الدرس الثالث: ثلاث قصص قصیره

حَولَ النَّصِّ

۱- ما قالَتِ الشَّیماءُ لِلمُسلمینَ حینَ وَقَعَت فِی الأَسْر؟ قالَتْ لَهُم: إنّی لَأُختُ النَّبی مِنَ الرَّضاعَهِ.

(هنگامی که شیما در اسارت افتاد به مسلمانان چه گفت؟ ـ به ایشان گفت: من خواهر شیری (همشیره) پیامبرم.)

۲- کَم دیناراً أمَرَ أنوشِروانُ أن یعطَی لِلفَلّاحِ؟  أَمَرَ أَنْ یعْطیٰ لِلْفَلّاح أَلْفَ دینارٍ.

(انوشیروان فرمود چند دینار به برزگر داده شود؟ ـ فرمود که هزار دینار به کشاورز داده شود.)

۳- مِن أی شَیءٍ انزَعَجَ رسولُ اللهِ (ص)؟ انزَعَجَ رَسولُ اللهِ حینَما رأی لم یُقبّل الرّجلُ إلّا إبنه.

(فرستاده خدا از چه چیزی آزرده شد؟ ـ فرستاده خدا هنگامی که دید مرد تنها پسرش را بوسید آزرده شد.)

۴- ماذا کانَ یغرِسُ الفَلّاحُ العَجوزُ؟ کان الفَلّاح یغْرِسُ فَسیلَهَ جَوْز. (برزگر سالخورده چه چیزی را می‌نشاند؟ ـ برزگر نهال گردو می‌نشاند.)

۵- مَن قَبَّلَ الوَالِدُ فِی البِدایهِ؟  قَبَّلَ الأَبُ إبنَه فِی البِدایهِ. (پدر در آغاز چه کسی را بوسید؟ ـ پدر در آغاز پسرش را بوسید.)

۶- مَن هِی الشَّیماءُ؟ إنّها أُختُ النَّبی مِنَ الرَّضاعَهِ. (شیما کیست؟ ـ او خواهر شیری (همشیره) پیامبر است.)

۱- دَعَتِ الشَّیماءُ قَبیلَتَها إلَی الإسلامِ بَعدَ أن أَعتَقَها النبیّ. (شیما پس از اینکه پیامبر او را آزاد کرد قبیله اش را به اسلام فراخواند.)

۲- لَو کانَ النَّبی (ص) فَظّاً لَانفَضَّ النّاسُ مِن حَولهُ. (اگر پیامبر تندخو بود مردم از پیرامونش پراکنده می‌شدند.)

۳- الاِهتِمامُ بِغَرْسِ الأشجارِ واجِبٌ عَلَی کُلِّ فردٍ مِنّا.  (توجه به کاشت درختان بر هر فردی از ما بایسته است.)

۴- کانَ أَنوشِروانُ أَحَدَ مُلوکِ إیران قَبْلَ مِئَهِ سَنَهٍ. (انوشیروان یک صد سال پیش یکی از پادشاهان ایران بود.)

۵- تُثمِرُ شَجَرَهُ الجَوزِ بَعدَ سَنَتَینِ عادَهً. (درخت گردو معمولا پس از دو سال بار می‌دهد.)

۶- کانَ النَّبی (ص) یُحِبُّ الأطفالَ. (پیامبر کودکان را دوست می‌داشت.)

إعلَموا

به این جمله دقت کنید.

حَضَرَ الزُّمَلاءُ فی صالَهِ الاِمتِحانِ إلّا حامداً. (همشاگردی‌ها به جز حامد در سالن امتحان حاضر شدند.)

کلمه «حامِداً» در جمله بالا مُستَثنی، «الزُّمَلاءُ» مستثنی مِنْهُ و «إلّا» ادات استثناء نامیده می‌شوند.

مستثنی یعنی «جدا شده از حکم ماقبل».

به کلمه ای که مستثنی از آن جدا شده است، مستثنی مِنه گفته می‌شود.

حَضَرَالزُّمَلاءُفی صالَهِ الاِمتِحانِإلّاحامداً
 مستثنی مِنْهُ ادات استثناءمستثنی
الزُّمَلاءُحَضَروافی صالَهِ الاِمتِحانِإلّاحامداً
مستثنی مِنْهُ  ادات استثناءمستثنی

مثال دیگر:‌ کُلُّ شَیءٍ یَنقُصُ بِالإنفاقِ إلّا   العِلمَ. (هر چیزی با انفاق می‌کاهد به­جز دانش.)

             مستثنی مِنْهُ            ادات استثناء   مستثنی

۱- ﴿ کُلُّ شَیءٍ هالِکٌ إلّا وَجهَهُ﴾(هر چیزی به جز چهره او نابود شدنی است.) / مستثنی: وَجهَ / مستثنی مِنْهُ: کُلُّ شَیءٍ

۲- ﴿فَسَجَدَ المَلائکَهُ کُلُّهُم أجمَعونَ إلّا إبلیسَ استَکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرینَ﴾(پس همه فرشتگان باهم سجده کردند؛ به جز شیطان که خود را بزرگ یافت و از بی دینان بود[شد].) / مستثنی: إبلیسَ / مستثنی مِنْهُ: المَلائکَهُ

۳- کُلُّ عَینٍ باکیهٌ یَومَ القیامَهِ إلّا ثَلاثَ أعیُن؛ عَینٌ سَهِرَت فی سَبیلِ اللهِ وَ عَینٌ غُضَّت عَن مَحارِمِ اللهِ وَ عَینٌ فاضَت مِن خَشیهِ اللهِ.

(هر چشمی روز رستاخیز گریان است، به جز سه چشم: چشمی که در راه خدا بیدار مانده و چشمی که از محارم بر هم نهاده شده و چشمی که از پروای خدا لبریز شده است.)

مستثنی: ثَلاثَ أعین / مستثنی مِنْهُ: کُلُّ عَینٍ

۴- کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إلّا وِعاءَ العِلمِ فَإنَّهُ یتَّسِعُ بِهِ. (هر ظرفی با آنچه در آن نهاده شده تنگ می‌شود، به جز ظرف دانش؛ زیرا به کمک دانش، ظرف فراخ می‌شود.)

مستثنی: وِعاءَ العِلمِ / مستثنی مِنْهُ: کُلُّ وِعاءٍ

۵- کُلُّ شَیءٍ یرخُصُ إذا کَثُرَ إلّا الأدَبَ فَإنَّهُ إذا کَثُرَ غَلا. (هر چیزی به جز ادب هر گاه فراوان شود ارزان می‌شود؛ زیرا ادب هر گاه زیاد شود پر بها می‌شود.)

مستثنی: الأدَبَ / مستثنی مِنْهُ: کُلُّ شَیءٍ

۶- لا تَعْلَمُ زَمیلاتی اللُّغَهَ الْفَرَنسیهَ إلّا عَطیهَ. (هم شاگردیانم به جز عطیه زبان فرانسه نمی‌دانند.) / مستثنی: عَطیهَ / مستثنی مِنْهُ: زَمیلاتی

۷- حَلَّ الطُّلابُ مَسائِلَ الرّیاضیاتِ إلّا مَسأَلَهً. (دانش آموزان به جز یک مسئله [همه] مسایل ریاضی را حل کردند.)

مُستثنی: مَسأَلَهً / مُستثنی مِنْهُ: مَسائِلَ الرّیاضیاتِ

أُسْلوبُ الْحَصْرِ

«إلّا» در «اسلوب حصر» برای استثناء نمی‌آید؛ بلکه برای «اختصاص و حصر» است.

«حصر» یعنی اختصاص دادنِ چیزی به کسی یا موضوعی؛ مانند:

«ما فازَ إلَّا الصّادِقُ.» یعنی «کسی جز راستگو موفّق نشد.» یا «تنها راستگو موفّق شد.»

در این جمله موفّقیت را به شخص راستگو منحصر کرده و از دروغگو سلب کرده ایم.

این اسلوب معمولاً هنگامی است که پیش از «إلّا» جمله منفی آمده و مستثنی مِنه ذکر نشده باشد؛ مثال:

ما حَفِظَ القَصیدَهَ إلّا کاظِم.   ←  تنها کاظم قصیده را حفظ کرد.

کسی جز کاظم قصیده را حفظ نکرد.

در جمله بالا «حفظ قصیده» تنها به کاظم اختصاص دارد و فقط در او حصر شده است.

در اسلوب حصر می‌توانیم عبارت را به صورت مثبت و مؤکَّد نیز ترجمه کنیم.

ما شاهَدْتُ فِی الْمَکْتَبَهِ إلّا کاظِماً   ←  در کتابخانه، تنها کاظم را دیدم.

در کتابخانه، کسی جز کاظم را ندیدم.

(خودت را بیازما؛ عبارات زیر را ترجمه کن؛ سپس اسلوب حصر را از اسلوب استثنا جدا کن.)

۱- ﴿ وَ مَا الحَیاهُ الدُّنیا إلّا لَعِبٌ وَ لَهوٌ…﴾ (و زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی است.) / أُسلوبَ الحَصرِ

۲- ﴿… لا ییأَسُ مِن رَوحِ اللهِ إلّا القَومُ الکافِرونَ﴾( کسی به جز قوم کافران از رحمت خدا ناامید نمی‌شود.) / أُسلوبَ الحَصرِ

۳- ﴿إنَّ الإنسانَ لَفی خُسرٍ إلّا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ﴾( همانا انسان در زیان است به جز کسانی که ایمان آوردند و کارهاى نیک انجام دادند.) / أُسلوب الاِستثناء

۴- حَضَرَ جَمیعُ الطُّلّابِ فی صالَهِ الإِمْتِحاناتِ إلّا جَواداً. (همه دانش آموزان به جز جواد در سالن امتحانات حاضر شدند.) / أُسلوب الاِستثناء

۵- شارَکْتُ فی جَمیعِ الْمُبارَیاتِ إلّا کُرَهَ الْمِنضَدَهِ. (در همه مسابقات به جز تنیس روی میز شرکت کردم.) / أُسلوب الاِستثناء

۶- قَرَأتُ الکِتابَ التاریخیّ إلّا مَصادِرَهُ. (کتاب تاریخی به جز منابعش را خواندم.) / أُسلوب الاِستثناء

۷- اِشتَرَیتُ أنواعَ الفاکِهَهِ إلّا أناناسَ. (انواع میوه به جز آناناس را خریده­ام.) / أُسلوب الاِستثناء 

سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی
سعید جعفری
دبیرستان
سعید جعفری
سعید جعفرری دبیر فارسی، عربی و انگلیسی

التَّمارین

۱- صَبیّ قَبلَ سِنِّ البُلوغِ. (کودکی پیش از سنّ بلوغ.) الیافِع / الأمرَد

۲- جَعَلَهُ حُرّاً وَ أخرَجَهُ مِنَ العُبودیهِ. (او را آزاد کرد [قرار داد] و از بردگی درآورد.) أعتَقَ

۳- الرَّجُلُ أوِ المَرأهُ الکَبیرَهُ فِی السِّنِّ. (مرد یا زن بزرگسال.) العَجوز

۴- قِطعَهٌ مِنَ قُماشٍ یلبَسُ فَوقَ المَلابِسِ کَالعِباءَهِ. (تکه­ای پارچه که مانند چادر روی لباس­ها پوشیده می‌شود.) الرّداء

۵- ثَمَرَهٌ قِشرُها صُلبٌ وَ غَیرُ صالِحٍ لِلأکلِ، یکسَرُ لِتَناوُلِها. (میوه­ای که پوستش سخت است و نامناسب برای خوردن است؛ برای خوردنش شکسته می‌شود.) الجوز

دَخَلَ رَسولُ اللهِ (ص) فی مَسجِدٍ. کانَ فِی المَسجِدِ جَماعَتانِ. جَماعَهٌ یَتَفَقَّهونَ وَ جَماعَهٌ یَدعونَ اللهَ وَ یَسألونَهُ. فَقالَ: کِلَا الجَماعَتَینِ إلَی خَیرٍ. أمّا هؤلاءِ فَیَدعونَ اللهَ؛ وَ أمّا هؤلاءِ فَیَتَعَلَّمونَ وَ یفَقِّهونَ الجاهِلَ. هؤلاءِ أفضَلُ. بِالتَّعلیمِ أُرسِلتُ. ثُمَّ قَعَدَ مَعَهُم.

و الآنَ أجِب عَمّا یلی حَسَبَ النَّصِّ. (و اکنون با توجه به متن به آنچه می‌آید پاسخ بده.)

۱- لِماذا جاءَت کَلِمَهُ «مَسجِدٍ» فِی المَرَّهِ الأُولَی بِدونِ أل وَ فِی المَرَّهِ الثّانیهِ مَعَ أل؟  (چرا واژه «مسجد» بار نخست بدون «ال» و بار دوم با «ال» آمده است؟)

– زیرا کلمه مسجد بار نخست ناشناس بود، یا به اصطلاح نکره بود و بار دوم، شناس شده، یعنی به اصطلاح معرفه است.

۲- ما هُوَ نَوعُ هذِهِ الکَلِماتِ؟    – التَّعلیم: مصدر باب تفعیل /  الجاهِل: اسم فاعل /  الأفضَل:‌ اسم تفضیل

۳- اُکتُب نَوعَ هذَینِ الفِعلَینِ وَ صیغَتَهُما وَ بابَهُما. (نوع این دو فعل و صیغه آن دو و باب­شان را بنویس.)

– یَتَفَقَّهونَ: فعلٌ مضارعٌ معلومٌ للغائبینَ من باب تَفعُّل

– أُرسِلتُ: فعلٌ ماضٍ لِلمُتِکلّم وَحدَه مَجهول مِن باب إفعال

۴- أَعرِبِ الکَلماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ: (نقش (اعراب) واژگانی را که زیرششان خط است بازگو کن.)

– اللهِ: مضاف الیه و مجرور / اللهَ: مفعول و منصوب / خَیرٍ: مجرور به حرف جرّ / الجاهِلَ: مفعول و منصوب / أفضَلُ: خبر و مرفوع

۵- اُکتُب مُتَرادِف «جَلَسَ» وَ «بُعِثتُ» و «أحسَنُ» فِی النَّصِّ. (مترادف «جَلَسَ» وَ «بُعِثتُ» و «أحسَنُ» در متن را بنویس.) – قعَدَ (نشست) / أُرسلتُ (فرستاده شدم)  / أَفضَل: (برتر)

۶- اُکتُب جَمعَ التَّکسیرِ لِهذِهِ الأسماءِ: (جمع شکسته برای این اسمها را بنویس.) – رَسول(فرستاده): ج رُسُل، جاهِل(نادان): ج جُهّال، أفضَل(برتر، برترین): ج أفاضل و تَعلیم(یاددادن): ج تعالیم

۱- الیافِع (جوان کم­سال)  5    الشّابّ(جوان)       5  الأَمرَد (نوجوان بی­ریش)   5        العَجوز(پیر)    5    الوِعاء(ظرف)           ■

۲-  الرَّصید(اعتبار مالی) ■     الرِّداء(بالاپوش)      5  الفُستان (پیراهن زنانه)    5      القَمیص(پیراهن)  5    السِّروال(شلوار)         5

۳- الأَفراس(اسب­ها؛ فَرَس) ۵    القَصیر(کوتاه)      ■    الکِلاب (سگ­ها؛ کَلب)    5      الذِّئاب(گرگ­ها؛ ذِئب) ۵  الأُسود(شیرها؛ أَسَد)   5

۴- الإخوَه (برادران؛ أخ)  5    الأُمَّهات(مادران؛ أمّ) ۵  الأجداد (نیاکان؛ جدّ)      5      الآبار(چاه‌ها؛ بِئر) ■      الأخَوات(خواهران؛ أُخت) ۵

۵- القِشر(پوست)         5    الفَظّ (تندخو)        ■    الجِذع (تنه)              5      الغُصن (شاخه)   5      الثَّمَر (میوه)        5

۶- الفُستُق (پسته)        5    الجَوز (گردو)       5  النَّوم (خواب)             ■       العِنَب (انگور)    5      التُّفّاح (سیب)       5

غَلا(گران شد) ≠ رَخُصَ (ارزان شد)/ الشِّراء (خرید)≠ البَیع (فروش) / اتَّسَعَ (فراخ شد) ≠ ضاقَ (تنگ شد)

أعطَی (داد) ≠ أخَذَ (گرفت) / الشَّمال (راست) ≠ الیَمین(چپ)

قَدَرَ(توانست) = اِستَطاعَ / الدَّاء(بیماری) = المَرَض / الصَّبی (کودک) = الوَلَد (فرزند) / راحَ (رفت) = ذَهَبَ

الأعوام (سالها) = السِّنین / الرَّوح(رحمت) = الرَّحمَه / صارَ(گشت) = أصبَحَ

۱- تَقتَرِحْنَ: پیشنهاد می‌دهیدرجاءً، اِقتَرِحْنَ: لطفاً پیشنهاد دهید۷- اِنفَتَحَ: گشوده شدلَم یَنفَتِحْ: گشوده نشد؛ گشوده نشده است
۲- تَبتَعِدُ: دور می‌شویلا تَبتَعِدْ: دور نشو۸- تَظاهَرَ: وانمود کردلا نَتَظاهَرُ: وانمود نمی‌کنیم
۳- تُسْرِعُ: می‌شتابیأسْرِعْ: بشتاب۹- تَوَکَّلَ: توکّل کردسَنَتَوَکَّلُ: توکل خواهیم کرد
۴- یَعتَذِرُ: پوزش می‌خواهدأعتَذِرُ: پوزش می‌خواهم۱۰- عَلِّمْ: آموزش بدهعَلِّمْنی: به من آموزش بده
۵- قاتَلَ: جنگیدلا یُقاتِلْ: نباید بجنگد۱۱- یَرجِعُ: برمی‌گرددلَن یَرجِعَ: برنخواهد گشت
۶- اِسْتَهلَکَ: مصرف کردمَا اسْتَهلَکنا: مصرف نکردیم۱۲- یَنجَحُ: موفّق می‌شودلِینجَحْ: باید موفق شود
۱- کَبُرَ: بزرگ شدالأکابِر: بزرگتران (جمع أکبَر) اسم تفضیل(أفعل)۷- اِحتَفَلَ: جشن گرفتالاِحتِفالات: جشن [گرفتن]‌ها مصدر (افتعال)
۲- نَدِمَ: پشیمان شدالنّادِمون: پشیمانها اسم فاعل(فاعل)۸- اِستَمَعَ: گوش فرا دادالمُستَمِعینَ: گوش فرادهندگان اسم فاعل (مُـ  ـِ )
۳- عَمِلَ: کار کردالمَعمَل: کارگاه اسم مکان(مَفعَل)۹- غَفَرَ: آمرزیدالغَفّار: بسیار آمرزنده اسم مبالغه (فَعّال)
۴- نَصَرَ: یاری کردالمَنصورات: یاری شدگان اسم مفعول (مفعول)۱۰- لَعِبَ: بازی کردالمَلاعِب: ورزشگاه­ها (جمع مَلعَب) اسم مکان (مَفعَل)
۵- شَجَّعَ: تشویق کردالمُشَجِّعَه: تشویق کننده اسم فاعل (مُـ  ـِ )۱۱- صَغُرَ: کوچک شدالصُّغرَی: کوچک تر/ کوچکترین اسم تفضیل (فُعلی)
۶- عَیّنَ: مشخّص کردالمُعَیّن: مشخص شده اسم مفعول (مُـ  ـَ )۱۲- دَرَّسَ: درس دادالتَّدریس: درس دادن مصدر (تفعیل)
انواع فعل در عربی
Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا