آموزه هفدهم: راه خوشبختی

شکسپیر
شاعر انگلیسی

قلمرو زبانی: جزر: پایین رفتن آب دریا، آبکاست  / مد: بالا آمدن آب دریا، آبخاست / توفانی: پرباد  / بسا: بسیار / اشخاص: ج شخص / غفلت: ناآگاهی، بی خبری / اعماق: ج عمق / برخیزید: بلند شوید (بن ماضی: برخاست، بن مضارع: برخیز) / بیم: ترس / تاب: تحمل / گویا: انگار، ظاهرا / فرط: بسیاری، زیادی، فراوانی/ غرور: خودبینی / گذرا: زودگذر، ناپایدار / قدر: ارزش / قلمرو ادبی: راه خوشبختی: اضافه استعاری (خوشبختی شهری است که دارای راه است.) / روزگار دریایی است؛ روزگار چون باد و ابری: تشبیه / دریای بزرگ: استعاره از روزگار / جزر و مد است: کنایه از اینکه این جهان همیشه با افت و خیز همراه است. / کشتی زندگانی، ساحل مقصود: اضافه تشبیهی / جزر و مد؛ گذشته، آینده: تضاد / وطنی زاده می شود: جانبخشی، کنایه از اینکه میهن از نو ساخته می شود. / به اعماق این دریا فرورفتند: کنایه از اینکه نابود شدند

قلمرو زبانی: مسرور: شاد  / برکات: ج برکت، خوبی بسیار، سودمندی / توکل: واگذار کردن / اعمال: ج عمل / افعال: ج فعل / اوقات: ج وقت / عجول: ناشکیبا / تأمل: درنگ / تعلل: سستی و درنگ، به تعویق انداختن چیزی یا انجام کاری / روا: جایز / نشاط: شادی / اضطراب: پریشانی، سراسیمگی / قلمرو ادبی: فردا: مجاز از آینده / بار غم: اضافه تشبیهی / به دوش بکشید: کنایه از به عهده گرفتن / روز و شب؛ سرد و گرم: تضاد / سرد و گرم روزگار خبری ندارند: کنایه از اینکه بی تجربه اید.

قلمرو زبانی: متانت: سنگینی و وقار / سال‌خورده: کهن سال / پرخوف: ترسناک / ایام: روزها / وظایف: ج وظیفه / تعلل: سستی و درنگ، به تعویق انداختن چیزی یا انجام کاری / سلسله: رشته، زنجیره / کائنات: جهان هستی / پاس نمی‌داریم: نگهبانی و نگه داری نمی کنیم  / ندامت: پشیمانی / ثمر: بار، میوه/ محال: ناشدنی / قلمرو ادبی: شعار کردن: کنایه از اینکه به دنبال آن بودن / پایمال کردن: کنایه از «از بین بردن» / سلسله کائنات: اضافه تشبیهی / انگشت ندامت به دندان گزیدن: کنایه از پشیمان شدن

به دریایی که کشتی زندگانی ما بر روی آن به سوی ساحل مقصود می‌رود.

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند / جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

بازگردانی: ای عزیز من، نصیحت من را گوش کن؛ زیرا جوانان خوشبخت، پند پیر دانا را از جان خودشان هم بیشتر دوست دارند.

برعکس اگر عقل و متانت را شعار خود کنند و پیران سال خورده را که عمر دراز تر و تجربه بیشتر دارند در این راه پر خوف و خطر راهبر خود قرار دهند زندگی را به راحت و آسایش خواهند گذرانید و ایام پیری بتوانند برای دیگران کارهای مفیدی انجام دهند.

١- در زندگانی هدف داشته باشیم ٢- برای رسیده به هدفمان برنامه ریزی کنیم. ٣- از تجربه بزرگان و سالمندان بهره ببریم. ۴- هیچ گاه از تکاپو بازنمانیم ۵- ورزش کنیم و تندرستی خودمان را پاس بداریم

نسبت به کسی که از او علم می آموزید، فروتنی کنید.

همان گونه که می بینید، در ترجمه جمله عربی به فارسی، فعل در آخر جمله ترجمه شده آمده است. اکنون به این جمله ها توجّه کنید:

من معلّمم را دوست دارم.   I like my teacher

در ترجمه جمله انگلیسی، فعل جمله ترجمه شده، در کجا قرار گرفته است؟ – در پایان جمله

جای اجزای جمله در زبان های مختلف یکسان نیست. مترجمان هنگام ترجمه به این نکته مهم توجّه می کنند.

فردوسی، ادیسون، ابوعلی سینا

فردوسی سخنوری است که سی سال از زندگانی خود را در راه نظم شاهنامه گمارد. همه دارایی و زمین های خود را در این راه نهاد و هیچ گاه ناامید و سرخورده نشد. پس از به پایان رساندن شاهنامه به دربار محمود غزنوی رفت؛ ولی محمود کار او را نپسندید و قصد جان او کرد. فردوسی مدتها گریزان بود و از چنگ حکومت می گریخت؛ اما سرانجام کتابی را پی افکند که ضامن فرهنگ و چیستی هر ایرانی است.

نخست برای خود هدف هایی را می نویسم. می توانم آنها را به دو دسته کوتاه مدت و بلندمدت بخش کنم؛ سپس نگاه می کنم که کدام یک از این هدف ها اولویت دارند. آنها را می نویسم و بررسی می کنم که راه رسیدن به این هدف ها چیست؟ سپس برای رسیدن به این هدف ها برنامه می ریزم و پس از اجرای برنامه هایم بررسی می کنم که تا چه اندازه به هدف های تعیین شده ام رسیده ام. علت شکست و پیروزی خود را مشخص می کنم و می کوشم در برنامه بعدی بهتر عمل کنم.

الف) این دریای بزرگ، همیشه در جزر و مد است.

(گروه اسمی: این دریای بزرگ؛ این: وابسته پیشین، صفت اشاره / دریا: هسته / بزرگ: وابسته پسین، صفت بیانی)

ب) به آسمان پرستاره بنگر، تا ببینی چه خلقت شگفت انگیزی است.

(گروه اسمی: آسمان پرستاره؛ آسمان: هسته / پرستاره: وابسته پسین، صفت بیانی / گروه اسمی: چه خلقت شگفت انگیزی: چه: وابسته پیشین، صفت تعجبی / خلقت: هسته / شگفت انگیز: وابسته پسین، صفت بیانی)

پ) از هیچ چیز، بیم مدارید، تاب و تحمّل سختی ها را داشته باشید.

(گروه اسمی: هیچ چیز؛ هیچ: وابسته پیشین، صفت مبهم / چیز: هسته / گروه اسمی: تحمّل سختی ها: تحمّل: هسته / سختی ها: وابسته پسین، مضاف الیه)

مفردعملفعلوقتفاصلهبرکتعقلوظیفه
جمعاعمالافعالاوقاتفواصلبرکاتعقولوظایف

رأسُ الایمانِ ألاِحْسانُ اِلَی النّاسِ.

◙ I am a student. I live in…

 I like my books and read them every day.

تنوین یکی از نشانه های خطّی زبان است که با صدای «ن» ساکن شنیده می‌شود. باید به شکل درست این نشانه، توجّه داشت؛ مانند حتماً، تقریباً، رسماً، مسلماً. نوشتن این گونه واژه ها، با حرف «ن» (حتمن، تقریبن، رسمن، مسلمن) نادرست است.

در بیمارستانی، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعدازظهر یک ساعت روی تختش بنشیند. تخت او در کنار تنها پنجره اتاق بود؛ امّا بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم‌اتاقی اش روی تخت بخوابد. آنها ساعت ها با یکدیگر گفت وگو می کردند؛ از خاطرات خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند.

هر روز بعدازظهر، بیماری که تختش کنار پنجره بود، می نشست و تمام چیزهایی را که بیرون از پنجره می‌دید، با شور و احساس و بیانی صمیمی برای هم اتاقی اش توصیف می‌کرد. بیمار دیگر در مدّت این یک ساعت، با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون، جانی تازه می‌گرفت.

این پنجره، رو به یک بوستان بود که دریاچه زیبایی داشت. مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا می‌کردند و کودکان با قایق های تفریحی شان در آب سرگرم بودند. درختان کهن، به منظره بیرون، زیبایی خاصّی بخشیده بودند و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده می‌شد. همان طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف می‌کرد، هم‌اتاقی اش چشمانش را می‌بست و در ذهن خود به تماشای زیبایی های آن مناظر دل انگیز می‌پرداخت.

روزها و هفته ها این چنین سپری شد؛ امّا صبح یک روز، هنگامی که پرستار برای مراقبت وارد اتاق آنها شد، ناگهان منظره ای شگفت را دید. حادثه برایش سنگین بود و پذیرش آن  دشوار. آری، مرد کنار پنجره آن چنان به فضای بیرون دل باخته بود که مرغ روحش به هوای آن سوی پنجره پرکشیده و رفته بود!

مرد دیگر از پرستار خواهش کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کند. پرستار این کار را با رضایت انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد، اتاق را ترک کرد.

آن مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره کشاند تا اوّلین نگاهش را به دنیای زیبای بیرون از پنجره بیندازد. بالأخره زمانی فرارسید که او می‌توانست این دنیا را با چشمان خود ببیند.

در عین ناباوری، او با یک دیوار مواجه شد! مرد، پرستار را صدا زد و با حیرت پرسید چه چیزی هم‌اتاقی اش را وادار می‌کرده است که چنین مناظر دل انگیزی را هر روز برای او توصیف کند؟

پرستار پاسخ داد: «شاید او می‌خواست با این کارش به تو قوّت قلب بدهد و امید به زندگی را در دلت زنده نگه دارد. آن مرد اصلاً نابینا بود و حتّی نمی‌توانست دیوار را ببیند.»

قلمرو زبانی: مناظر: ج منظره، چشم‌انداز / دل انگیز: آن چه دل را به شادی آورد / پرداختن: مشغول شدن (بن ماضی: پرداخت؛ بن مضارع: پرداز)/ سپری شدن: گذشت / مواجه: روبارو / قوّت قلب: دلگرمی / قلمرو ادبی: سرگرم بودن: کنایه از «مشغول بودن» / دل باختن: کنایه از «عاشق شدن» / مرغ روح: اضافه تشبیهی / پرکشیده و رفته بود: کنایه از اینکه «درگذشت»

شقایق در ادب فارسی، نماد عشق و عاشقی است؛ پس می توانیم مصراع بالا را این گونه معنا کنیم: تا عشق و زیبایی هست، باید زندگی کنیم.

این مصراع و داستان «آن سوی دو پنجره» هر دو به داشتن امید و دل‌بستن به زیبایی‌های زندگی اشاره دارند. امید داشتن و به زیبایی اندیشیدن، برای ما سرزندگی و کامیابی می آورد.

باید خوبی‌ها و زیبایی‌های زندگی را دید و عاشقانه زندگی کرد و به آینده روشن تر دل بست.

پی دی اف درس هفدهم فارسی هشتم: راه خوشبختی و روان خوانی: آن سوی پنجره
Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا