و جز یک سفر کوتاه به یزد و سفری بیسرانجام به جزیره هرمز باقی زندگی را در زادگاهش بهسر آورد تا اینکه در سال ۷۹۲ رخت به سرای جاوید کشید.
او از همه علوم قرآنی، از قرائت و تفسیر گرفته تا کلام و فلسفه و عرفان بهره داشت. حتّی شگرد شاعری و سبک ویژه بیان خود را از قرآن کریم آموخته بود و در آگاهی از زیر و بم الفاظ و معانی و مفاهیم از آن الهام میگرفت. پس اینک اگر در خانه هر ایرانی مسلمان در کنار قرآن، دیوان حافظی هست و اگر همچنان که با قرآن استخاره میکنند از دیوان حافظ هم فال میگیرند، نباید چندان جای شگفتی باشد.
جوان شیرازی وقتی به علم و ادب روی آورد، هرگز دانش خود را دستمایه مالاندوزی قرار نداد. حتی پس از آنکه در پرتو موقعیّت خود مورد توجه کشورداران و فرمانروایان فارس شد و به دربار ابواسحاق اینجو و شاه شجاع مظفری راه یافت و از عنایت ویژه حاجی قوام الدین، کلانتر شیراز برخوردار گردید، باز ناداری و نیازمندی از سر او دست برنداشت. درد فقدان فرزند برای حافظ هم مثل فردوسی و خاقانی دلشکن بود و در ژرفای ضمیرش زخمی جانکاه بر جای گذاشت و غزلهای نغز و پرمغزی پدید آورد.
از میان پادشاهان همروزگار حافظ، شاه شیخ ابواسحاق با او به حرمت رفتار میکرد و دوران خوش سلطنت وی روزگار جوانی حافظ را از رؤیاهای شیرین سرشار میکرد؛ اما دوران حکومت سختگیرانه امیر مبارزالدین محمد با تعصّب و خشونت همراه بود و زندگی او را تلخ میساخت. شاعر آزردهدل بیشترین غزلهای آبدار خود را در مبارزه با ریاکاری و عوام فریبی با لحنی نیشدار و گزنده، تلویحا خطاب به همین امیر ریاکار مظفری سروده و با کنایه و تمسخر او را محتسب خوانده است.
دنیای شعر و اندیشه حافظ – از حافظ اکنون جز دیوانی شامل کمتر از پانصد غزل، چند قصیده و مقداری مثنوی و رباعی در دست نیست. خواجه اساسا غزلسراست و به همین دلیل، قصاید و مثنویهای او غالبا نادیده انگاشته میشود.
سرمشق او در غزل سرایی بیشتر سعدی شیرازی، کمال اصفهانی، سلمان ساوجی و خواجوی کرمانی است. اغلب غزلهای حافظ ظاهرا بر همان وزن و قافیه و مضمونی سروده شده است که استادان پیشین طبع آزمایی کرده بودند؛ امٌا این شباهت ظاهری هرگز به آن معنا نیست که شاعر فرزانه شیراز به مانند مقلّدان بیابتکار در دایره تکرار و دنبالهروی از دیگران اسیر مانده است. حافظ غزل فارسی را به آن درجه از کمال رسانید که پس از او همه قریحه آزمایان در برابر والایی و کمال هنری سخنش اظهار درماندگی کردهاند. شاید به همین اعتبار است که برخی او را خاتم شعرای ایران می دانند و برآن اند که پس از او سخن پارسی سر بر نشیب نهاده است.
لحن حافظ گزنده و تلخ و همراه با نیشخند و کنایهآمیز است و در آن مایهای از نیکخواهی و اصلاحطلبی هم دیده میشود. گویی حافظ پس از سیف فرغانی و عبید و ابنیمین با رندی و هوشیاری و فرزانگی خویش شیوه تازهای برای مبارزه با نابهسامانیها و بداخلاقیهای جامعه برگزیده است که به مانند بیان شاعرانه او تازگی دارد.
پیشینیان در غزل یا عاشقانه می گفتند یا عارفانه؛ اما حافظ راهی را از این میانه برگزید و آن تلفیق و ترکیب عشق و عرفان و دست یافتن بر شیوهای است که تا عصر او پیشینه نداشته یا اگر داشته هرگز به این زیبایی و کمال و ارزشمندی نبوده است.
در غزل اجتماعی حافظ، فرهنگ گذشته ایران با همه کمال ایرانی اسلامی خود رخ می نماید. گویی حافظ در تلفیق دو فرهنگ ایران و اسلام همچون فرزانه توس ابوالقاسم فردوسی به توفیق شایانی دست یافته است. حافظ هم بیشک مانند فردوسی در عرصه سخن و فرهنگ ایران پهلوانی بیهمتاست که مضمونی بهتر و لازمتر از حماسه انسان عصر خود نیافته و همان را با صداقتی بیمانند در عرصه شعر خویش به نمایش گذاشته است.
در اینجا نمونهای از شعر او را میاوریم.
کِی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد / یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعلِ تو گر یابم انگشتریِ زنهار / صد مُلکِ سلیمانم در زیرِ نگین باشد
غمناک نباید بود از طعنِ حسود ای دل / شاید که چو وابینی خیرِ تو در این باشد
هر کاو نَکُنَد فهمی زین کِلکِ خیالانگیز / نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جامِ می و خونِ دل هر یک به کسی دادند / در دایرهٔ قسمت اوضاع چنین باشد
در کارِ گلاب و گل حکمِ ازلی این بود / کاین شاهدِ بازاری وان پردهنشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بِشد از خاطر / کـاین سابقه پیشین تا روزِ پَسین باشد
جامی، شیخ جام
عبدالرحمان که بعدها به نورالدین هم ملقّب گردید و تخلّص جامی را برای خود برگزید، به سال ۸۱۷ در ناحیه خرجرد جام دیده به جهان گشود. در کودکی به همراه پدر به هرات رفت و چندی در مدرسه نظامیّه آنجا اقامت گزید.
هرات در آن سالها پایتخت هنر و ذوق و ادب ایران و یکی از شهرهای فرهنگی آبادان و پر رفت و آمد آن سامان بود. سلطان حسین بایقرا و وزیر دانشمندش، امیر علیشیر نوایی در آن شهر مشوّق و حامی هنرمندان و صاحبان ذوق بودند. جامی فنون ادب و دانشهای شرعی و دینی را در آن شهر فراگرفت و پس از آن به حکمت روی آورد.
او در شصت سالگی به قصد زیارت خانه خدا از خراسان بیرون آمد. مدتی در بغداد ماند و از آنجا به کربلا و نجف رفت و چندی نیز در حلب و دمشق ماند. او در این سفر با پیشنهادهای زیادی از جانب شاهان برای اقامت و ملازمت درگاه روبه رو شد؛ اما هیج یک از آنها را نپدیرفت و سرانجام به هرات بازگشت.
در این سالها جامی دیگر به چنان شکوه و مرتبهای معنوی دست یافته بود که سلطان حسین و امیر علیشیر به دوستی با او افتخار میکردند. نورالدین عبدالرحمان جامی سرانجام در محرّم سال ۸۹۸ در هرات درگذشت.
آثار جامی
الف) دیوان کامل او به مناسبت سه دوره مشخص زندگانیاش به سه بخش شده است.
ب) هفت اورنگ که به مراتب از دیوان او نابتر و سرآمدتر است و مثنویهای زیر را شامل میشود:
سلسلهالذهب، در ذکر حقایتی عرفانی؛
سلامان و ابسال، منظومهای تمثیلی حاوی اشارات اخلاقی و عرفانی؛
تحفه الاحرار در پند و نصیحت همراه با حکایتها و تمثیلهای زیاد؛
سبحه الابرار در ذکر مراحل سلوک و تربیت نفس؛
یوسف و زلیخا، نظم داستان مشهور یوسف و زلیخا که مختصر آن در قرآن هم آمده است؛
لیلی و مجنون، داستان معروف لیلی و مجنون که نظامی هم آن را درپیوسته است؛
خردنامه اسکندری در ذکر موعظه و پند از زبان فیلسوفان یونان.
آثار منثور جامی به مانند آثار منظوم او پرشمار و گوناگون است که در اینجا به شماری از آنها اشاره میکنیم.
بهارستان، شامل بابها و حکایتهایی است به نظم و نثر به شیوه گلستان سعدی؛
نفحات الانس در بیان حقایق عرفانی و ذکر احوال عارفان تا روزگار نگارنده؛
لوایع، رسالهای کوتاه شامل سی لایحه با نثری آهنگین و شامل حقایق عرفانی؛
اشعه اللّمعات در شرح و توضیح لمعات فخرالدین عراقی.
جامی در مثنویهایش به شیوه نظامی میرود؛ هفت اورنگ را دقیقاً در برابر پنج گنج میسراید و بهارستان را به شیوه گلستان؛ اما در هر دو مورد مثل بسیاری از همطرازان خود از حد مُقلّدی موفق پا فراتر نمیگذار.
دراینجا برای آشنایی بیشتر شما با سبک شاعری جامی، سرودهای از تحفه الاحرار را میآوریم.
عشق که بازار بتان جای اوست / سلسله بر سلسله سودای اوست
گرمی بازار خراب است عشق / آتش دل های کباب است عشق
گفت به مجنون صنمی در دمشق / کای شده مستغرق دریای عشق
عشق چه و مرتبه عشق چیست؟ / عاشق و معشوق در این پرده کیست؟
عاشق یکرنگ و حقیقت شناس / گفت که: ای محو امید و هراس
نیست بجز عشق در این پرده کس / اول و آخر همه عشقست و بس