روزگار انوری

قلمرو زبانی: رمح: نیزه / پاداش: مجازات / کیفر: مجازات / قلمرو ادبی: موازنه (همسنگی) / رمح، تیغ: مجاز از جنگ

بازگردانی: وقت آن است که با جنگ و پیکارت مجازات شوند. گاه آن است که با مبارزه ات کیفر ببینند.

قلمرو زبانی: جمله: همگی / پار: پارسال / قلمرو ادبی: چو پار: تشبیه / زر: مجاز از دارایی

بازگردانی: پارسال با یک حمله، همگی زن و فرزند و پولشان را از میان بردی. امسال جانشان را با حمله دیگری بگیر.

قلمرو زبانی: آخر: چون / فردوس: بهشت / رشک: حسد / وقف شدن: مخصوص شدن / حَشر: رستاخیز / شوم‌اختر: نامبارک، شوربخت / قلمرو ادبی:

بازگردانی: چون ایرانی که بهشت به آن حسد می برد، تا رستاخیز به دست این مزدوران نامبارک خواهد افتاد.

قلمرو زبانی: حضرت: بارگاه / خلد: بهشت / سقر: دوزخ / قلمرو ادبی: چو خلد؛ چو سقر: تشبیه / خلد، سقر: تضاد

بازگردانی: ؟؟؟؟؟ که از ظلم غزان چون دوزخ شد.

قلمرو زبانی: حیلت: کوچک / حیلت: چاره اندیشی، چاره، ترفند / را: دارندگی / قلمرو ادبی:

بازگردانی: هر که پایی و خری داشت به فکر چاره افتاد و فرار کرد. آن کس که نه پا دارد نه خر چه کند؟

قلمرو زبانی: مصیبت: گرفتاری، سوگ / نبوَد: نمی باشد / «شان» در «مصیبتشان»: جابه جایی ضمیر / نوحه‌گری: مویه و گریه و زاری / قلمرو ادبی: شب، روز: تضاد / شب و روز: مجاز از همیشه و پیوسته

بازگردانی: بر آن مردمی رحم‌ کن که شب و روز در گرفتاری و بلا، چاره دیگری جز گریه و زاری ندارند.

قلمرو زبانی: جوین: نان جو / ناز: آسایش، رفاه / قلمرو ادبی:

بازگردانی: بر آن مردمی رحم‌ کن که نان جوین هم دستشان نمی آید؛ در صورتی که قبلا به خاطر رفاه زیاد، شکر هم نمی‌خوردند و ناز می کردند.

قلمرو زبانی: نمد: گستردنی که از پشم مالیده سازند / اطلس: پرنیان، حریر، دیبا / قلمرو ادبی: نمد؛ اطلس: تضاد

بازگردانی: بر مردمی رحم‌ کن که نمد نمی‌یابند؛ در صورتی که در گذشته بسترشان از پارچه حریر بود.

قلمرو زبانی: مستوری: پوشیدگی، پاکدامنی / سمر: افسانه / قلمرو ادبی:

بازگردانی: بر آن مردمی رحم‌ کن که رسوا و بی آبرو شدند؛ در صورتی که قبلا به پاکدامنی افسانه شده بودند.

قلمرو زبانی: گرد: پیرامون / آفاق: ج افق / برگرد: بگرد / از آنک: به این خاطر که / را: برای / قلمرو ادبی: چو اسکندر: تشبیه / آفاق: مجاز از جهان / تلمیح

بازگردانی: مانند اسکندر پیرامون جهان بگرد؛ به این خاطر که امروز تو برای جهان مانند اسکندری.

قلمرو زبانی: نصرت: پیروزی / عزم: قصد، اراده / ملک: شاه / ملک‌العرش: پادشاه عرش، منظور خداوند است / ظفر: پیروزی / قلمرو ادبی: موازنه (همسنگی) / رزم، عزم: جناس / از بخت موافق نصرت: جانبخشی

بازگردانی: ای شاه، تو بجنگ و بخت موافق تو را پیروز می کند. ای پادشاه، تو عزم کن و ایزد به تو پیروزی می دهد.

قلمرو زبانی: خفتان: گژآگند، گونه ای زره که آکنده از ابریشم است. / امان: پناه / مغفر: کلاهخود / قلمرو ادبی: همه پوشند کفن: کنایه از اینکه خواهند مرد / بزرگنمایی / موازنه (همسنگی)

بازگردانی: اگر تو زره بپوشی همه از ترس، کفن می پوشند و می میرند. چون تو کلاهخود بخواهی همه زنهار و پناه از تو می خواهند.

قلمرو زبانی: جهانبان: نگهبان جهان، پادشاه جهان / غایت: نهایت / فضل: هنر، برتری، فرهنگ / یکسر: به تمامی / قلمرو ادبی: سرافراز: کنایه از سربلند

بازگردانی: ای پادشاه سربلند و جهاندار که به خاطر دانش و فضل زیاد تو، خداوند جهان را به تمامی به عدل تو سپرده‌ است.

قلمرو زبانی: باید: لازم است (فعل) / را: برای / قلمرو ادبی: ایران، ویران: جناس

بازگردانی: نیز ایران باید از عدل تو بهره‌مند شود؛ اگرچه ایران ویران شده است، آن را بیرون از جهان به شمار نیاور.

قلمرو زبانی: خَور: خورشید (تلفظ کهن واژه)/ اطلال: آثار باقی مانده از خانه های ویران و آبادی ها / قلمرو ادبی: تو خور روشنی، چو بر آبادان: تشبیه / پرسش انکاری / آرایه سربُنی

بازگردانی: تو مانند خورشید روشنی و خراسان خرابه است. مگر نه این است که خورشید بر خرابه ها مانند آبادی ها پرتو می افشاند؟

قلمرو زبانی: شوره: شوره زار / نه: (قید) / برافشاندن: نثار کردن / مطر: باران / قلمرو ادبی: هست ایران به مثل شوره؛ تو ابری؛ چو بر باغ: تشبیه

بازگردانی: ایران مانند شوره زار است. تو مانند ابری. مگر نه این است که ابر مانند باغ بر شوره زار نیز می بارد.

قلمرو زبانی: داور: قاضی / ضعفا: ج ضعیف / قلمرو ادبی: ضعیف، قوی: تضاد / جناس همسان: حق (۱- خداوند ۲- آن چه سزاست)

بازگردانی: امروز تو از سوی خدایی بر ناتوانان و توانمندان داوری. واجب است که قاضی غمخوار ناتوانان باشد.

قلمرو زبانی: را: دارندگی / توران: سرزمین های فرارودان،  آن سوی آمودریا، ترکستان / رأفت: مهربانی / قلمرو ادبی: چون کشور توران: تشبیه / سربنی

بازگردانی: چون کشور ایران مانند کشور توران از آن تو است، از چه این کشور از مهر تو بی بهره است.

قلمرو زبانی: عزم: قصد / آراستن: آرایش دادن / مدبر: بخت برگشته، بدبخت / خاور: مشرق (منظور خراسان است)/ قلمرو ادبی: رکاب آراستن: کنایه از اقدام کردن / عنان کشیدن: تاختن و راندن به سویی

بازگردانی: اگر تو برای حل این مشکل، کاری انجام ندهی، غز بدبخت باز به خراسان می تازد و آن را غارت می کند.

قلمرو زبانی: بود: باشد / اقصا: دوردست ها / فتوح: ج فتح، گشایش ها، پیروزی ها / بشارت: مژده / خورشید بشر: ؟؟؟؟؟ / قلمرو ادبی:

بازگردانی: کی پیش می آید که از دوردست های خراسان مژده پیروزی تو را بیاورند.

قلمرو زبانی: علما: ج عالم، دانشمندان / صدر: سینه، بالا / خواجه: آقا، سرور / شرع: شریعت، آیین دین / قاعده: پایه، شالوده / قلمرو ادبی: صدر: مجاز از پیشوا

بازگردانی: پادشاه دانشمندان، رهبر جهان، سرور شریعت اسلام، مایهٔ افتخار و سربلندی، پایهٔ فضل و هنر.

قلمرو زبانی: شمس: خورشید / فلک‌مرتبه: کسی که مرتبه آسمانی و والایی دارد / برهان‌الدین: برهان الدین صدر جهان یکی از خاندان‌های بزرگ و بنام بخارا و از دیندانان بزرگ فرارودان و پیشوای حنیفان / مولی: سوگند خورده / فلک: آسمان / قلمرو ادبی: آن‌که مولیش بود شمس و فلک فرمان‌بر: جانبخشی، بزرگنمایی / مولی بودن: کنایه از فرمانبردار بودن

بازگردانی: خورشید اسلام بلندمرتبه، برهان‌الدین، آن کس که خورشید سوگند خورده او است (با او پیمان بسته) و آسمان فرمان‌برش است.

قلمرو زبانی: مهر: مهربانی / چهر: چهره / فتنه‌: عاشق / شمس: خورشید / قمر: ماه / قلمرو ادبی: چو از دانش روح: تشبیه / موازنه (همسنگی)

بازگردانی: آن کس که از لطف تو سرزنده می شود همانطور که روح از دانش تازه و سرزنده می شود. آن کس که مانند ماه که عاشق خورشید است، عاشق چهره تو است.

قلمرو زبانی: بادا: باشد، فعل دعایی (بود ←بواد ←باد ←بادا)/ عزوجل: گرامی است و شکوهمند / بود: باشد / همت: اراده / یاور: یار، کمک کننده / قلمرو ادبی:

بازگردانی: خداوند در همه کار یار و یاورش باشد تا زمانی که با همتش در این کار به تو کمک می رساند.

قلمرو زبانی: صدر: سینه، بالا / کردار: مانند / از پی: برای / کینه: انتقام / قلمرو ادبی: صدر: مجاز از بالانشین و پیشوا / چون قلم گردد، نیزه‌کردار: تشبیه / کمر بستن: کنایه از آماده انجام دادن کاری شدن

بازگردانی: اگر آن رهبر بزرگ، مانند نیزه برای انتقام گرفتن اقدام کند، این کار چون قلم گردد (مشکل حل می شود).

قلمرو زبانی: خلق: مردم / جگرسوخته: رنج کشیده، داغ دیده / شفیع: شفاعت کننده / را: برای / قلمرو ادبی: سایهٔ حق: استعاره از خاقان

بازگردانی: ای سایهٔ حق، او (برهان الدین) برای مردم رنج کشیده، شفاعت کننده به تو است چنان که پیغمبر برای امّتش شفاعت کننده است.

قلمرو زبانی: برهانی: نجات بدهی / حشر: سپاه مزدور، ارتش نامنظم، آدم شهوتران / کردگار: آفریدگار / محشر: رستاخیز / قلمرو ادبی: برهانی؛ برهاند: همریشگی

بازگردانی: اگر مردم را ازین مزدوران شوم (غزان) نجات بدهی، آفریدگار، تو را از خطر رستاخیز نجات خواهد داد.

قلمرو زبانی: سلطان: پادشاه / سنجر: یکی از شاهان دودمان سلجوقی / چنو: چون او / حق‌پرور: پرورنده حق / حذف منادا / قلمرو ادبی: چنو پادشه دادگر حق‌پرور: تشبیه / موقوف المعانی

بازگردانی: پیش سلطان جهان، سنجر که او تو را پرورش داد، ای کسی که مانند سلطان سنجر، پادشاه دادگر و حق‌پروری،

قلمرو زبانی: خواجه: سرور، سرکار / آفاق: ج افق، / کمال‌الدین محمد خازن: وزیر ایرانی سلطان مسعود سلجوقی / قلمرو ادبی: آفاق: مجاز از جهان

بازگردانی: آقای جهان، کمال‌الدین را دیده‌ای که در جهان آقایی کامل‌تر از او نیست.

قلمرو زبانی: دین‌پرور: پرورنده و پشتیبان دین / نیکومحضر: خوش رفتار / قلمرو ادبی:

بازگردانی: خوب می دانی که آن سلطان سنجر، شاه دین‌پرور خوش رفتار، چه اندازه و تا به کجا به کمال الدین اعتماد داشت.

قلمرو زبانی: ظاهر: آشکار / اسرار: ج سرّ، رازها / ممالک: ج مملکت، کشورها، ولایت ها / خیر: خوبی / شر: بدی / قلمرو ادبی: ظاهر، پوشیده؛ خیر، شر: تضاد

بازگردانی: آشکار است که بر او (کمال الدین) هرگز هیچ چیز استان‌ها چه خوب و چه بد پوشیده نبود.

قلمرو زبانی: بر آن جمله: همانطور که / خور: خورشید / گردون: فلک، آسمان / را: برای / بوَد: می باشد، است / رای: نظر، باور / اندرخور: شایسته / قلمرو ادبی: بر آن جمله که خور گردون را …: تشبیه

بازگردانی: روشن است، همان طور که خورشید برای آسمان مناسب و لازم است، همیشه نظر او نیز برای ایران مناسب  و لازم بوده است.

قلمرو زبانی: واندر: و در / اثر: نشان، کار / سفر: مسافرت / حضر: منزل، دیار، شهر / قلمرو ادبی: سفر، حضر: تضاد

بازگردانی: و در آن کشور و پادشاهی و آن دولت از او (کمال الدین) چه در سفر چه در شهر و دیار چه کارهای خوبی انجام داد.

قلمرو زبانی: کمال‌الدین: وزیر ایرانی سلطان مسعود سلجوقی / ابنای: فرزندان / قصه: ماجرا / خداوند: شاه / بر: ببر / قلمرو ادبی:

بازگردانی: خراسانیان به کمال‌الدین گفتند که ماجرای ما را به شاه جهان، خاقان برسان.

قلمرو زبانی: خداوند: شاه / از سر: از روی / سوز: داغ، درد / قلمرو ادبی: موقوف المعانی

بازگردانی: چون کمال الدین، پیش شاه جهان از روی داغ و درد، این قصهٔ رنج و غم و اندوه و فکر را عرضه می کند،

قلمرو زبانی: کرم: جوانمردی / زیبیدن: شایستن و شایسته بودن و شایسته شدن / قلمرو ادبی:

بازگردانی: ای شاه، از کمال کرم و لطف تو سزاوار است که سخن ما را از کمال‌الدین بپذیری.

قلمرو زبانی: غز: گروهی از ترکان صحرانشین، کوچ رو و غارتگر که در زمان سلطان سنجر نیرو گرفتند و خراسان را به چنگ آوردند و سلطان سنجر را گرفته در زندان کردند. / را: دارندگی / از بر بودن: حفظ داشتن / قلمرو ادبی: چو الحمد: تشبیه / شرق: مجاز از ترکستان یا فرارودان

بازگردانی: ای شاه فرارودان، حال خراسان و غزان را از او (کمال الدین) بشنو؛ زیرا او همه ماجرا را مانند الحمد از بر دارد.

قلمرو زبانی: رای: نظر، تصمیم / قلمرو ادبی: رای چو تیر تو: تشبیه (منظور نظر صائب و نافذ است.) / کمان کشیدن: کنایه از آماده جنگ شدن / خویشتن سپر کردن: فدا کردن /

بازگردانی: تا نظر چون تیر بر این قرار گیرد که با غزان بجنگی، کمال الدین خودش را برای چنین رویدادی فدا کرد.

قلمرو زبانی: محض: فقط / شفقت: دلجویی، دلسوزی / از آنک: به این خاطر که / بسط: گسترش / ملک: کشور، سلطنت / جاه: مقام / خطر: بلند مرتبه گردیدن / قلمرو ادبی:

بازگردانی: آنچه او (کمال الدین) گوید فقط از سر دلجویی و دلسوزی است؛ زیرا گسترش پادشاهی تو را می‌خواهد نه مقام و بلندمرتبگی را.

قلمرو زبانی: خسروا: ای شاه / خاصه: به ویژه / نظم: متضاد «نثر» / غُرَر: ج غُرَّه، درخشان و برگزیده / قلمرو ادبی: دست هست: کنایه از اینکه آگاهی داری

بازگردانی: ای شاه، از همه انواع هنر آگاهی داری؛ به ویژه در شیوهٔ شاعری و خوش سخنی و شعرهای برگزیده و درخشان.

قلمرو زبانی: مکرر: تکراری، دوباره / ایطاء: در واژه به معنای «پایمال کردن» است و در دانشواژه به معنای بازآورد قافیه در شعر که از عیوب قافیه به شمار می رود. (واژه «بر»، «سیر»، «ظفر»، «مهتر و کاملتر» بازآورده شده است.)/ قلمرو ادبی: پرده دریدن: رسوا کردن

بازگردانی: اگر قافیه شعرم در برخی بیت‌ها تکراری شده است (ایطاء) ای شاه، چون ضروری بوده‌ است آبروی من را نبر.

قلمرو زبانی: عمعق: ابوالنجیب شهاب الدین بخارایی، سخنور ایرانی، همروزگار با انوری / اصفاهان: اصفهان / قلمرو ادبی: ای باد: جانبخشی / تضمین (مصراع دوم از آن عمعق است.)

بازگردانی: هم بر آن‌گونه که استاد سخن، عمعق بخارایی گفت: ای باد، خاک خون‌آلود را به اصفهان ببر.

قلمرو زبانی: بی‌گمان: بی شک / خلق: مردم / جگرسوخته: داغ دیده و رنج کشیده / دریافتن: رسیدگی کردن / یافتن: دریافت کردن / قلمرو ادبی:

بازگردانی: بی‌گمان به مردم داغ دیده و رنج کشیده رسیدگی می کند چون از درد دلشان از این‌گونه خبر دریافت کند.

قلمرو زبانی: افروختن: روشن کردن /  خور: خورشید / گیتی‌پیمای: آنچه جهان را طی می کند / جهان‌داری: سلطنت / خسرو: پادشاه / برخور: برخوردار باش / قلمرو ادبی: بیت شریطه و دعا

این شعر که از زیباترین و پرآوازه‌ترین اشعار اجتماعی انوری است، تاکنون نظر بسیاری از خاورشناسان را که با زبان و ادب پارسی سروکار داشته‌اند، به خود جلب کرده و به چندین زبان بیگانه از جمله انگلیسی، آلمانی و روسی نیز برگردانده شده است. انوری در سال ۵۸۳، با زندگی بدرود گُفت.

جز موضوعات اجتماعی، غزل‌هایی که محصول دوران جوانی سخنور و مضمون آن‌ها عشق، ستایش، مستی و باده‌پیمایی است و نیز بدگویی‌های تلخ و گزنده را در دیوان انوری می‌توان یافت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا