الدرس الأول: الداء و الدواء

معانی الحروف المُشَبَّهَه بالفعل و لا النّافیَه للجنس

۱- الحروف المُشَبَّهَه بالفعل

با معانی دقیق حروف پرکاربرد «إنَّ، أَنَّ، کَأَنَّ، لکِنَّ، لَیتَ، لَعَلَّ» آشنا شوید:

إنَّ: جمله پس از خود را تأکید می کند و به معنای «قطعاً، همانا، به درستی که، بی گمان» است؛ مثال:

۱)﴿إنَّ اللهَ لا یُضیعُ أجرَ المُحسِنینَ﴾  (ترجمه: بی گمان خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.)

■ أنَّ: به معنای «که» است و دو جمله را به هم پیوند می دهد؛ مثال:

۲)﴿… قالَ أعلَمُ أنَّ اللهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ﴾   (ترجمه: گفت می دانم که خدا بر هر چیزی تواناست.)

تفاوت إنّ و أنّ: «إنّ» همیشه در آغاز جمله می آید؛ ولی «أنّ» در میان دو جمله می آید و دو جمله را به یکدیگر پیوند می زند. «إنّ» در فارسی قید تأکید است و «أنّ» حرف پیوند وابسته ساز.

مفعول فعل «قال» همیشه جمله است؛ ازین رو پس از فعل «قال» فقط باید «إنّ» به کار رود.

معمولاً «لِأَنَّ» به معنای «زیرا، برای اینکه» است؛ مثال:

پرسش: لِماذا ماسافَرْتَ بِالطّائِرَهِ؟ (ترجمه: چرا با هواپیما سفر نکردی.) – پاسخ: لِأَنَّ بِطاقَهَ الطّائِرَهِ غالیهٌ. (ترجمه: زیرا بلیت هواپیما گران است.)

■ کَأَنَّ: به معنای «گویی» و «مانند» است؛ مثال:

۳)﴿ کَأنَّهُنَّ الیاقوتُ وَ المَرجانُ﴾    (ترجمه: آنان مانند یاقوت و مرجان اند.)

﴿کَأنَّ إرضاءَ جَمیعِ النّاسِ غایهٌ لا تُدرَک﴾ (ترجمه: گویی خشنود ساختن همه مردم، هدفی است که به دست آورده نمی شود.)

انواع «ان»

لکِنَّ: به معنای «ولی» و برای کامل کردن پیام و بر طرف کردن ابهام جمله قبل از خودش است؛ مثال:

۴) ﴿… إنَّ اللهَ لَذو فَضلٍ عَلَی النّاسِ وَ لکنَّ أکثَرَ النّاسِ لا یشکُرونَ﴾  (بی گمان خدا دارای بخشش بر مردم است، ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی کنند.)

■ لَیتَ: به معنای «کاش» و بیانگر آرزوست و به صورت «یا لَیتَ» هم به کار می رود؛ مثال:

۵) ﴿وَ یقولُ الکافِرُ یا لَیتَنی کُنتُ تُراباً﴾   (و کافر می گوید: ای کاش من خاک بودم!)

■ لَعَلَّ: یعنی «شاید» و «امید است»؛ مثال:

۶) ﴿ إنّا جَعَلناهُ قُرآناً عَرَبیاً لَعَلَّکُم تَعقِلونَ﴾    (بی گمان ما قرآن را به زبان عربی قرار دادیم امید است شما خردورزی کنید.)

گوشزد: «إنّا» همان «إنّ»+«نا» است.

۱- الَقُرآن: خواندن ۲- عقَلَ: خردورزی کرد

تذکّر مهم: در ترجمه صحیح باید به سیاق (اسلوب و روش سخن) عبارت توجّه کرد.

ترجمه هنر و علم است و باید ذوق و سلیقه مترجم همراه توانمندی‌های زبانی مانند شناختِ ویژگی‌های زبان مبدأ و مقصد باشد.

حروف مشبَّهه بالفعل بر سر جمله اسمیه (مبتدا و خبر) می آیند و هنگامی که بر اسم ظاهر وارد می شوند، آن را به عنوان اسم خود، منصوب می کنند؛ ولی اِعراب خبر را تغییر نمی دهند.

مَهدی فائِزٌ فی مُسابَقَهِ کُرَهِ الْمِنضَدَهِ.  (مهدیٌ: مبتدا و مرفوع / فائزٌ: خبر و مرفوع) (مهدی در مسابقه تنیس روی میز برنده است.) 

لَیتَ مَهدیاً فائِزٌ فی مُسابَقَهِ کُرَهِ الْمِنضَدَهِ! (مهدیّاً: اسم لیت و منصوب / فائزٌ: خبر لیت و مرفوع) (کاش مهدی در مسابقه تنیس روی میز برنده شود.)

حروف مشبهه بالفعل

اِختَبِر نَفسَکَ (۱) تَرجِم ‌هاتَینِ الآیتَینِ الکَریمَتَینِ. (خودت را بیازما: این دو آیه کریمه را به فارسی برگردان.)

۱- ﴿فَهذا یومُ البَعثِ وَلکِنَّکُم کُنتُم لا تَعلَمونَ﴾ (ترجمه: این، روزِ رستاخیز است؛ ولی شما خودتان نمی دانستید.)

۲- ﴿إنَّ اللهَ یحِبُّ الَّذینَ یقاتِلونَ فی سبیلِهِ صَفّاً کَأنَّهُم بُنیانٌ مَرصوصٌ﴾

(بی‌گمان خدا کسانی را که صف در صف در راهِ او می جنگند دوست می دارد؛ گویی که ایشان ساختمانی استوارند.)

۱- الَبْعْث: رستاخیز ۲- اَلْبُنیانُ الْمَرصوصُ: ساختمان استوار

اِختَبِر نَفسَکَ (۲) عَینِ اسْمَ الحُروفِ المُشَبهَّهِ وَ خَبَرَها؛ ثمَ اذْکرْ إعرابَهُما.(خودت را بیازما: اسم حروف مشبهه و خبر آنها را شناسایی کن؛ سپس اعراب آنها را بازگو کن.)

(کاش فصل بهار در سرزمین ما طولانی باشد؛ زیرا بهار در اینجا کوتاه است.)

(اسم لیت: فَصْلَ، منصوب / خبر لیت: طَویلٌ، مرفوع // اسم أنّ: الرَّبیعَ، منصوب / خبر أنّ: قصیر، مرفوع.)

(گویی خریدار در خرید کالا دودل است؛ ولی فروشنده تصمیم به فروش آن دارد.)

(اسم کَأَنَّ: الْمُشتَری، منصوب / خبر کَأَنَّ: مُتَرَدِّدٌ، مرفوع // اسم لٰکِنَّ: الْبائِعَ، منصوب / خبر لٰکِنَّ: عازِمٌ، مرفوع.)

(در واژه نامه به دنبال معنای «عصّاره» بگرد؛ زیرا شاید این کلمه در آن نوشته شده باشد.) (اسم لَعَلَّ: الْکَلِمَهَ، منصوب / خبر لَعَلَّ: مَکتوبَهٌ، مرفوع.)                              الَعَصّارَه: آبمیوه گیری

لا النافیه للجنس:

تاکنون با سه معنای حرف «لا» آشنا شده اید:

۱- لا به معنای «نه» در پاسخ به «هَلْ» و «أ»َ؛ مانند: أ أنتَ مِن بُجنورد؟ – لا، أنا مِن بیرجَند.

۲- لای نفی مضارع؛ مانند: لا یذهَبُ ← نمی رود.

۳- لای نهی؛ مانند: لا تَذهَبْ ← نرو  /  لا تَذهَبوا ← نروید

و به معنای «نباید» بر سر فعل مضارع اوّل و سوم شخص؛ مانند لا یذْهَبْ: نباید برود. / لا أَذْهَبْ: نباید بروم.

«لا» هنگامی که بر سر فعل غایب و متکلّم بیاید، معادل معنای فارسی «نباید» است؛ مانند: لا یذْهَبْ عارِفٌ ← عارف نباید برود.

تفاوت لای نفی و لای نهی: لای نفی غیرعامل است؛ یعنی کاری انجام نمی دهد؛ ولی لای نهی فعل مضارع را مجزوم می کند؛ به دیگر سخن ضمه را ساکن می گرداند یا «ن» پایان فعل را می اندازد، بجز صیغه ششم و دوازدهم.

در این درس با معنای دیگری برای «لا» آشنا می شوید.

معنای چهارم «هیچ … نیست» می باشد و لای نفی جنس نامیده می شود

۴- نفی جنس: «هیچ … نیست». بر سر «اسم» وارد می شود؛ مثال:

﴿لا عِلمَ لَنا إلّا ما عَلَّمتَنا﴾ (جز آنچه به ما آموخته ای، هیچ دانشی نداریم. (برای ما نیست)

لا کَنزَ أغنَی مِنَ القَناعَهِ. (هیچ گنجی بی نیازکننده تر از قناعت نیست.)

اسم پس از لای نفی جنس معمولاً بدون ال و دارای فتحه است.

خبر لای نفی جنس در صورتی که اسم ظاهر (آشکار) باشد، به همان شکل مرفوع می ماند؛ مثال: اَلْعَفْوُ عِندَ الْقُدرَهِ حَسَنٌ.

لا شَیءَ أَحْسَنُ مِنَ الْعَفْوِ عِندَ الْقُدرَهِ. (شَیءَ: اسم لا، نکره و مفتوح / أَحْسَنُ: خبر لا، مرفوع)

خوب است بدانید که خبرِ لای نفی جنس اغلب به صورت «جارّ و مجرور» می آید؛ مثال:

لا رَجُلَ فی الحفْلهِ. لا ماءَ فی البَیتِ. لا خائنَ فی فَریقِنا. لا شَکَّ فیهِ.

گاهی خبر لای نفی جنس حذف می شود؛ مانند: لا إله [مَوجود] إلّا اللهُّ. و لا شَکَّ. و لا بأسَ.

saeedjafari
jafarisaeed

انواع لا در عربی

گونه های لا

حروف جار: «مِنْ(از)، فی(در)، إلَی(به سوی)، عَلَی(بر)، بِـ (با)، لِـ (برای)، عَنْ(از)، کَـ(مانندِ)»

اِختَبِر نَفسَکَ (۳) تَرجِم هذِهِ الْأحَادیثَ حَسَبَ قَواعِدِ الدَّرسِ. (خودت را بیازما؛ با توجه به قواعد درس این حدیثها را ترجمه کن.)

ثمَّ عَیِّنِ اسْمَ لا النّافیهِ للِجِنسِ وَ خَبرَها.

لا النّافیهِ للِجِنسِ: خَیرَ / خَبر لا النّافیهِ للِجِنسِ: فی قَولٍ

لا النّافیهِ للِجِنسِ: جِهادَ / خَبر لا النّافیهِ للِجِنسِ: کَجِهادِ

لا النّافیهِ للِجِنسِ: لِباسَ / خَبر لا النّافیهِ للِجِنسِ: أجمَلُ

لا النّافیهِ للِجِنسِ: فَقرَ / خَبر لا النّافیهِ للِجِنسِ: کَالجَهلِ // لا النّافیهِ للِجِنسِ: میراثَ / خَبر لا النّافیهِ للِجِنسِ: کَالأدَبِ

لا النّافیهِ للِجِنسِ: سوءَ / خَبر لا النّافیهِ للِجِنسِ: أسْوَأ

اِختَبِر نَفسَکَ (۴) اِملَأِ الفَراغَ فی ما یلی ثُمَّ عَین نَوعَ «لا» فیهِ. (خودت را بیازما؛ جای خالی را در آنچه می آید پر کن؛ سپس نوع «لا» را در آن شناسایی کن.)

۱- ﴿هَل یستَوِی الَّذینَ یعلَمونَ وَ الَّذینَ لا یعلَمونَ﴾  آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند برابرند؟ (لای نفی مضارع)

۲- ﴿وَ لا یحزُنْکَ قَولُهُم إنَّ العِزَّهَ لِلّهِ جَمیعاً…﴾ گفتارشان تو را نباید اندوهگین کند؛ [زیرا] ارجمندی، همه برای خداست. (لای نهی)

۳- ﴿ذلِکَ الکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ﴾ آن کتاب هیچ شکی در آن نیست هدایتی برای پرهیزگاران است.  (لای نفی جنس)

۴- ﴿لا إکراهَ فی الدّینِ﴾ هیچ اجباری (واداشتنی) در دین نیست. (لای نفی جنس)

۵- لا تُطْعِمُوا الْمَساکینَ مِمّا لا تَأکُلونَ. رَسولُ اللهِّ  (تهیدستان را از آنچه نمی خورید خوراک ندهید.) (لای نهی/ لای نفی مضارع)

۱- ما یَلی: آنچه می آید ۲- الریب: شک

التَّمارین

اَلتَّمرینُ الأوّل: ضَعْ فی الْفَراغِ کَلِمَهً مُناسِبَهً لِلتَّوضیحاتِ التّالیهِ مِنْ مُعجَمِ الدَّرسِ. (در جای خالی برای گزارشهای زیر کلمه مناسب را از واژه‌نامه درس بگذار.)

۱- الـنُحاس عُنصُرٌ فِلِزّی کَالْحَدیدِ مُوصِّلٌ للِحَرارَهِ وَ الکَهرَباءِ.  (مس، عنصری فلزی مانند آهن است که رسانای گرما و برق می باشد.)

۲- اللَّحم مادهٌّ حَمراء مِن جِسمِ الحَیوانِ تُصنعُ مِنهُ أطعِمَهٌ. (گوشت، ماده ای سرخ رنگ از جسم جانور است که از آن غذا درست می شود.)

۳- الـعَصَب خَیطٌ أبیضُ فِی الجِسْمِ یجری فیهِ الحِسُّ. (عصب، رشته ای (نخی) سفید در بدن است که حس در آن جاری می شود.)

۴- العَظم قسْمٌ قوَی مِنَ الجِسْمِ عَلَیهِ لحْمٌ. (استخوان، بخش محکمی از بدن است که گوشت روی آن است.)

۵- الـطین تُرابٌ مُخْتَلِطٌ بِالماءِ. (گِل، خاک آمیخته با آب است.)

اَلتَّمرینُ الثّانی: اِسْتَخْرِجْ مِمّا یلی الْمَطلوبَ مِنکَ.(از آنچه می آید موضوع خواسته شده از تو را بیرون آور.)

دَواؤُکَ فیکَ وَ ما تُبْصِرُ                وَ داؤُکَ مِنکَ وَ لا تَشْعُرُ              المُبتَدَأَ و إعرابَهُ

۱- دواء = مبتدأ و مرفوع / داء = مبتدأ و مرفوع

أَ تَزْعَمُ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغیرٌ                وَ فیکَ انْطَوَى الْعالَمُ الأکبَرُ        اسمَ التَّفضیلِ وَ مَحَلَّهُ الإعرابی

۲- اَلْأکبَر؛ اسمَ التَّفضیلِ وَ صفهٌ لِـ‌‌‌ «الْعالَم»

اَلنّاسُ مِن جِههِ الآباءِ أَکْفاءُ            أَبوهُمُ آدَمٌ وَ الْأُمُّ حَوّاءُ              الخَبَرَ وَ إعرابَهُ

۳- أکْفاءُ = خبرٌ و مرفوعٌ / آدمُ = خبر و مرفوع / حواءُ = خبر و مرفوع

وَ قَدْرُ کُلِّ امْرِئٍ ما کانَ یُحْسِنُهُ                 وَ لِلرِّجالِ عَلَى الأفعالِ أَسماءُ          الجَمعَ المُکَسَّرَ

۴- اَلْجَمعَ الْمُکَسَّرَ: الرِّجال و الْأفعال و أسماء (م رجل، م فعل، م إسم)

فَفُزْ بِعِلْمٍ وَ لا تَطْلُبْ بِهِ بَدَلاً           فَالنّاسُ مَوتیٰ وَ أَهلُ الْعِلْمِ أَحیاءُ    فِعلَ النَّهی

۵- فِعلَ النَّهی: لا تَطلُبْ

أَیهَا الْفاخِرُ جَهلاً بِالنَّسَبْ              إنَّمَا النّاسُ لِأُمٍّ وَ لِأَبْ                        اسمَ الفاعِلِ

۶- اِسْمَ الْفاعِلِ: اَلْفاخِر

هَلْ تَراهُم خُلِقوا مِن فِضَّهٍ              أَمْ حَدیدٍ أَمْ نُحاسٍ أَمْ ذَهَبْ                   الفِعلَ المَجهولَ

۷- اَلْفِعلَ الْمَجهولَ: خُلِقوا

بَلْ تَراهُم خُلِقوا مِنْ طینَهٍ               هَل سِویٰ لَحمٍ وَ عَظْمٍ وَ عَصَبْ                 الفِعلَ المُضارِعَ

۸- اَلْفِعلَ الْمُضارِعَ: تَرَا (تَریٰ) / [ماضی: رأی]

إنَّمَا الْفَخْرُ لِعَقلٍ ثابِتٍ                  وَ حَیاءٍ وَ عَفافٍ وَ أَدَبْ                        الجارَّ وَ المَجرورَ

۹- اَلْجارَّ وَ الْمَجرورَ: لِعَقلٍ.

اَلتَّمرینُ الثّالِثُ: امْلَأِ الفَراغ فی ترَجَمَهِ ما یلَی؛ ثمَ عَینْ نوَعَ «لا« فیهِ.(جای خالی را در ترجمه آنچه می آید پر کن؛ سپس نوع «لا» را در آن شناسایی کن.)

و کسانی که غیرِ خدا را فرا می خوانند دشنام ندهید که به خدا دشنام دهند. …   

ای پیامبر، کسانی که در کفر شتاب می ورزند تو را نباید اندوهگین کنند.

۱- سارَعَ: شتافت ۲- حَمَّلَ : تحمیل کرد

اَلتَّمرینُ الرابع: تَرجِمِ الأحادیثَ ثُمَّ عَینِ المَطلوبَ مِنکَ.(احادیث را ترجمه کن؛ سپس آنچه را از تو خواسته شده شناسایی کن.)

۱- کُلُّ طَعامٍ لا یُذکَرُ اسمُ اللهِ عَلَیهِ لا بَرَکَهَ فیهِ.   (نائبَ الفاعِلِ و نوعَ لا)

(هر خوراکی که نام خدا بر آن یاد نشود هیچ برکتی در آن نیست.)

نائبَ الفاعِلِ: اسم / لا در «لایُذکَرُ»: نفی مضارع / لا در «لا بَرکَه»:‌ نفی جنس

۲- لا تَجْتَمِعُ خَصلَتانِ فی مُؤمِنٍ: الْبُخْلُ وَ الْکِذبِ.      (الجارَّ وَ المَجرورَ وَ الفاعِلَ وَ إعرابَهُ وَ نَوعَ الفِعلِ)

(دو ویژگی در مؤمن (در مؤمنی) گرد هم نمی آیند (جمع نمیشوند): خسیس بودن و دروغگویی.)

اَلْجارَّ و الْمَجرورَ= فی مُؤمِنٍ، الْفاعِل= خَصلَتانِ؛ إِعْرابَهُ = مرفوع به الف؛ نَوعَ الْفِعْل = مضارع منفی (لا تَجْتَمِعُ)

۳- لا تَغضَبْ فَإنَّ الغَضَبَ مَفسَدَهٌ.  (نوعَ الفعل وَ اسمَ الحَرفِ المُشَبَّهِ بِالفِعلِ وَ خَبَرَهَ وَ إعرابَهُما)

(خشمگین نشو؛ زیرا خشمگین شدن مایه تباهی است.)

نوعَ الفعل: نهی (لا تَغضَب)/ اسمَ الحَرفِ المُشَبَّهِ بِالفِعلِ: الغضب و منصوب به فتحه / خَبَر: مفسده و مرفوع به ضمه

۴- لا فَقرَ أشَدُّ مِنَ الجَهلِ وَ لا عِبادَهَ مِثلُ التَّفَکُّرِ. (المضاف إلیه و نوع لا)

(هیچ فقری سخت تر از نادانی و هیچ عبادتی مانند اندیشیدن نیست.)  / المضاف إلیه: التفکّر / لای نفی جنس در هر دو مورد

۵- لا تسُبُّوا النّاسَ فَتَکتَسِبُوا العَداوَهَ بَینَهُم. (نوَعَ لا، وَ مُضادَّ عَداوَه)

(ترجمه: مردم را دشنام ندهید؛ که با این کار میانشان دشمنی به دست می آورید.)   لای نهی: لا تسُبُّوا / مُضادَّ عَداوَه: صداقَه

۶- لا تُمیتُوا القْلُوبَ بکِثَره الطَّعامِ وَ الشَّرابِ فإنّ القَلبَ یموتُ کَالزَّرْعِ إذا کثُر علَیه الماءُ.  (نوَعَ لا، وَ إعرابَ الکْلَمِاتِ التَّی تحَتهَا خَطٌّ)

(ترجمه: دلها را با خوردن و آشامیدن زیاد نمیرانید؛ زیرا همان گونه که زراعت بر اثر آب زیاد از بین مى رود، دلها نیز [بر اثر پرخورى] مى میرند.)

لا تُمیتُوا: لای نهی / القْلُوبَ: مفعول، منصوب به فتحه / الطَّعامِ: مضاف الیه، مجرور به کسره / القَلبَ: اسم إنّ، منصوب به فتحه / الزَّرْعِ:‌ مجرور به حرف جارّ / المْاءُ: فاعل، مرفوع به ضمه

۷- خُذُوا الْحَقَّ مِنْ أهْلِ البْاطِلِ و لاتأخُذُوا الباطِلَ مِن أهْلِ الْحَقّ کونوا نُقّاد الکَلام.  (نوَعَ لا، وَ إعرابَ الکْلَمِاتِ التَّی تحَتهَا خَطٌّ)

(ترجمه: حق را از اهل باطل بگیرید و باطل را از اهل حق نگیرید؛ سخن سنج باشید.)

لا تأخُذُوا: لای نهی / الْحَقَّ: مفعول، منصوب به فتحه / البْاطِلِ: مضاف الیه، مجرور به کسره / البْاطِلَ: مفعول، منصوب به فتحه / أهْلِ:‌ مجرور به حرف جارّ / الکَلام: مضاف الیه، مجرور به کسره

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا