آموزه پانزدهم: کبوتر طوق دار

یکی از آثار ارزشمند نثر فارسی، کلیله و دمنه ابوالمعالی نصر الله منشی است. این اثر دربردارنده دانش و پند و اندرزهایی است که از زبان جانوران بازگو شده است. داستان از زبان دو شغال به نام «کلیله»و«دمنه» نقل می‌گردد. روزبهان ترجمه پهلوی این اثر را به عربی برگرداند و نصر الله منشی متن عربی را به فارسی درآورد.

قلمرو زبانی: آورده اند: حکایت می‌کنند / ناحیت: ناحیه، سرزمین / ریاحین: جمعِ ریحان، گیاهان خوشبو / کشمیر: ناحیه‌ای بین هند و پاکستان / جمال: زیبایی / مُتَصَید: شکارگاه / مَرغ: گونه‌ای گیاه / مرغزار: چمن زار / نَزِه: باصفا، خوش آب وهوا، خرّم / مانستی: مانند بود (بن ماضی: مانست/ بن مضارع: مان) [ادات تشبیه] / قلمرو ادبی: پر زاغ به دُم طاووس و بالعکس: تشبیه / زاغ: نماد زشتی / طاووس: نماد زیبایی / اغراق / دُم طاوُوس، پر زاغ: تضاد

بازگردانی: حکایت کرده‌اند که در سرزمین کشمیر شکارگاهی خوش آب و هوا و چمنزاری با صفا بود که از بازتاب گیاهان آن، پر سیاه زاغ مانند دم طاووس زیبا می‌شد و در مقابل زیبایی آن، دم زیبای طاووس مانند پر زاغ، سیاه و کم ارزش به چشم می‌آمد.

قلمرو زبانی: دِرَفشان: درخشان، نورانی/ دِرَفشان لاله: ترکیب وصفی وارون (لاله دِرَفشان) / مرجع وی: مرغزار / مرجع او: چراغ / مرجع «ش» در جانش: لاله / داغ: سیاهی درون لاله / قلمرو ادبی: چون چراغی: تشبیه / حسن تعلیل: سیاهی درون لاله از دود چراغ بود / داغ: استعاره از سیاهی درون لاله / جان داشتن لاله:‌ جانبخشی

بازگردانی: گل لاله در آنجا چون چراغی می‌درخشید؛ امّا از دود آن چراغ، درون لاله سیاه شده بود.

قلمرو زبانی: شقایق: لاله وحشی / باده: شراب / شاخ: شاخه / شقایق، لاله: دو گونه گل / زُمرّد: سنگ قیمتی سبز رنگ / باده: شراب / قلمرو ادبی: جانبخشی: شقایق ایستاده / چو بر شاخ…: تشبیه /

بازگردانی: گل شقایق بر شاخه خود به گونه‌ای ایستاده بود که گویی جام شراب سرخ بر شاخه‌ای زمردین رنگ و سبزفام قرار گرفته است.

قلمرو زبانی: شکاری: منسوب به شکار؛ صید، نخجیر /  اختلاف: رفت و آمد /  متواتر: پی در پی، پیاپی/ گَشن: انبوه، پُرشاخ و برگ / قلمرو ادبی: چپ و راست: تضاد، مجاز از هر سو 

بازگردانی: در آن چمنزار شکار بسیار بود و شکارچیان پی در پی آمد وشد می‌کردند. زاغی در آن حوالی بر درختی بزرگ و پر شاخ و برگ لانه داشت. نشسته بود و اطراف را نگاه می‌کرد.

قلمرو زبانی: بدحال: بدخو / خشن: فاقد لطافت یا ظرافت؛ زمخت، زبر/ جامه: تن پوش / جال: دام و تور / قلمرو ادبی: گردن: مجاز از دوش و شانه / روی نهادن: کنایه از رفتن

بازگردانی: ناگهان شکارچی بدخو با تن پوشی خشن و دامی بر دوش و عصایی در دست به سوی آن درخت روی نهاد.

قلمرو زبانی: کاری افتاده: کاری دارد / باری: به هر روی / جای نگه دارم: این  جا می‌مانم

بازگردانی: زاغ ترسید و با خود گفت: این مرد کاری دارد که به اینجا می‌آید و روشن نیست قصد شکار مرا دارد یا دیگری را. در هر حال من در این جا می‌مانم و می‌بینم که چه پیش خواهد آمد.

قلمرو زبانی: جال: دام / بازکشید: پهن کرد / حَبّه: دانه / قوم: دسته / سر: رئیس / طوق: خط دور گردن پرندگان / مطوّقه: طوق دار، طوقی/ طاعت، مطاوعت: فرمان بری/ گذاشتندی: می‌گذرانیدند

بازگردانی: شکارچی جلوتر آمد، و دام را گستراند، دانه انداخت و پنهان شد، مدّتی گذشت. گروهی از کبوتران رسیدند و رئیس آنان کبوتری بود که او را مُطَّوقه می‌گفتند و در فرمان بری او روزگار را سپری می‌کردند.

قلمرو زبانی: غافل وار: با حال غفلت، بی خبر / فرودآمدند: پایین آمدند / جمله: همه / گرازان: درحال گرازیدن و به ناز و تکبّر راه رفتن، خرامان / تگ: دویدن / ایستاد: مبادرت ورزیدن، اقدام کردن / در ضبط آوردن: گرفتن / مرجع «ایشان»: کبوتران

بازگردانی: همین که دانه را دیدند بی خبر پایین آمدند و همه در دام افتادند و صیاد خوشحال شد و با ناز و شادی مبادرت به دویدن کرد تا آنها را گرفتار کند.

قلمرو زبانی: اضطراب: پریشانی و آشفتگی / را: به معنای «برای»

بازگردانی: کبوتران بی قراری می‌کردند و هر یک برای رهایی خودش کوشش می‌کرد.

قلمرو زبانی: مجادله: جدال و ستیزه / همگنان: همگان، همه / استخلاص: رهایی جُستن، رهایی دادن / تخلص: رهایی / حالی: اکنون / صواب: صلاح و درست (هم آوا؛ ثواب: پاداش)/ جمله: همگی / به طریق: از راه / تعاون: همیاری، یکدیگر را یاری کردن، یاری رساندن/ قوت: نیرو / رهایش: آزادی، نجات

بازگردانی: مُطَّوقه گفت: جای بحث و جدال نیست باید به گونه‌ای کار کنید که همگان رها کردن یاران را مهم تر از آزادی خود بدانند و اکنون درست آن است که همه از راه همیاری نیرویی به کار ببرید تا دام را از جا برداریم؛ زیرا رهایی ما در این کار است.

قلمرو زبانی: فرمان کردن: فرمان بردن / برکندن: بلند کردن / سر خویش گرفت: شناسه مفرد برای نهاد جمع (حذف شناسه) / در پی: دنبال / ایستاد: تقریباً به معنی مبادرت ورزیدن، اقدام کردن / آخر: سرانجام / درمانند: درمانده شوند / قلمرو ادبی: سر خویش گرفتن: کنایه از دنبال کار خود رفتن

بازگردانی: کبوتران فرمان او را پذیرفتند و دام را برداشتند و راه خود را پیش گرفتند و رفتند و صیاد به دنبال ایشان می‌رفت و می‌نگریست به امید آنکه سرانجام خسته شوند و بیفتند.

قلمرو زبانی: بر اثر: به دنبالبه دنبال؛ اثر: ردّپا / فرجام: پایان / واقعه: پیشامد / ایمن: در امان / تجارب: ج تجربه / دفع: راندن / حوادث: پیشامدهای ناگوار / تشبیه پنهان: تجارب مانند سلاحی است برای دفع ناگواری‌ها

بازگردانی: و زاغ با خود فکر کرد که به دنبال ایشان بروم و روشن کنم که پایان کار آنها چه می‌شود؛ زیرا من از مانند این حادثه در امان نیستم و از تجربه‌ها برای دور کردن پیشامدهای بد می‌توان سلاح‌ها درست کرد.

قلمرو زبانی: قفا: پشت گردن؛ دنبال و پی / ستیزه روی: گستاخ و پررو / به جد: جدّی / ناپیدا: ناپدید / قلمرو ادبی: چشم:‌ مجاز از نگاه / از کسی دل برگرفتن: کنایه از دل کندن، قطع ناامید شدن

بازگردانی: و مُطَّوقه چون دید که شکارگر به دنبال ایشان است، به دوستان گفت: این فرد گستاخ در گرفتار کردن ما جدی است و تا از چشم او پنهان نشویم، دست از سر ما بر نخواهد داشت.

قلمرو زبانی: طریق: راه کار / درختستان: باغ، جای پردرخت / منقطع: بریده، قطع شده / خایب: ناامید، بی بهره

بازگردانی: راه کار آن است که به سوی آبادی‌ها و باغ‌ها برویم تا چشم او ما را نبیند و ناامید و دل شکسته برگردد؛

قلمرو زبانی: بند: ریسمان /اشارت: دستور/ اِمام: راهنما و الگو / راه بتافتند: راه را کج کردند، تغییر مسیر دادن

بازگردانی: زیرا که در این نزدیکی موشی است که با من دوستی دارد. به او می‌گویم تا این بندها را ببرد. کبوتران دستور او را راهنمای خود گرفتند و راه کج کردند و شکارگر برگشت.

قلمرو زبانی: مسکن: خانه  / فرمان نگاه داشتن: فرمان بردن / جمله: همگی

بازگردانی: به خانه موش رسید. به کبوتران دستور داد که: «فرود بیایید.». فرمان او را پذیرفتند و همه فرود آمدند.

قلمرو زبانی: دَها: زیرکی، هوشمندی/ خرد:‌ عقل / مشاهدت: مشاهده / مواضع: جمعِ موضع، جای‌ها / از جهت: برای / گریزگاه: جای گریز / تیمار: مواظبت، مراقبت / فراخور: شایسته، مناسب / حکمت: دانش / بر حسب: مطابق / مصلحت: خیر و صلاح / حذف فعل «بود» به قرینه لفظی / قلمرو ادبی: گرم و سرد … مشاهدت کرده:  کنایه از جهان دیده و با تجربه / گرم، سرد: تضاد / خیر، شرّ: تضاد / دیدن گرم و سرد: حس‌آمیزی / صد: مجاز از بسیار، اغراق

بازگردانی: و آن موش نامش زِبرا بود. با خِرد و هوش بسیار و خوب و بد روزگار را دیده نیکی‌ها و زشتی‌ها را مشاهده کرده؛ و در آن جای‌ها برای فرار در روز حوادث، صد سوراخ و لانه ساخته بود و هر یک از سوراخ‌ها را به دیگری راه داده و مناسب دانش و مطابق مصلحت از آن سوراخ‌ها مواظبت می‌کرد،

قلمرو زبانی: آواز داد: فریاد زد / تعجیل: شتاب (هم آوا: تأجیل: مهلت دادن)/

بازگردانی: کبوتر طوقی صدا زد: «بیرون بیا». زبرا پرسید که کیست؟ طوقی نامش را گفت: زبرا شناخت و با شتاب بیرون آمد.

قلمرو زبانی: زهاب: آبی که از سنگی یا زمینی می جوشد؛ جای تراویدن آب در چشمه و مانند آن / دیده: چشم / قلمرو ادبی: بند بلا: اضافه تشبیهی / زهاب دیده: اضافه تشبیهی / «آب» در زهاب: مجاز از اشک / جوی: استعاره از اشک / بر رخسار جوی‌ها …: اغراق

بازگردانی: وقتی او را گرفتار بلا دید، اشک از چشمانش روان کرد و بر چهره اش ریخت و گفت:«ای دوست عزیز و یار همراه، چه کسی تو را در این رنج گرفتار کرد؟»

قلمرو زبانی: قضا: سرنوشت / آسمانی: (صفت نسبی) / ورطه: مهلکه، خطر و دشواری / قلمرو ادبی: استعاره

بازگردانی: جواب داد که سرنوشت آسمانی مرا در این جای نابودی افکند.

قلمرو زبانی: بشنود: شنید (بن ماضی: شنید، بن مضارع: شنو) ، ایستاد: تقریباً به معنی مبادرت ورزیدن، اقدام کردن (بن ماضی: ایستاد، بن مضارع: ایست) 

بازگردانی: موش شنید و سریع اقدام کرد به بریدن بندهایی که طوقی به آن بسته بود.

قلمرو زبانی: از آنِ: مالِ / گشودن: بازکردن / التفات ننمودن: توجه نکردن / اصحاب: یاران / اولی تر: سزاوارتر / حدیث: سخن / مکرر کردن: تکرار کردن / مگر: آیا، واژه‌ ای پرسش انکاری / حاجت: نیاز

بازگردانی: طوقی گفت: «اوّل بند دوستانم را باز کن». موش توجهی به این سخن نکرد. دوباره طوقی گفت: بهتر است که نخست بند یارانم را بگشایی. موش گفت: این حرف را پیوسته تکرار می‌کنی؛ مگر تو به وجود خودت نیاز نداری و وجود تو بر تو حقی ندارد؟

قلمرو زبانی: ملامت: سرزنش / ریاست: رهبری / تکفل کردن: به گردن گرفتن، عهده دار شدن

بازگردانی: کبوتر طوقی گفت: من را به این خاطر سرزنش نکن؛ زیرا من رهبری این کبوتران را به گردن گرفته ام و ایشان به همین خاطر حقی بر گردن من است.

قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / طاعت: فرمانبرداری / مناصحت: اندرز دادن/ گزاردن: انجام دادن (بن ماضی: گزارد، بن مضارع: گزار) / معونت: یاری، کمک/ مظاهرت: پشتیبانی، یاری کردن / صیاد: شکارچی / بجستم: نجات یافتم (بن ماضی: جست، بن مضارع: جه) / لوازم: ج لازم، آنچه لازم است / مواجب: جمعِ موجب، وظایف و اعمالی که انجام آن بر شخص واجب است/ سیادت: سروری، بزرگی/ قلمرو ادبی: دست: مجاز

بازگردانی: چون آنها حق مرا با فرمانبرداری و پند و اندرز پذیری به جا آوردند و با یاری و پشت گرمی آنان از دست صیاد نجات یافتم، من نیز باید از عهده کارهای رهبری برآیم و وظایف سروری خود را به انجام رسانم.

قلمرو زبانی: عقده: گره / ملول: سست و ناتوان، آزرده / ملالت: آزردگی، به ستوه آمدن، ضعف و خستگی جسمی و روحی/ اهمال: کوتاهی، سهل انگاری کردن / ضمیر: درون / رخصت: اجازه، اذن دادن

بازگردانی: و می‌ترسم اگر اول گره‌های مرا باز کنی خسته شوی و برخی از کبوتران گرفتار بمانند. تا من بسته باشم هر چند که کاملا خسته شده باشی، سستی در حق من را درست نمی‌دانی و دلت به آن خرسند نمی‌شود.

قلمرو زبانی: بلا: گرفتاری / شرکت: مشارکت، همکاری / فراغ: آسایش (هم آوا؛ فراق: دوری)/ موافقت: همراهی، هم فکری / اولی: شایسته / والا: وگرنه / طاعن: سرزنشگر، عیب جو/ مجال: فرصت / وقیعت: بدگویی، سرزنش، عیب جویی / قلمرو ادبی: بلا، فراغ: تضاد

بازگردانی: و همچنین در وقت بلا و گرفتاری با هم بوده‌ایم در وقت آسایش همراهی بهتر است وگرنه سرزنش کنندگان فرصت بدگویی پیدا می‌کنند.

قلمرو زبانی: اهل مکرمت: جوانمردان / عقیدت: عقیده / مودّت: دوستی، محبّت، دوستی گرفتن / ارباب مودّت: دوستداران، دوستان / خصلت: خو / سیرت: رفتار / موالات: با کسی دوستی و پیوستگی داشتن، دوستداری/ صافی: پاک، بی غش، خالص/ ثقت: اطمینان، خاطر جمعی / مطلق: رهاشده، آزاد / کرم عهد: خوش پیمانی

بازگردانی: موش گفت: «روش جوانمردان همین است و نظر دوستان با این خلق و خوی پسندیده و باطن پاک (تو) در دوستی تو پاک تر می‌شود. و اعتماد دوستان به بزرگواری و پیمانداری تو بیشتر می‌گردد.

قلمرو زبانی: جدّ: کوشش / رغبت: میل و اراده، خواست / مطلق: رها، آزاد / ایمن: در امان

بازگردانی: و آن وقت با کوشش و میل فراوان بند ایشان را برید و طوقی و دوستانش رها و آسوده بازگشتند.

گزاردن گذاشتن گذشتن
Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا