الدرس الثانی: الوجه النافع و الوجه المضرّ

أعقَلُ النّاسِ أنظَرُهُم فِی العَواقِبِ.

خردمندترین مردم، تیزبین ترین ایشان در فرجامِ [کارها] است.

الَوجْهُ الناّفِعُ، وَ الوجْهُ المضِرُّ

ترجمه: وجه سودمند، و وجه زیان آور

ألفرد نوبل

إنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ إنّا لا نُضیعُ أجْرَ مَنْ أحْسَنَ عَمَلاً.

ترجمه: همانا کسانی که ایمان آوردند و کارهاى نیک انجام داده‌اند [بدانند که] ما پاداش کسى را که کار خوبی انجام داد تباه نمى‌کنیم.

فی عامِ ألَف وَ ثَمانِمِئه وَ ثلَاثه وَ ثلَاثینَ وُلد فی مَمْلکَهِ السُّوَید صَبیٌّ سُمِّی ألَفْرِد نوبلِ.

ترجمه: در سال یک هزار و هشتصد و سی و سه در کشور «سوئد» کودکی زاده شد که «آلفرد نوبل» نام گرفت.

کانَ والدِهُ قدَ أقَامَ مَصْنعاً لصِناعَهِ مادَّهِ النیّتروغِلیسِرین السّائلِ السَّریع الِإنفْجارِ، وَ لَو بِالحْرارَهِ القْلیلهَ.

ترجمه: پدرش کارخانه ای را برای تولید ماده نیتروگلیسرین، مایعی که حتی با حرارت کم سریع منفجر می شود، بنیاد کرده بود.

اِهتمَّ ألَفْرِد مُنذ صِغَرِهِ بِهذِٰهِ المادهَّ وَ عمِلَ علَی تطَوْیرِها مُجِدّاً، لِیَمْنَعَ انْفِجارَها.

ترجمه: آلفرد از زمان کودکی اش به این ماده اهتمام ورزید، سرسختانه [مجدّانه] روی بهینه سازی آن کار کرد، تا مانع منفجر شدنش گردد.

بَنیٰ مُخْتَبَراً صَغیراً لِیُجریَ فیهِ تَجاربَهُ،

ترجمه: آزمایشگاه کوچکی ساخت تا تجربه‌هایش را در آن اجرا کند؛

وَلکِٰنْ مَعَ الْأسَفِ انفجَرَ المُخْتَبَرُ وَ انْهدمَ عَلیٰ رَأس أَخیهِ الْأصَغَرِ وَ قتَلَهُ.

ترجمه: ولی متأسفانه آزمایشگاه منفجر شد و بر سر برادر کوچکترش ویران گشت و او را کشت.

هٰذِهِ الحادِثه لم تُضْعِفْ عَزْمَهُ، فَقَدْ واصَلَ عَمَلَهُ دَؤوباً.

ترجمه: این اتفاق اراده اش را سست نکرد، کارش را با پشتکار ادامه داد،

حتَّی اسْتطاعَ أن یَختَرعَ مادهَّ الدّینامیتِ الَّتی لا تَنْفجرُ إلّا بِإرادهِ الْإنسانِ.

ترجمه: تا اینکه توانست ماده« دینامیتی» را که فقط به خواست انسان منفجر می شود اختراع کند.

بَعْدَ أَن اخْتَرَعَ الدّینامیتَ أقَبل علَی شِرائِه رُؤَساء شَرکاتِ البِناء و المَناجِمِ و القوّاتُ الْمُسَلَّحَهُ وَ هُم مُشتاقونَ لِإسْتِخْدامِهِ،

ترجمه: بعد از اینکه دینامیت را اختراع کرد، سران شرکت‌های ساختمانی و معادن و نیروهای مسلح در حالی که مشتاق به کارگیری آن بودند به خرید آن روی آوردند،

فَانْتَشَرَ الدّینامیتُ فی جَمیعِ أنْحاء العالَم.

ترجمه: پس دینامیت در همه سمت و سو[ها]ی جهان پخش شد.

قامَ ألْفِرِد بِإنشاءِ عَشَراتِ المصانعِ وَ المَعامِلِ فی عِشْرینَ دولَه، وَ کَسَبَ مِنْ ذلٰک ثَروَهً کَبیرَهً جِدّاً حَتّیٰ أَصْبَحَ مِنْ أَغْنیٰ أَغنیاءِ الْعالَمِ.

ترجمه: آلفرد اقدام به ساخت ده‌ها کارخانه و کارگاه در بیست کشور کرد، و از آن ثروت بسیار زیادی به دست آورد تا اینکه از ثروتمندترین سرمایه داران جهان گشت.

فقدِ استفادَ الْإنسانُ مِنْ هٰذِهِ المادّه، وَ سَهَّلَتْ أَعمالَهُ الصَّعْبَهَ فی حَفْرِ الْأنَفاقِ وَ شَقِّ القنواتِ وَ إنشاءِ الطرُقِ وَ حَفْرِ المَناجِمِ وَ تحویلِ الجِبالِ وَ التّلالِ إلیٰ سُهولٍ صالحهٍ للِزِّراعَهِ.

ترجمه: انسان از این ماده بهره برده است، و کارهای دشوارش را در کندن تونل‌ها، شکافتن کانال‌ها، ساخت راه‌ها، کندن معدنها، دگرگونی کوه‌ها و تپه‌ها به دشت‌های قابل کشت آسان کرد.

وَ مِنَ الْأعَمالِ العظیمَهِ الَّتی تَمَّتْ بِواسِطه هٰذِهِ الماده تفجیرُ الْأرَضِ فی قَناهِ «بَنَما» بِمِقدارٍ مِنَ الدّینامیتِ بَلَغَ أَرْبَعینَ طُنّاً.

ترجمه: از جمله کارهای بزرگی است که با این ماده انجام شد منفجر کردن زمین در آبراهه «پاناما» با مقداری از دینامیت که به چهل تن رسید.

وَ بَعْدَ أن اخْتَرَعَ نوبِل الدّینامیتَ، ازدادَتِ الْحُروبُ وَ کَثُرَتْ أدواتُ الْقَتْلِ وَ التَّخْریبِ بِهٰذِهِ الْمادَّهِ،

ترجمه: بعد از اینکه نوبل دینامیت را اختراع کرد، جنگ‌ها افزایش یافت و ابزار جنگی و خرابکاری به وسیله این ماده زیاد شد،

وَ إنْ کانَ غَرَضُهُ مِنِ اخْتِراعِهِ مُساعَدَهَ الْإنسانِ فی مَجالِ الْإعمارِ وَ البناءِ.

ترجمه: اگرچه هدفش از اختراعش کمک به انسان برای [در زمینه] آباد کردن و سازندگی بوده است.

نشرت إحْدَی الصُّحُفِ الْفَرَنسیَّهِ عِند مَوْتِ أخَیهِ الْآخَرِ عُنواناً خَطأَ:

ترجمه: یکی از روزنامه‌های فرانسوی هنگام مرگ برادر دیگرش عنوان اشتباهی را منتشر کرد:

ماتَ ألفرد نوبل تاجِرُ الموتِ الّذی أصبحَ غَنیّاً مِنْ خِلالِ إیجادِ طرُقٍ لِقَتل المزیدِ مِنَ النّاسِ.

ترجمه: «آلفرد نوبل، سوداگر مرگ که از طریق ایجاد راه‌هایی برای کشتار بیشتر مردم ثروتمند شده بود، مُرد».

شَعَر نوبلِ باِلذَّنب وَ بِخَیْبَهِ الأمَلِ مِنْ هٰذَا العنوانِ، وَ بَقِیَ حَزیناً وَ خافَ أن یَذکُرهَ النّاسُ بِالسّوءِ بَعْدَ مَوتِهِ.

ترجمه: نوبل از این عنوان احساس گناه و ناامیدی کرد، و ناراحت باقی ماند و ترسید که مردم بعد از مرگش از او به بدی یاد کنند.

لذِٰلک فَقَدْ بَنیٰ مُؤَسَّسَهً لِمَنْحِ الْجَوائِزِ الشَّهیرَهِ بِاسْمِ «جائزهِ نوبلِ».

ترجمه: به همین منظور بنیادی را بنیان کرد تا جایزه‌هایی که به نام«جایزه نوبل» شناخته می شود [به دانشمندان] داده شود.

وَ مَنح ثروَتَهُ لِشِراءِ الجوائِز الذَّهَبیَّهِ لِکَی یُصَحِّحَ خَطأَهُ.

ترجمه: و ثروتش را برای خرید جایزه‌های زرین داد تا لغزشش را تصحیح کند.

تُمْنَحُ هٰذِهِ الجائزهُ فی کلِّ سَنَهٍ إلیٰ مَنْ یُفیدُ البَشَریَّهَ فی مَجالاتٍ حَدَّدَها،

ترجمه: این جایزه هر سال به کسی داده می شود که به بشریت در زمینه‌هایی که او مشخص کرده سودی برساند.

وَ هِیَ مَجالاتُ السَّلامِ وَ الْکیمیاءِ وَ الْفیزیاءِ وَ الطبِّ وَ الْأدَبَ و … .

ترجمه: در زمینه‌های صلح، شیمی، فیزیک، پزشکی، ادبیات و … .

وَلکِٰنْ هَلْ تُعطَی الجوائز الیومَ لمَنْ هُوَ أهْلٌ لذِٰلکِ؟!

ترجمه: ولی آیا امروزه جایزه‌ها به کسی داده می شود که شایسته آن است؟

لِکُلِّ اخْتِراعٍ عِلْمیٍّ وَ ابْتِکارٍ فِی التّقنیَّهِ وَجْهانِ: وَجْهٌ نافع، وَ وَجْهٌ مُضِرٌّ.

ترجمه: هر اختراع علمی و نوآوری در فناوری دو چهره دارد: رویه سودمند و رویه زیان آور.

وَ عَلیَ الْإنسانِ العاقلِ أنَ یستفَیدَ مِنَ الوجْهِ النّافعِ.

ترجمه: انسان خردمند باید از وجه سودمند بهره برد.

حَوْلَ النصِّ

أ) ضَعْ فِی الفَراغ کلَمَهً مُناسِبهً حَسَبَ نصِ الدَّرْسِ. (در جای خالی کلمه مناسب را بر حسب متن درس بگذار.)

۱- بَعْدَ اخْتِراعِ الدّینامیتِ، اِزْدادَتِ الْحُروبُ وَ کَثُرَت وَسائلُ القَتلِ وَ التَّخْریبِ بِهٰذهِ المادَّهِ. (پس از اختراع دینامیت جنگها افزایش یافت و وسایل کشتن و خراب کردن با این ماده زیاد شد.)

۲- أَقبَلَ عَلیٰ شِراءِ الدّینامیتِ رُؤَساءُ شَرِکاتِ الْبِناءِ و المَناجِمِ وَ القُوّاتُ المُسَلَّحَهُ. (سران شرکت‌های ساختمانی و معادن و نیروهای مسلح به خرید آن روی آوردند.)

۳- تُمْنَحُ جائِزَهُ نوبِل فی کُلِّ سنَه إلیٰ مَنْ یُفیدُ البَشَریَّهَ فی مَجالاتٍ مُحَدَّدهٍ. (این جایزه هر سال به کسی داده می شود که به بشریت در زمینه‌هایی که مشخص شده سود برساند.)

۴- کانَ والدِ نوبِل قَدْ أَقامَ مَصْنَعاً لِصِناعَهِ مادَّهِ «النّیتروغِلیسِرین». (پدر نوبل کارخانه ای را برای تولید ماده نیتروگلیسرین، بنیاد کرده بود.)

۵- قامَ أَلفِرِد بِإنشاءِ عَشَراتِ الْمَصانِعِ وَ الْمَعامِلِ فی عشرینَ دَولَهً. (آلفرد اقدام به ساخت ده‌ها کارخانه و کارگاه در بیست کشور کرد.)

۶- بنَیٰ نوبلِ مُخْتبرا وَلکِٰنَّهُ انفَجَرَ وَ انهَدَمَ، وَ تَسَبَّبَ بِقْتلِ أخیه الأصغر. (نوبل آزمایشگاهی ساخت ولی متأسفانه آزمایشگاه منفجر شد و ویران  شد و به کشتن برادر کوچکش منجر شد.)

ب) عَیِّنِ الصَّحیحَ وَ الخَطأَ حَسَبَ نصِّ الدَّرْسِ. (بر حسب متن درست درست و نادرست را مشخص کن.)

(اختراع دینامت تأثیری در آسان سازی کارهای دشوار مانند کندن تونلها و گشودن [شکافتن] کانالها نداشته است.)

(نوبل ترسید که پس از مرگش مردم از او به بدی یاد کنند؛ برای همین بنیاد جایزه نوبل را بنیان نهاد.)

(کسانی که جایزه های نوبل را خلال سالهای گذشته به دست آوردند، همه شان شایسته آن [جوایز] بودند.)

(هر اختراع علمی و نوآوری در فناوری رویه سودمند و رویه زیان آور دارد.)

(همانا اختراعات تازه بشر را برای آسان سازی امور زندگی یاری کرده است.)

(هدف نوبل از اختراع دینامیت گسترش جنگها بود.)

اَلْحال (قید حالت)

آیا ترجمه این سه جمله یکسان است؟

الف. رَأیَتُ وَلدَاً مَسْروراً. (صفت)                    ب. رَأیتُ الوَلدَ المَسْرورَ. (صفت)            ج. رَأیتُ الوَلدَ، مسْروراً. (حال)

پسرِ خوشحالی را دیدم.                                  پسرِ خوشحال را دیدم .                        پسر را خوشحال دیدم.

مَسْروراً در جمله الف و اَلْمَسْرورَ در جمله ب چه نقشی دارند؟ – صفت

آیا مَسْروراً در جمله ج نیز همان نقش را دارد؟ – نه

در جمله اوّل کلمه «مَسْروراً» صفتِ «وَلدَاً» و در جمله دوم «المَسْرورَ» صفتِ «الوَلدَ» و در جمله سوم «مَسْروراً» حالتِ «اَلْوَلَدَ» است.

ذهَبتِ البنتُ الفَرحَهُ.  (صفت)                                                                     ذهَبتِ البنتُ، فَرِحَهً.

    موصوف صفت                                                                                    قید حالت (اَلْحال)

برخی کلمات در جمله، حالتِ یک اسم را هنگام وقوع فعل نشان می دهند.

به چنین کلماتی در فارسی «قید حالت» و در عربی «حال» می گوییم.

اشتغَلَ مَنصورٌ فِی الْمَزرَعَهِ نَشیطاً.     (منصور در کشتزار با نشاط کار کرد.)

        مرجع             حال (قید حالت)

در زبان عربی بسیاری از اوقات قید حالت در انتهای جمله می آید؛ مانند:

وَقفَ المُهنَدِسُ الشّابُّ فِی المَصْنعِ مُبْتَسِماً.   (مهندس جوان در کارخانه با لبخند ایستاد.)

اَللّاعِبونَ الْإیرانیّونَ رَجَعوا مِنَ الْمُسابَقَهِ مُبْتَسِمینَ. (بازیکنان ایرانی با لبخند از مسابقه بازگشتند.)

هاتانِ الْبِنتانِ قامَتا بِجَوْلَهٍ عِلْمیَّهٍ فِی الْإنتِرنِت مُبْتَسِمَتَینِ. (این دو دختر بالبخند اقدام به گردش علمی در اینترنت کردند.)

گوشزد: گروه قیدی، بخشـی از جمله اسـت که جمله یا جزئی از آن را مقید می‌کند یا توضیحی نظیر مفهوم حالت، زمان، مکان، تردید، یقین، تکرار و … را به جمله می‌افزاید؛ مانند: امروز، به کتابخانه ملّی می‌روم.                                                                       امروز: قید

اِختَبِر نَفسَکَ: عَیِنِ الحالَ فی الجُمَلِ التّالیَهِ. (خودت را بیازما: حال را در جمله‌های زیر مشخص کن.)

۱- وَصَلَ المُسافِرانَ إلَی المَطار مُتَأخِّرَینِ وَ رَکِبَا الطّائِرَهَ. (مسافران با تأخیر به فرودگاه رسیدند و سوار هواپیما شدند.)

۲- تَجتَهِدُ الطّالِبَهُ فی أداءِ واجِباتِها راضیَهً وَ تُساعِدُ أُمَّها. (دختر دانش آموز در انجام تکلیف‌هایش با خشنودی تلاش می کند و به مادرش کمک می کند.)

۳- یُشَجِّعُ المُتَفَرِّجونَ فریقَهُمُ الفائزَ فَرِحینَ. (تماشاگران با خوشحالی تیم برنده شان را تشویق می کنند.)

۴- الطّالِبَتانِ تَقرَآنِ دُروسَهُما مُجِدَّتَینِ. (دو دختر دانش آموز به جدیت درس‌هایشان را می خوانند.)

گاهی قید حالت به صورت جمله اسمیّه همراه با حرف «واو حالیّه» و به دنبال آن یک ضمیر می آید؛ مثال:

الف) رَأیتُ الفَلّاحَ وَ هُوَ یَجمَعُ المَحصولَ.ب) أُشاهِدُ قاسِماً وَ هُوَ جالِسٌ بَینَ الشَّجَرَتَینِ.
کشاورز را دیدم در حالی که محصول را جمع می کرد.قاسم را می بینم در حالی که میان دو درخت نشسته است.
قواعد حال (به قلم نگارنده)

این نقش نشان دهنده حالت و چگونگی اسمهای جمله (فاعل، مفعول …) است. این اسمها همیشه معرفه اند و در عدد و جنس با  مرجع خود(صاحب حال) یکسان. در زبان فارسی به حال «قید حالت» می گویند. اسم معرفه معمولا دارای «الـ» یا  اسم خاص(علم) است.

انواع حال

۱- حال مفرد: هرگاه حال اسم باشد به آن «حال مفرد» می گوییم. حال مفرد ویژگی های زیر را دارد: الف) نکره (ناشناس) است؛ پس هیچ گاه «الـ» نمی پذیرد. ب) مشتق است (اسم فاعل، اسم مفعول …)؛ پس معمولا با «مُـ» می آغازد. پ) همیشه منصوب ( ﹷ ، ﹱ ، ین) است. ت) در جنس و تعداد پیرو مرجع خود(صاحب حال) است. ث) هنگام ترجمه حال، آن را با قید حالت ترجمه می کنیم. قید حالت در فارسی معمولا دارای «با» یا «ان» است؛ مانند: با سرعت، خندان؛ مانند: رأیتُ الولدَ مُبتَسماً = پسر را خندان دیدم.

تفاوت حال مفرد و صفت

صفت و حال مفرد در مواردی همانندند؛ از این رو به نکته های زیر توجه کنید تا دچار لغزش نگردید.

الف) صفت در اعراب، جنس(مذکر و مؤنث) تعداد (مفرد، مثنی، جمع) یا داشتن یا نداشتن «الـ» (معرفه و نکره بودن) همیشه همانند موصوف خود است؛ مانند: رأیتُ ولداَ مَسرواً = پسر خندانی را دیدم.

ب) حال هیچ گاه «الـ» نمی پذیرد و همیشه منصوب است؛ (مانند: رأیتُ الولدَ مسروراً = پسر را خوشحال دیدم.) در صورتی که صفت می تواند هر اعرابی را بپذیرد.

حال درعربی به قید حالت در فارسی ترجمه می شود؛ ولی صفت در عربی همان صفت در فارسی است؛ مانند:

حال رأیتُ الولدَ مسروراً = پسر را خوشحال دیدم.

صفت رأیتُ ولداً مسروراً = پسر خوشحالی را دیدم.

۲- حال جمله: گاهی حال به صورت جمله می آید که به آن «جمله حالیه» می گویند. جمله حالیه می تواند به دو نوع بیاید:

الف) جمله اسمیّه: حال جمله اسمیه دارای ویژگی های زیر است: همیشه همراه با «واو» می آید که به آن «واو حالیه» می گویند.

«واو حالیه» را «در حالی که» ترجمه می کنیم.

مانند: رَأیتُ الفَلّاحَ وَ هُوَ یَجمَعُ المَحصولَ. = دیدم کشاورز را در حالی که محصول را جمع می کرد.

       أُشاهِدُ قاسِماً وَ هُوَ جالِسٌ بَینَ الشَّجَرَتَینِ. = قاسم را می بینم در حالی که میان دو درخت نشسته است.

ب) جمله فعلیّه: حال جمله فعلیه دارای ویژگی های زیر است: ۱- فعل در این نوع حال می تواند فعل مضارع یا ماضی باشد. ۲- اگر جمله فعلیّه دارای فعل ماضی بود، این فعل معمولا با عبارت «و قَدْ» همراه خواهد بود؛ مانند: جَلسَتْ الطالبهُ تَکتبُ درسَها = دانش آموز نشست در حالی که درسش را می نوشت. / جَلسَتْ الطالبهُ و قَد کتبَ دَرسَها = دانش آموز نشست در حالی که درسش را نوشته بود.

الف) اگر پس از اسم معرفه جمله ای بیاید که در رابطه با آن باشد و هنگام ترجمه «درحالی که» به ترجمه افزوده شود، جمله ما «حالیه» خواهد بود. مانند: رأیتُ الولدَ یَضحکُ = پسر را دیدم در حالی که می خندید.

ب) اگر پس از اسم نکره جمله ای بیاید که در رابطه با آن باشد و هنگام ترجمه «که» به ترجمه افزوده شود، جمله ما «وصفیه» خواهد بود. مانند: رأیتُ ولداً یَضحکُ = پسری را دیدم که می خندید.

اگر فعل اصلی پیش از جمله حالیه، ماضی باشد فعل جمله حالیه یک زمان به عقب بازخواهد گشت؛ پس اگر فعل جمله حالیه مضارع باشد، ماضی استمراری و اگر ماضی باشد، به صورت ماضی بعید ترجمه خواهد شد.

الف) ماضی (فعل اصلی)+ مضارع (فعل جمله حالیه) ← ماضی استمراری (فعل جمله حالیه)؛ مانند: جاءتْ المعلمهُ و هی تتَکلّمُ بالغَه العَربیّه = معلم آمد در حالی که به زبان عربی سخن می گفت.

ب) ماضی (فعل اصلی)+ ماضی (فعل جمله حالیه) ← ماضی بعید (فعل جمله حالیه)؛ مانند: خَرجَ المعلم و قَدْ علّمَنا أشیاءَ کثیرهً = معلم بیرون رفت در حالی که مطالب بسیاری به ما آموخته بود.

ماضی استمراری: می + ماضی ساده (می رفتم، می رفتی، می رفت، می رفتیم، می رفتید، می رفتند)

ماضی بعید: صفت مفعولی + صرف فعل بودن (رفته بودم، رفته بودی، رفته بود، رفته بودیم، رفته بودید، رفته بودند)

اِختَبِر نَفسَکَ: تَرجِمِ الآیاتِ الکَریمَهَ ثُمَّ عَیِنِ الحالَ. (خودت را بیازما: آیه‌های ارزشمند زیر را بخوان سپس حال را مشخص کن.)

۱- ﴿خُلِقَ الإنسانُ ضَعیفاً﴾ (انسان ناتوان آفریده شده است.)

۲- ﴿وَ لا تَهِنوا وَ لا تَحزَنوا وَ أنتُمُ الأعلَونَ﴾ (سست نشوید و اندهگین نباشید در حالی که شما برترید.)

۳- ﴿کانَ النّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللهُ النَّبیِّینَ مُبَشِّرینَ﴾ (مردم امّتی یگانه بودند و خداوند پیامبران را مژده دهنده فرستاد.)

۴- ﴿یا أیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّهُ ارجِعی إلَی رَبِّکِ راضِیَهً مَرضیَّه﴾ (ای نفس آرام با خشنودی و خدا پسندیدگی به سوی پروردگارت بازگرد.)

۵- ﴿إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الَّذینَ یُقیمونَ الصَّلاهَ وَ یُؤتونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعونَ

(سرپرست شما تنها خدا و پیامبرش و کسانی هستند که ایمان آورده اند کسانی که در حالی که در رکوع اند نماز را بر پای می دارند و زکات می دهند.)

Follow by Email
YouTube
LinkedIn
LinkedIn
Share
Instagram
Telegram
پیمایش به بالا