آموزه دهم: بانگ جرس

۱- وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم

دل بر عبور از سدِّ خار و خاره بندیم

حمید سبزواری

قلمرو زبانی: برگ: توشه و هر چیز مورد نیاز؛ مایحتاج و آذوقه / باره: اسب / بستن: سفت کردن (بن ماضی: بست؛ بن مضارع: بند) / سد: بند (هم آوا؛ صد: صفت شمارشی) / خار: (هم آوا خوار: فرومایه) / خاره: سنگ خارا، سنگ پا / سفر: مسافرت (هم آوا؛ صفر: ماه صفر) / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: مُستَفعِلُن مُستَفعِلُن مُستَفعِلُن فع(رشته انسانی) / برگ سفر بستن: کنایه از آماده سفر شدن / سدّ خار و خاره: اضافه تشبیهی / جناس ناهمسان: خار، خاره؛ برگ، بر / دل بستن: کنایه از علاقه مند شدن / واج‌آرایی: «ر» / جناس ناهمسان: باره و خاره / خار و خاره:‌ استعاره از گرفتاری‌ها

بازگردانی: زمان آن است که توشه سفرمان را بر روی اسبهایمان ببندیم؛ آماده سفر شویم و با دشواری‌ها روباروی گردیدم.

پیام: تشویق به سفر و مبارزه

۲- از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم / بانگ از جرس برخاست وایِ من خموشم

قلمرو زبانی: کران: طرف، جهت، کنار/ بانگ: آواز، فریاد / رحیل: از جایی به جای دیگر رفتن، کوچ کردن، سفر کردن/ جرس: زنگ / برخاست: بلند شد (بن ماضی: برخاست؛ بن مضارع: برخیز)؛ (هم آوا؛ خواست: طلب کردن) / وای: فغان، دردا / خموش: خاموش، ساکت / قلمرو ادبی: بانگ از جرس برخاست: کنایه از کاروان آماده سفر شد / گوشم، خموشم: جناسواره / واژه‌آرایی: بانگ / واج‌آرایی: «ا»

بازگردانی: از هر طرف فریاد سفر به گوشم می‌آید. صدای زنگ کاروان برخاسته است؛ وایِ بر من که ساکتم و هنوز راه نیفتاده ام.

پیام: تشویق به سفرو مبارزه

۳- دریادلان راه سفر در پیش دارند / پا در رکاب راهوارِ خویش دارند

قلمرو زبانی: دریادل: بخشنده، دلیر… / رکاب: حلقه‌ای فلزی که در دو طرف زین اسب آویخته می‌شود و سوار پا در آن می‌گذارد./ راهوار: آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت می‌کند؛ خوش حرکت و تندرو / قلمرو ادبی: دریادل: تشبیه (دلی مانند دریا)/ «راه سفر در پیش داشتن» و «پا در رکاب داشتن»: کنایه از آماده حرکت شدن / پیش، خویش: جناسواره / واج‌آرایی: «ر»

بازگردانی: مردان دلیر و بخشنده قصد سفر دارند. پای خود را در رکاب اسب خویش نهاده‌اند و آماده کوچ اند.

پیام: تشویق به کوچ و مبارزه

۴- گاه سفر آمد برادر، ره دراز است / پروا مکن، بشتاب، همّت چاره ساز است

قلمرو زبانی: گاه: زمان / آمد: شد [فعل اسنادی] / ره: راه / پروا کردن: ترسیدن / شتافتن: عجله کردن (بن ماضی: شتافت؛ بن مضارع: شتاب) / همّت: اراده و عزم نیرومند / قلمرو ادبی: است: ردیف، واژه‌آرایی / واج‌آرایی: «ا»

بازگردانی: زمان سفر شد، ای برادر، راه سفر دراز است. از چیزی نترس، عجله کن، اراده نیرومند تو چاره این راه دشوار و دراز است.

پیام: تشویق به سفر و درازی راه

۵- گاه سفر شد باره بر دامن برانیم / تا بوسه‌گاهِ وادی ایمَن برانیم

قلمرو زبانی: باره: اسب / دامن: دامنه کوه / بوسه‌گاه: مکان بوسه / وادی: سرزمین / وادی ایمَن: جایی در فلسطین که به حضرت موسی وحی رسید. / راندن: راه بردن و واداشتن به حرکت (بن ماضی: راند؛ بن مضارع: ران)/ قلمرو ادبی: باره بر جایی راندن: کنایه از به آنجا رفتن / تلمیح به داستان حضرت موسا / بوسه‌گاه: کنایه از جای مقدس / برانیم: ردیف، واژه‌آرایی

بازگردانی: زمان سفر رسیده است. باید حرکت کنیم و خودمان را به وادی ایمن که جایی مقدس است برسانیم.

پیام: تشویق به سفر به آستانه‌های مقدس

۶- وادی پر از فرعونیان و قِبطیان است / موسی جلودار است و نیل اندر میان است

قلمرو زبانی: وادی: سرزمین / قبطیان: پیروان و دستیاران فرعون / جلودار: پیشرو / اندر: در / قلمرو ادبی: تلمیح به داستان حضرت موسا / فرعونیان و قبطیان: استعاره از اشغالگران / موسی: استعاره از رهبر / نیل: استعاره از دشواری‌ها / واژه‌آرایی: است

بازگردانی: سرزمین ایمن پر از پیروان و دستیاران فرعون است. موسا راهبر است و در راه به نیل پرخطر رسیده‌ایم.

پیام: هشدار به وجود دشمنان و خطر

۷- تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر / بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر

قلمرو زبانی: ای برادر: حرف ندا و منادا، شبه جمله / را: حرف اضافه به معنای «برای» / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: تنگ، ای برادر، است / خانه: استعاره از میهن / تنگ، ننگ: جناس / خانه تنگ است: کنایه از اینکه جای مناسبی برای ما نیست / واج‌آرایی: «گ»

بازگردانی: ای برادر، امروز ماندن در میهن برای ما مناسب نیست. برای ما ننگ است که بیگانگان سرزمین ما، فلسطین را بگیرند.

پیام: تشویق به پیکار با دشمنان

۸- فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید / تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید

قلمرو زبانی: خانه: منزل / اهریمن: شیطان / قلمرو ادبی: خانه: استعاره از فلسطین / تخت و نگین: مجاز از فرمانروایی / نگین: مجاز از انگشتر / اهریمن: استعاره از اشغالگران / تلمیح به داستان حضرت سلیمان / دست: مجاز از تحت اختیار

بازگردانی: از خداوند فرمان رسیده است که فلسطین را از دشمن بگیریم و نگذاریم اهریمن بر این سرزمین فرمان براند.

پیام: تشویق به پیکار با دشمنان

۹- یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد / ای یاوران باید ولی را یاوری کرد

قلمرو زبانی: کلیم: سخنگو، لقب حضرت موسا / آهنگ کردن: قصد کردن / سامری: منسوب به سامره، مردی که در نبود موسا مردم را گمراه کرد / ولی: دارندۀ بالاترین مقام در دین پس از پیغمبر (ص)، سرپرست، ولی امر / یاوری: کمک / قلمرو ادبی: تلمیح به داستان حضرت موسا و سامری / کلیم: استعاره از رهبر / سامری: استعاره از اشغالگران / آهنگ جان کسی را کردن: کنایه از قصد کشتن کسی را داشتن / یاور، یاوری: جناس، همریشگی(رشته انسانی)

بازگردانی: رهبر قصد کشتن اشغالگران را دارد. ای دوستان، باید ولی خدا را پشتیبانی کنیم.

پیام: کمک به رهبر و ولی امر

۱۰- حُکمِ جلودار است بر‌ هامون بتازید /‌ هامون اگر دریا شود از خون، بتازید

قلمرو زبانی:‌ حکم: فرمان / جلودار: پیشرو / هامون: دشت / تاختن بر: حمله کردن (بن ماضی: تاخت؛ بن مضارع: تاز) / قلمرو ادبی:‌ هامون: مجاز از دشمنانی که در دشت اند. / هامون اگرشود: تشبیه / هامون اگر از خون دریا شود: کنایه از اینکه اگر بسیار کشته شوند / اغراق / واژه‌آرایی: هامون، بتازید

بازگردانی: فرمان رهبر است که به دشمنان حمله کنیم. اگر خون همه دشت را بگیرد و گروهی کشته شوند، نترسید و باز هم به دشمنان یورش برید.

پیام: فرمان رهبر به پیکار با دشمنان

۱۱- فرض است فرمان بردن از حکمِ جلودار / گر تیغ بارد، گو ببارد، نیست دشوار

قلمرو زبانی: فرض: واجب گردانیدن، آنچه انجام آن بر عهدۀ کسی نهاده شده باشد، لازم، ضروری (شبه هم آوا؛ فرز: چابک) / فرمان بردن: اطاعت کردن / حکم: فرمان / جلودار: پیشرو، رهبر / گر: اگر / تیغ: هر ابزار تیز و برنده / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بارد / تیغ باریدن: استعاره پنهان، کنایه از شدت جنگ و مرگ / واج‌آرایی: «د»

بازگردانی: واجب است که از رهبر فرمان ببریم. اگر جنگ، بسیار خطرآفرین و مرگ بار باشد ما باکی نداریم.

پیام: وجوب اطاعت از رهبر

۱۲- جانان من برخیز و آهنگ سفر کن / گر تیغ بارد، گو ببارد، جان سپر کن

قلمرو زبانی: جانان: دوست، یار / آهنگ کردن: قصد کردن / قلمرو ادبی: تیغ باریدن: استعاره پنهان، کنایه از شدت جنگ و مرگ / جان سپر کردن: کنایه از جان‌فشانی / سفر، سپر: جناسواره، جناس ندارد

بازگردانی: ای دوست، بلند شو و قصد سفر داشته باش. اگر در این راه جانت در خطر باشد، باکی نیست. جانت را فدا کن.

پیام: تشویق به جان فشانی

۱۳- جانان من برخیز بر جولان برانیم / زان جا به جولان تا خط لبنان برانیم

قلمرو زبانی: راندن: راه بردن و واداشتن به حرکت (بن ماضی: راند؛ بن مضارع: ران) / «جولان» نخست:‌ سرزمینی در سوریه / قلمرو ادبی: جناس همسان: جولان (۱- سرزمینی در سوریه، ۲- تاخت و تاز)

بازگردانی: ای یار من، بلند شو تا به سوی سوریه برویم و از آنجا با تاخت و تاز راهی جنوب لبنان شویم.

پیام: تشویق به پیکار با اشغالگران

۱۴- آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد / آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد

قلمرو زبانی: آنجا: منظور لبنان است / صد: (هم آوا؛ سد: بند) / خفته: خوابیده / کوی: محله، برزن / نهفته: پنهان / قلمرو ادبی: صد: مجاز از بسیار / واژه‌آرایی: آنجا که هر / شهید خفته: تشبیه (شهیدان مانند انسانهای خفته اند) / کوی: مجاز از مردم کوی / اغراق

بازگردانی: سرزمینی که هر سویش شهیدی آرمیده است و مردمش یکسره غمگین و دردمندند.

پیام: رنج و درد مردم لبنان

۱۵- جانان من اندوه لبنان کُشت ما را / بشکست داغ دیرِ یاسین پشت ما را

قلمرو زبانی: جانان: یار، دوست / داغ: بسیار گرم، نشان که از آهن تفته بر حیوان یا آدمی زنند / دیر یاسین: روستایی در فلسطین / قلمرو ادبی: لبنان: مجاز از مردم لبنان / داغ: استعاره از درد و رنج / دیر یاسین: مجاز از مردم دیریاسین / ما را کشت؛ پشت ما را بشکست: کنایه از بسیار آزرد / کشت، پشت: جناس / واج‌آرایی: «ن» / عیب قافیه: «کشت» و «پشتِ» با یکدیگر قافیه نمی‌شوند، زیرا «پشت» دارای کسره است. (رشته انسانی) / تلمیح به رخداد دیر یاسین / اغراق

بازگردانی: ای دوست، اندوه مردم لبنان تحمل ناپذیر است. تحمل داغ و درد مردم روستای دیر یاسین برای ما بسیار دشوار است.

پیام: همدردی با مردم لبنان

۱۶- باید به مژگان رُفت گَرد از طُور سینین / باید به سینه رَفت زین جا تا فلسطین

قلمرو زبانی: مژگان: مژه‌ها / رفت: رُفتن، زدودن، جارو کردن (بن ماضی: رفت؛ بن مضارع: روب) / گرد: غبار / طور سینین: نام کوهی که حضرت موسا برای راز و نیاز با خدا بدانجا رفت. (هم آوا؛ تور: تور ماهیگری) / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: باید /  با مژگان رفتن: کنایه از بزرگ داشتن / رُفت، رَفت: جناس ناهمسان / با سینه رفتن: سینه خیز رفتن، کنایه از بزرگ داشتن

بازگردانی: باید طور سینا را بزرگ بداریم و با مژگانمان گرد و غبارش را بروبیم. باید از اینجا تا فلسطین سینه خیز برویم.

پیام: بزرگداشت فلسطین

۱۷- جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش / آنَک امام ما عَلم بگرفته بر دوش

قلمرو زبانی: جانان: دوست، یار/ بانگ: فریاد، آواز / چاووش: چاووش‌خوان، آن که پیشاپیش زائران حرکت می‌کند و با صدای بلند و به آواز اشعار مذهبی می‌خواند./ آنک: اکنون / علم: پرچم، درفش (هم آوا؛ الم: درد) / قلمرو ادبی: بانگ چاووش را شنیدن: کنایه از آماده حرکت شدن / علم بر دوش گرفتن: آماده حرکت شدن

بازگردانی: ای دوست، بلند شو و آواز چاووش خوان را بشنو. اکنون امام و رهبر ما درفش بر دوش گرفته و آماده حرکت شده است.

پیام: تشویق به حرکت

۱۸- تکبیرزن، لبّیک گو بنشین به رهوار / مقصد دیار قدس همپای جلودار

قلمرو زبانی: تکبیر: الله اکبر / لبّیک: فرمان تو را اطاعت می‌کنم، چشم / رهوار: آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت می‌کند؛ خوش حرکت و تندرو / دیار: سرزمین / قدس: بیت المقدس/ همپا: همراه، هم قدم، هر یک از دو یا چند نفری که با هم کاری انجام می‌دهند؛ همپایی: همگامی، همراهی/ جلودار: پیشرو / قلمرو ادبی: بنشین به رهوار: کنایه از اینکه آماده حرکت شو.

بازگردانی: الله اکبر گویان، لبیک بگو و آماده سفر باش؛ زیرا همراه رهبر، به سوی هدفمان که بیت المقدس است حرکت می‌کنیم.

پیام: تشویق به کمک به فلسطینیان

حمید سبزواری

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

۱- معادل معنایی واژه‌های زیر را از متن درس بیابید.

◙ زنگ: جرس                                        ◙ کوچ: رحیل                               ◙ واجب گردانیدن: فرض

۲- در مصراع زیر «جولان» چه معنایی دارد؟

زان جا به جولان تا خط لبنان برانیم/ جولان: تاخت و تاز

۳- نقش واژه‌ها را مشخص کنید.

◙ گاه سفر آمد برادر، ره دراز است /  پروا مکن، بشتاب، همّت چاره ساز است

◙ [ای] برادر/ گاه سفر آمد/ ره دراز است /  پروا مکن/ بشتاب/ همّت چاره ساز است (شش جمله)

برادر: منادا / ره: نهاد / چاره ساز: مسند

۴- سه واژۀ مهم املایی از متن درس بیابید و معادل معنایی آنها را بنویسید.

سفر / سدِّ / رحیل / جرس / برخاست  / قِبطیان / فرض / داغ / عَلم / قدس / مقصد /

قلمرو ادبی

۱- از متن درس برای هر یک از آرایه‌های ادبی زیر، نمونه‌ای بیابید و بنویسید.

جناس همسان: جولان (۱- سرزمینی در سوریه، ۲- تاخت و تاز) / جناس ناهمسان: کشت، پشت

۲- مفهوم کنایه‌های زیر را بنویسید.

برگ سفر بر باره بستن: کنایه از آماده سفر شدن / ◙ عَلَم بر دوش گرفتن: آماده حرکت شدن

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا