آموزه هفتم: سبک خراسانی

سبک در اصطلاح ادبی، شیوۀ خاص یک اثر یا آثار ادبی است و به مجموعۀ ویژگی‌هایی که شاعر یا نویسنده در نحوۀ بیان اندیشه به کارمی‌گیرد، «سبک شعر» می‌گویند.

سبک
علوم و فنون ادبی

شیوۀ بیان هر نویسنده یا شاعر، «سبک شخصی» اوست. از این دید، می‌توان گفت به تعداد شاعران و نویسندگان جهان، سبک وجود دارد؛ زیرا اطلاعات، دانش، ذوق و استعدادهای افراد متفاوت است؛ امّا در عین تفاوت، شباهت‌هایی نیز در نحوه بیان برخی از شاعران و نویسندگان وجود دارد که آنان را در یک دسته، جای می‌دهد.

سبک را از دیدگاه‌های گوناگون می‌توان طبقه بندی کرد. بر اساس نظریۀ ارسطو، فیلسوف بزرگ یونانی، طبقه بندی زیر را برای شعر این دوره می‌توان در نظر گرفت:

۱- بر اساس نام شاعر یا نویسنده؛ مانند سبک فردوسی، سبک بیهقی؛

۲- بر اساس زمان و دورۀ اثر؛ مانند سبک دورۀ غزنوی، دورۀ مشروطه؛

۳- بر اساس موضوع و نوع؛ مانند سبک عرفانی، سبک حماسی؛

۴- بر اساس محیط جغرافیایی؛ مانند سبک آذربایجانی و سبک خراسانی؛

۵- به تناسب مخاطب؛ مانند سبک عامیانه، سبک عالمانه؛

۶- بر اساس هدف؛ مانند سبک تعلیمی، سبک فکاهی؛

۷- بر اساس قلمرو دانشی؛ مانند علمی، فلسفی.

محمّدتقی بهار، ملک الشّعرا، برای شعر فارسی، شش نوع سبک و دوره قائل است:

۱- سبک خراسانی یا ترکستانی (از آغاز شعر فارسی تا قرن ششم)؛

۲- سبک عراقی (از قرن ششم تا قرن دهم)؛

۳- سبک هندی (از قرن دهم تا سیزدهم)؛

۴- دورۀ بازگشت (در تمام طول قرن سیزدهم)؛

۵- دورۀ مشروطه؛

۶- دورۀ معاصر.

این تقسیم بندی بر مبنای حوزه جغرافیایی و تاریخی شعر است و بعضی از مکتبها و سبکهای فرعی را نیز می‌توان به آن افزود.

بر بنیاد تقسیم بندی بهار و با توجّه به دوره‌های تاریخی، نثر فارسی هم در شش رده، طبقه بندی می‌شود:

۱- دورۀ سامانی (۳۰۰ تا ۴۵۰ هـ. ق)؛

۲- دورۀ غزنوی و سلجوقی اوّل (۴۵۰ تا ۵۵۰ هـ. ق)؛

۳- دوره سلجوقی دوم و خوارزمشاهیان، نثر فنّی ( ۵۵۰ تا ۶۱۶ هـ . ق)؛

۴- دورۀ سبک عراقی، نثر مصنوع ( ۶۰۰ تا ۱۲۰۰ هـ . ق)؛

۵- دورۀ بازگشت ادبی ( ۱۲۰۰ تا ۱۳۰۰ هـ . ق)؛

۶- دورۀ ساده نویسی (۱۳۰۰ هـ . ق تا امروز).

مکتبها و سبکهای ادبی معمولاً محصول اوضاع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و … زمان‌های است که صاحبان آن مکتبها و سبکها در آن می‌زیسته اند.

انواع نثر
نثر ساده یا مرسل نثر فنی نثر موزون نثر مصنوع
saeedjafari
jafarisaeed

نخستین آثار نظم زبان فارسی بعد از اسلام، ابتدا در سیستان و سپس در خراسان بزرگ (خراسان کنونی و افغانستان و تاجیکستان، ماوراءالنهر و ترکستان) پدید آمد. به سبک این آثار، «سبک خراسانی» گفته‌اند و به علّت آنکه اوج آن در زمان سامانیان بوده است، آن را «سبک سامانی» هم نامیده اند. از سوی دیگر سبک خراسانی بر حَسَب زمان، به سه سبک فرعیِ سامانی، غزنوی و سلجوقی تقسیم می‌شود که ویژگی‌های مشترکی دارند. سبک دورۀ سلجوقی را باید «بینابین» نام نهاد؛ زیرا ویژگی‌های سبک عراقی نیز در آن به چشم می‌خورد. از شعرای معروف سبک خراسانی می‌توان به رودکی، فردوسی، ناصرخسرو و … اشاره کرد.

هر اثر شعری را در سه قلمرو، می‌توان بررسی کرد: زبانی، ادبی و فکری.

۱- سادگی زبان شعر؛

۲- کم بودن لغات عربی به جز اصطلاحات دینی و علمی و لغات بیگانه، در مقایسه با دوره‌های بعد؛

۳- تفاوت تلفّظ برخی از کلمات در مقایسه با زبان امروز مثلاً، یَک، هَزار / یِک، هِزار؛

۴- کهنه و مهجور بودن بخشی از لغات در مقایسه با دوره‌های بعد؛ گبر، جوشن.

۵- استفاده از دو نشانه برای یک متمّم، مانند «زدش بر زمین بر به کردار شیر»

قلمرو زبانی: مهتری: ریاست (واژه کهن) / گر: اگر / کام: دهان / به کام شیر در: در دهان شیر؛ دو نشانه برای یک متمّم / شو: برو (واژه در معنای کهن) / عزّ: عزّت / جاه: مقام و منصب / کم بودن لغات عربی (عزّ و نعمت) / جهش ضمیر: مردانت؛ چو مردان مرگ رویارویت (ضمیر کوتاه)/ قلمرو ادبی: استعاره پنهان در مصراع نخست (مهتری مانند طعمه ای در دهان شیر است.) / تشبیه: چو مردان

بازگردانی: اگر بزرگی در دهان شیر هم هست برو خطر کن و آن را از دهان شیر بیرون بیاور. یا بزرگی و سربلندی و نعمت و مقام یا مانند مردان مرگ با سرافرازی.

۱- قالب عمدۀ شعر این دوره، قصیده است؛ قالبهای مسمّط، ترجیع بند و مثنوی نیز به تدریج در این دوره شکل می‌گیرد و قالب غزل نیز در اواخر این دوره، رشد می‌یابد؛

۲- استفاده از آرایه‌های ادبی، طبیعی و در حدّ اعتدال است؛

۳- قافیه و ردیف، بسیار ساده است؛

۴- در توصیف پدیده‌ها بیشتر از تشبیه حسّی بهره گرفته می‌شود.

۱- روح شادی و نشاط و خوش باشی، در شعر غلبه دارد؛

۲- شعر واقع گراست و توصیفات عمدتا طبیعی، ساده، محسوس و عینی است؛

۳- معشوق، عمدتاً زمینی است؛

۴- بیشتر روح حماسه بر ادبیات این دوره حاکم است؛

۵- اشعار پندآموز و اندرزگونۀ این دوره، ساده است و جنبۀ عملی و دستوری دارد؛

۶- مضمون عمدۀ اشعار این سبک، حماسه، مدح و اندرز و … است؛

۷- فکر و کلام ساده است؛ یعنی هنوز با پیچیدگی‌های عرفانی، حِکمی و اندیشه‌های فلسفی درنیامیخته است.

قلمرو زبانی: پدرام: شاد / بُناگوش: بن گوش، بیخ گوش، نرمه گوش / لوح:‌ تخته / صحیفه: کتاب / رخام: سنگ مرمر / گلِ سوری: گل سرخ / باده: می / همی‌دهد: می‌دهد (کاربرد تاریخی دستور)/ ار: اگر / مناظره: گفتگو و دیدار / خُرامیدن: راه رفتن از روی ناز و به‌زیبایی (واژه کهن) / قلمرو ادبی: گل بخندید، باغ پدرام شد: جانبخشی؛ استعاره / چون بناگوش: تشبیه (استعاره: گل سیب و گل بادام مانند گوشواره درختان است.)/ همچو لوح … همچون صحیفه ای زِ رُخام: تشبیه / پیغام گل سوری: جانبخشی / به دست: به وسیله، مجاز

سبک خراسانی: سبک سامانی و غزنوی، سبک سلجوقی
سبک خراسانی

نثر این دوره را در دو شاخه، بررسی می‌کنیم: دورۀ سامانی، دورۀ غزنوی و سلجوقی.

برخی از ویژگی‌های نثر این دوره عبارت‌اند از:

۱- ایجاز و اختصار در لفظ و معنا؛

۲- تکرار فعل یا اسم به حکم ضرورت معنی؛

۳- کوتاهی جملات؛

۴- لغات کم کاربرد فارسی در مقایسه با دوره‌های بعد؛

۵- بهره گیری کمتر از لغات عربی؛

۶- افزایش کاربرد نشانه‌های جمع فارسی بر جمع عربی.

نشانه جمع در فارسی

محتوای نثرهای این دوره، بیشتر علمی است و گاهی نثرهای حماسی، تاریخی و دینی هم دیده می‌شود. از نمونه‌های موفّق این گونه نثر، می‌توان ترجمۀ تفسیر طبری، تاریخ بلعمی، التّفهیم و شاهنامۀ منثور ابومنصوری را نام برد.

و چون ابرهه (را) چشم بر عبدالمطلّب افتاد، حالی حرمت او را از تخت فرو آمد و بنشست با عبدالمطلّب، و او را گفت که یا پیر، حاجت خواه.

قلمرو زبانی: را: اضافه گسسته (چشم ابرهه) / حرمت او را: برای؛ به خاطر حرمت او / فروآمد: پایین آمد / بنشست: کاربرد دستور تاریخی / او را گفت: به او گفت / درونمایه نثر تاریخی است. / جمله‌ها کوتاه است.

ابرهه چنان دانست که او حاجتِ خانه خواهد خواست، و به دلش اندر بود که اگر حاجت خانه خواهد، بدو بخشد. پس عبدالمطلّب گفت که دویست اُشتر از آنِ من بیاورده اند، بفرمای تا اُشترانِ من بازدهند.

قلمرو زبانی: به دلش اندر: دو نشانه برای یک متمم / أشتر: شتر (کاربرد کهن) / بازدادن:‌ پس دادن

ابرهه گفت که دریغا که من نشانی بر پیشانی عبدالمطّلب دیده بودم که اگر او از بهر خانه حاجت خواستی، من حالی حاجت او برآوردمی و روا گردانیدمی. پس عبدالمطلّب گفت که ایّها المَلِک، من خداوند اُشترم نه خداوند خانه، و مر این خانه را خداوندی هست، و او خود خانۀ خود را نگاه دارد. (ترجمۀ تفسیر طبری)

قلمرو زبانی: دریغا: افسوس / از بهر: برای / حالی: فورا / برآوردمی: برآورده می‌کردم (کاربرد دستور تاریخی)/ ایّها المَلِک: ای پادشاه (عبارت عربی)/ خداوند: صاحب / مر این خانه را: «را»ی دارندگی

برخی از ویژگی‌های نثر این دوره عبارت‌اند از:

۱- اِطناب (جمله‌ها معمولاً طولانی هستند)؛

۲- تمثیل و استشهاد به آیات، احادیث و اشعار عرب؛

استشهاد: استناد

۳- حذف افعال به قرینه؛

۴- افزایش کاربرد لغات عربی (نسبت به دورۀ قبل)

از نمونه‌های این دوره، می‌توان آثار زیر را نام برد: تاریخ بیهقی، قابوس‌نامه، سفرنامۀ ناصرخسرو، سیاست‌نامه، کیمیای سعادت و کشف المحجوب.

سعید جعفری

خودارزیابی آموزه ۷

قلمرو زبانی: سودن: فرسودن؛ ساییده شدن (واژه کهن) / مرا دندان: «را»ی دارندگی؛ هر چه دندان داشتم / بل: بلکه(واژه عربی) / قلمرو ادبی: قالب: قصیده / تشبیه حسی: دندان چراغ تابان بود / واژه‌آرایی: بود؛ دندان / واج‌آرایی «ن»

قلمرو زبانی: سیم: نقره / سیم زده: نقره اندود / درّ : مروارید / مرجان: بسّد؛ جانور بی‌مهرۀ دریایی که مانند گیاه به زمین چسبیده است. / قلمرو ادبی: تشبیه: درّ و مرجان بود، ستارۀ سحری بود و قطره باران بود / واژه‌آرایی: بود / تناسب

قلمرو زبانی: سودن: فرسودن؛ ساییده شدن / زان: از آن / کیوان: زحل / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود؛ نحس / واج‌آرایی «ن»

قلمرو زبانی: منْت: من به تو(جهش ضمیر، ضمیر کوتاه)/ قضا: سرنوشت / یزدان: خداوند / واژگان عربی: نحس؛ قضا / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود، نه / واج‌آرایی «ن»

قلمرو زبانی: ندانستمی: نمی‌دانستم / بُوَد: هست (واژه کهن) / طرب: شادی / را: به معنای برای/ فراخ: پهن/ قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: بود / دلم … فراخ میدان بود: تشبیه؛ کنایه / همریشگی: بُوَد، بود

قلمرو زبانی: نغمه: آواز/ بینی: می بینی (کاربرد دستور تاریخی) / قلمرو ادبی: ماهرو: تشبیهحسی است(روی مانند ماه) / همریشگی: بینی؛ ندیدی

قلمرو زبانی: رفتی: می‌رفت (کاربرد دستور تاریخی) / هزاردستان: بلبل؛ تفاوت تلفظ  / گویی: مانند اینکه/ قلمرو ادبی: تشبیه حسی است:هزاردستان بود / اغراق

قلمرو زبانی: شد: رفت (کاربرد واژه در معنای کهن) / نوشتن: درنوردیدن(بن ماضی: درنوردید؛ بن مضارع: درنورد)/ قلمرو ادبی: شعرش همه جهان بنوشت: کنایه (آوازه اش همه جا پخش بود)/ واژه‌آرایی:شد / اغراق

قلمرو زبانی: دگر گشت: تغییر کرد (واژه کهن) / انبان: توشه دان، کیسه بزرگ (واژه کهن) / قلمرو ادبی: واژه‌آرایی: عصا؛ دگر / عصا بیار: کنایه از اینکه پیر شدم / وقت انبان بودن: کنایه از «زمان فرارسیدن مرگ»

– قالب شعر قصیده است / استفاده از آرایه‌ها طبیعی و در حد اعتدال است / قافیه و ردیف بسیار ساده است / تشبیه‌ها حسی است / شعر واقع گراست و توصیفات عمدتا طبیعی، ساده، محسوس و عینی است. / شعر پندآموز و ساده است و جنبه عملی و دستوری دارد / فکر و کلام ساده است و در آن عرفان و اندیشه‌های فلسفی دیده نمی‌شود.

– سادگی زبان شعر / کم بودن واژگان عربی / تفاوت تلفظ برخی از واژگان مانند: هزار / کهنه و مهجور بود برخی از واژگان مانند: سودن و نوشتن به معنای درنوردیدن / کاربرد تاریخی دستور: «رفتی» به جای «می‌رفت» / کاربرد «را» در معنایی به جز نقش مفعولی / به کارگیری «شد» در معنای «رفت» / واژه کهن: بسود، بُوَد / کاربرد واژه در معنای کهن: شد به معنای «رفت» / ضمیر کوتاه یا اسکان پیش از ضمیر: منْت

چهاردهم صَفَر را به شهر سراب رسیدم و شانزدهم صفر از شهر سراب برفتم. بیستم صفر سنۀ ۴۳۸ به شهر تبریز رسیدم و آن پنجم شهریور قدیم بود؛ شهری آبادان؛ مرا حکایت کردند که بدین شهر زلزله افتاد. بعضی از شهر خراب شده بود و بعضی دیگر را آسیبی نرسیده بود و گفتند چهل هزار آدمی هلاک شده بودند؛ و در تبریز، «قطران» نام، شاعری را دیدم؛ شعری نیک می‌گفت؛ امّا زبان فارسی نیکو نمی‌دانست؛ پیش من آمد؛ دیوان مُنجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او را مشکل بود، از من بپرسید و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند. (سفرنامه، ناصرخسرو)

قلمرو زبانی: چهاردهم صَفَر را: در چهاردهم صَفَر / سنه:سال / «مرا» حکایت کردند: برای من / سال قمری در کنار سال یزدگردی / بعضی دیگر را: «را» به معنای «به» / او را مشکل بود: او مشکل داشت؛ «را»ی دارندگی / اشعار: جمع شکسته «شعر» / افزایش کاربرد لغات عربی / نثر مربوط به دوره غزنوی و سلجوقی است.

به روزگار خسرو، اندر وقت بوذرجمهر، رسولی آمد از روم. خسرو بنشست چنان که رسم ملوک بود؛ و رسول را بار داد. پیش رسول با وزیر، بوذرجمهر، گفت: «ای فلان، همه چیز در عالم تو دانی؟»

بوذرجمهر گفت: «نه، ای خدایگان!»

خسرو از آن طیره شده و از رسول، خجل گشت. پرسید که همه چیز پس که داند؟ بوذرجمهر گفت: «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده اند.» (قابوسنامه، کیکاووس)

قلمرو زبانی:ایجاز و اختصار در لفظ و معنا / کوتاهی جملات / بهره گیری کمتر از لغات عربی (رسول؛ رسم؛ ملوک: جمع شکسته ملک؛ خجل: شرمنده)/ لغات کم کاربرد فارسی؛ مانند: خدایگان، طیره، خسرو در معنای پادشاه / اندر: به معنای «در» (واژه کهن) / بوذرجمهر: عربی شده بزرگمهر / رسول: پیک، نامه بر / رسم: آیین / بُوَد: هست (واژه کهن) / بار: اجازه حضور / خدایگان: پادشاه، سرور (واژه کهن) / طیره: تیره (کاربرد کهن واژه) / خجل: شرمنده / درونمایه نثر تاریخی است. / نثر مربوط به دوره سامانی است.(البته قابوس نامه از نمونه‌های نثر دوره غزنوی و سلجوقی به شمار می‌رود؛ ولی این بخش کتاب که درباره تاریخ ایران است کهن تر از بخش‌های دیگر به نظر می‌رسد.)

پی دی اف درس هفتم علوم و فنون ادبی دهم (سبک و سبک شناسی)
ویدئوی درس هفتم علوم و فنون ادبی دهم؛ بخش ۱

ویدئوی درس هفتم علوم و فنون ادبی دهم؛ بخش ۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *