دادائیسم

در نخستین دهه سده بیستم رقابتهای مستعمراتی بریتانیا با آلمان شدت گرفت. به همین دلیل انگلستان سلسله اتحادهایی را در اروپا تشکیل داد. در نتیجه، اروپا که به علت رقابت های سیاسی، اقتصادی و نظامی قدرتهای بزرگ در آستانه جنگ قرار گرفته بود، صحنه مسابقات تسلیحاتی شد.

اندیشمندان قرن نوزدهم قرن آینده را قرن سعادت بشر می‌پنداشتند و بسیار به آن دل بسته بودند؛ امّا این آرزو به یأس بدل شد؛ زیرا پس از اولین دهه قرن بیستم، جنگ جهانی اول درگرفت و ثابت کرد که انسان با سعادت حقیقی قرنها فاصله دارد.

جنگ جهانی نخست (۱۹۱۸ – ۱۹۱۴) چون سلسله جبالی به رنگ خون از میان این قرن سر برآورد. در نتیجه کشتارهای جنون‌آمیز این جنگ، دست کم ده میلیون اروپایی که بیشتر جوان بودند جان خود را از دست دادند.

به هر صورت این جنگ چون کاردی بر استخوان اروپا نشست و هیچ اروپایی هوشمند و حساسی نتوانست خود را از حوزه تأثیر و فشار آن برکنار دارد. در این میان دستاوردهای قرن نوزدهم اروپا و پیشرفتهای روزافزون صنعتی حتی در جنگ نیز، بر سرعت انسان می‌افزود.

یکی از منتقدان فرانسوی می‌گوید: معمولاً هر نویسنده ای کلمه مورد علاقه ای دارد که اگر ما آن را کشف کنیم، کلید شخصیت آن نویسنده را یافته ایم. حال اگر در زمینه ادب قرن بیستم به دنبال کلمه ای کلیدی بگردیم، همانا کلمه «نوین» را خواهیم یافت. کلمه «مدرن»، گوهره و ستون فقرات هنر و ادبیات قرن بیستم را تشکیل می‌دهد از علل طرح ادعای مدرن بودن از ناحیه نویسندگان پرمایه ای که از حیث مشرب و ذوق با هم تفاوت آشکار داشتند، عناصری چند را می‌توان برشمرد. رشد سریع جمعیت، همراه با بسط و اشاعه فرهنگ، توده کثیری از مردم کتاب خوان را به وجود آورد که می‌بایست در سطوح گوناگون زمینه خرسندی ایشان فراهم گردد.

نو کردن و اندیشه نوگرایی در جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵ ـ ۱۹۳۹) نیز چهره خود را نشان داد. این جنگ که نسبت به جنگ اول بسیار مخرب تر و کاربرد ماشین در آن بیشتر بود، سرانجام با شکست آلمان و تسلیم بدون قید و شرط این کشور پایان پذیرفت. نیمه نخست سده بیستم با تحولات شگفت‌انگیزش حتی تیزبین‌ترین تاریخ‌نگاران اجتماعی را در ترسیم طرحی روشن از این دوره با دشواری روبه رو می‌سازد؛ کار تاریخ‌نگاران ادب به مراتب دشوارتر است؛ زیرا این عصر مجموعه پیچیده‌ای از استعدادها، ستیزه‌کاری‌ها و ره‌یافت های گوناگون است و نوگرایی چشم‌گیرترین ویژگی ادب این عصر به شمار می‌آید.

بروز دو جنگ جهانی اول و دوم در فاصله ای اندک متفکران جدید را بر آن داشت تا علل این دو پدیده را پی‌جویی کنند. نخستین پرسش این بود که چرا بشریت نوخواه و آگاه باخترزمین به جای حرکت در مسیر واقعی انسانی در مسیر جدیدی از بربریت افتاد. در ۱۹۱۶ مکتب دادائیسم ظهور کرد. هنرمندان پیرو این مکتب از افلاس خرد دم می‌زدند. این مکتب روشی ضد هنری داشت و واکنشی عصیانگرانه در برابر هر نهاد و بنیاد و سنت بود. مکتب دادائیسم هر چند با بی‌مهری مواجه شد و مقبول هیچ کس واقع نگردید؛ امّا زمینه را برای ظهور مکتب اصیل و انسانی فراواقع‌گرایی (سوررئالیسم) آماده کرد. این مکتب در اواخر جنگ جهانی نخست – مقارن افول دادائیسم ـ پیدا شد. بنای دبستان فراواقع‌گرایی بر اصالت وهم و رؤیا و تداعی آزاد و صورت های پنهان در ناخودآگاه است فراواقع‌گراها از نظریات فروید در روانکاوی بهره می‌گرفتند و خود اغلب روان‌پزشک بودند. در حقیقت، مکتب فراواقع‌گرایی به هر نوع خواب دیدن در حالت بیداری اصالت هنری می‌بخشید.

زرافه شعله ور از نقاشی های مشهور سالوادور دالی یکی از بهترین آثاری است که چهارچوب مکتب فراواقع‌گرایی را به نمایش می‌گذارد. در تمامی مکتبهای جدید هنری نوعی گریز از بیرون به درون می‌توان یافت. آثار خود را به شیوه غیر بازنمایی یا غیرشیئی ارائه می‌دادند. آیا این بدان معنا نیست که هنرمند نمی‌خواهد چیزی را بیان کند؛ بلکه می‌خواهد آن را پنهان کند؟ همان طور که رولان بارت، نقاد معاصر فرانسوی گفته است که «شعر، بیان کتمان است». تردیدی نیست که در قرن بیستم پس از بروز آن همه فجایع انسانی، هنر و ادبیات راه طغیان در پیش گرفت. این طغیان اگر چه به نوعی هرج و مرج شباهت داشت؛ امّا در حقیقت، درون گرایی حاد و پیچیده‌ای بود که نشان می‌داد، انسان امروز به درون خویش گریخته است و آن‌چه در بیرون او و در برابر چشمانش بروز می‌کند، برایش قابل تصور و پذیرش نیست.

انسان له شده در زیر چرخ دنده‌های فناوری و جنگ می‌خواهد برای ذات خویشتن معنایی بیابد و چون ناامید می‌شود. به یأس فلسفی می‌رسد و دست بسته، منتظر مرگ می‌ماند.

آیا این تصوّرات، ادامه‌ فلسفه‌ بدبینی برخی از فلسفه‌دانان گذشته است یا خود پیامدی مستقل است که از جنگ‌های جهانی نخست و دوم ناشی می‌شود؟

از آنجا که در قرن بیستم دبستان‌های هنری بسیاری پدید آمده‌اند که بررسی همه‌ آن‌ها امکان‌پذیر نیست. دراین جا تنها به معرفی چند مکتب مهم و هنرمندان شاخص آن‌ها اکتفا می‌کنیم.

در دانشنامه بریتانیکا چاپ انگلستان درباره‌ مکتب «دادا» آمده است:

«دادا، جنبشی ادبی و هنری بود، با دامنه‌ جنگ جهانی و خصلت هیج‌گرایانه که از سال ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۳۲ دوام آورد.»

ظاهراً نام دادا از بریده‌ کلمات کتاب لغت لاروس انتخاب شده است و هیج معنایی ندارد.

دادائیست‌ها با هر نظامی مخالف بودند و از نظر آنان، بهترین نظام بی‌نظامی بود. می‌دانیم که در ادییّات، نمادگرایان درصدد برآمدند پوسته‌ زندگی را که طبیعت‌گرایان به دقّت ثبت کرده بودند، بشکافند و دنیای زیرین و نامحسوس ضمیر ناخودآگاه را نمایان سازند. به بیان دیگر آن‌ها به نوعی کشف و شهود عرفانی معتقد بودند. در مقابل، دادائیست‌ها سنت را در ذوق، عادات اجتماعی و مفروضات اخلاقی به مبارزه می‌طلبیدند؛ امّا تخیّل را کاملاً آزاد نمی‌دانستند و زیبایی‌شناسی منسجمی از آن خود پدید نیاوردند. آندره برتون – که از بنیان‌گذاران مکتب فراواقع‌گرایی است – در ضعف مکتب دادا می‌گوید: مرام‌نامه‌ سال ۱۹۱۸ دادا مانند دروازه‌ای است که به دالانی حلقوی باز می‌شود. معنای حرف برتون این است که دادا خود یک بن‌بست و اسارت است و هنرمند جنگ ‌زده‌ مفلوک را نجات نمی‌دهد. به همین جهت بود که مکتب نیرومند و انسانی فراواقع‌گرایی به وسیله‌ گروهی روان‌شناس هنرمند – مانند آندره برتون – برای خروج از بن‌بست و نجات یافتن از ویروس دادا بسیار عالمانه بنیاد نهاده شد.

مکتب دادا را جوانی به نام تریستان تزارا از اهالی رومانی و دوستانش طرح ریزی کردند. دادائیست‌ها مجلاتی نیز منتشر می‌کردند که به اسامی‌ای چون: «میخانه‌ ولتر»، «دادا» و «آدمخوار» نامیده می‌شدند.

آنان به نویسندگان توصیه می‌کردند که روزنامه و قیچی بردارند و کلمات را از هم جدا کنند و در کیسه بریزند و تکان دهند و بعد آن‌ها را کنار هم بگذارند. تزارا با بهره‌گیری از همین سبک نویسندگی، قطعه‌ای ساخته است: «بلوری از فریاد مضطرب می‌اندازد روی صفحه‌ای که خزان، شامگاهان آرامی حسن و جمال دوشیزه‌ای که آب‌پاشی راه پوشیده از مرداب تغییر شکل می‌دهد.»

دادائیسم با هیچ یک از قوانین طبقه‌بندی هنر و زیباشناسی هم‌خوانی ندارد و پیروان سنّت‌های کهن را لگدکوب خواهش‌های خود می‌کنند؛ ولی هیج عقیده‌ تازه و استواری به جای آن نمی‌آورند. تزارا، بنیان‌گذار این مکتب در سال ۱۹۲۲ در میان تشنجات مالیخولیایی خود جان سپرد و آندره برتون که خود تا حدی از حامیان دادائیسم بود، به همراه هنرمندان دیگری چون لویی آراگون و پل الوار سوررئالیسم را بنا نهادند.

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا